فوتبالیست کوچولو_صدای اصلی_460756-mc.mp3
10.01M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
⚽️ فوتبالیست کوچولو
🐍ماری به نام «نیش نیشک» بود که چهار تا دوست خوب به اسم 🐇خرگوشک، 🐿سنجابچه، 🐘بچه فیل و 🦒زرافه کوچولو داشت...
👆بهتره ادامه قصه را بشنوید.
کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک
میکند.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر
﴿ برف و شیره ﴾
🌸🌼🍃🌼🌸
🌸 برفه که توو زمستون
🌱 دوسشداریم فراوون
🌸 از آسمون میباره
🌱 شادی و شور میاره
🌸 سفید و هم عزیزه
🌱 خوردنی و تمیزه
🌸 با شیره توی ظرفه
🌱 بخور ببین که برفه
🌸 هرجا که برف بباره
🌱 چشمه وسبزه زاره
🌸 با دلِ پاک و باسوز
🌱 دعا کنیم شب وروز
🌸 رحمتِ حق بباره
🌱 شادی و شور بیاره
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر : سلمان آتشی
#شعر_برف_و_شیره_زمستان
#دعا_برای_ریزش_رحمت_____خدا_برف_و_باران
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
#قصه_های_مثنوی
🦅بـاز فـراری
باز شکاریِ پادشاهی فرار کرد و به انبار کاهی رفت که پیرزنی داشت آنجا کاهها را الک میکرد تا با گندم به دست آمده برای فرزندان گرسنهاش آش درست کند. پیرزن باز را گرفت و به خانهاش بُرد و پرش را کوتاه کرد تا نپرد و به او گفت:
«مادر کجا بودهای که این قدر ناخنهایت دراز شده است؟» پیرزن ناخنهای باز را که اصلیترین عضو شکار اوست برید و با گندمهایی که از کاهها جدا کرده بود برای خود و فرزندانش آش پخت و مقداری از آن را جلوی باز گذاشت ولی باز که تا به حال از آن گونه غذاها نخورده بود از غذای پیرزن نخورد. پیرزن وقتی دید که باز از غذای او نمیخورد به باز گفت:
«من آش به این خوبی برایت پختهام ولی تو از روی غرور و تکبر از این آش نمیخوری و سرکشی میکنی و به حرف من گوش نمیدهی. تو سزاوار این محبت نیستی.»
پیرزن که از کار باز خشمگین شده بود بقیه آش در حال جوشیدن را بر سر باز بینوا ریخت و سر او سوخت و کچل شد.
چند روزی گذشت. کمکم پرهای باز درآمد و ناخنهایش بلند شد ولی سرش کچل بود. پیرزن به خاطر کینهای که از باز به دل گرفته بود به او نمیرسید و باز شبیه به کلاغ شده بود.
حالا بشنوید از شاهی که بازش فرار کرده بود. او با خود میگفت:
«باز هر کجا که رفته خودش برمیگردد.» چند روزی گذشت و باز برنگشت. پادشاه به سربازانش دستور داد بروند و بگردند و باز را پیدا کنند. سربازان رفتند و باز را در خانه پیرزن پیدا کردند و نزد شاه آوردند. شاه با دیدن باز بر سر وصورت خود زد و گفت:
«چه کسی تو را به این شکل در آورده است؟»
پادشاه بعد از این که کمی آرام شد به باز گفت:
«این سزای توست که از ما فرار کردی و به خانه پیرزنی کثیف پناه بردی.» باز که از کرده خود پشیمان شده بود خود را به دست و صورت شاه میمالید و با زبان بیزبان میگفت که:
«اشتباه کردم و مرا ببخش.»
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
تربیت کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
✨♥️ دندانپزشک ♥️✨
دندون پزشک مهربون
می گه به تو ای بچه جون
ای کودک خوب و عزیز
فرشته پاک و تمیز
دندون به تو خدا داده
چشم داده دست و پا داده
دندون باید سفید باشه
به رنگ مروارید باشه
باید مواظبت کنی
فندق و پسته نشکنی
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈 تربیت کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
#قصه_کودکانه
🐸⛵️قایق من⛵️🐸
من یک قورباغه هستم، اسم من قورچه است.
هرروز صبح از یک طرف رود، شنا میکردم و میرفتم آن طرفش؛ البته به همراه دو تا از دوستانم.
آن طرف رود پر بود از وسایلی که آدمها دور میریختند:پیچ... دکمه... مهره های رنگی...
من و دوستانم هرروز میرفتیم و از آن وسایل چند تا برای حیوانهای جنگل میآوردیم تا برای تزئین خانه یا ساختن وسایل از آنها استفاده کنند.
آنها هم به ما خوراکی و غذاهای خوشمزه میدادند.
مهم تراز همه این که همه باهم جمع میشدند و شنا کردن ما را تماشا میکردند و برای مان دست میزدند.
یک روز، وقتی من و دوستانم مشغول شنا بودیم؛ رود خیلی گل آلودشد. کمی بالاتر چرخ یک ماشین توی آب گیر کرده بود. رود پر از خاک و سنگ شد؛ چون آب گل آلود شد من نمیتوانستم جایی را ببینم.
یکی از آن سنگها به پای من خورد. پایم خیلی درد گرفت. دکتر جغد پایم را با چند برگ، محکم بست و گفت: «تا وقتی پایم خوب شود، نباید شنا کنم.»
بعد از آن، من بیکار شدم و تمام روز فقط استراحت میکردم. دوستانم از غذایشان به من میدادند؛ ولی من احساس بدی داشتم و از آنها خجالت میکشیدم. فکر میکردم یک قورباغهی بیمار به درد جنگل نمیخورد.
باید مثل اجدادم مینشستم یک گوشه و شروع میکردم به خوردن پشه ها و پروانهها؛
ولی من نمیتوانستم آنها را بخورم چون با من دوست بودند.
شبها کنار رود می خوابیدم و به ماه نگاه میکردم. یک شب باد تندی آمد. برگی از درخت جدا شد و روی رود افتاد. برگ، روی آب با شادی میرقصید. من هم خندیدم؛ چون با دیدن آن برگ فکر خوبی به فکرم رسید.
صبح که شد به سمور آبی گفتم، یک تکه چوب کوچک برایم بیاورد. از دارکوب نجار هم خواستم با آن چوب برایم یک قایق درست کند. دارکوب با نوک تیزش این کار را زود انجام داد؛ حالا من یک قایق داشتم با دو پارو.
من با قایق ام حیوانات زیادی را این طرف و آن طرف میبردم.
سنگ، پای من را زخمی کرد؛ ولی درخت، یک قایق به من داد. من فهمیدم که جنگل مراقب همه هست، هر قدر هم که آنها کوچک باشند.
حالا پای من خوب شده؛ دوستان من هم بیشتر شدهاند.
#قصه
🐸
⛵️🐸
🐸⛵️🐸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈 کانال تربیتی کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
خرس كوچولو می خواست شبیه هدهد باشه.MP3
36.93M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🐻 کوچولو میخواست شبیه هدهد باشه
🌸🍂🍃🌸
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸یک روز به زیبایی رنگین کمان
🌿یک صبح به شادابی گلها
🌸یک آغاز خوب
🌿و یک دشت آرامش
🌸آرزوی امروز من برای شما
#ســــــلام_صبحتون_بخیر
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸شعر کودکانه امام زمان (عج)
دیشب تو را بِدیدَم
در خوابی خوب و شیرین
ای صاحبَ الزَّمانم (عج)
ای آرزوی دیرین
گفتم عزیزِ زهرا (س)
از ما مگر چه دیدین !
که غایب از نظر ها
غیبت رو بر گُزیدین ؟
گفتی تو با محبت :
شما ها بهترینین
شما که طعمِ تلخِ
صبوری و چِشیدین
دعا کنید برا من
شاید یه روز شنیدین
که انتظار سر اومد
اِمامِتون رو دیدین
گفتم امامِ خوبم
شما چه بی نظیرین
شما شبیه چشمه
تو قلبِ یک کویرین
گفتم بیا عزیزم
بیا اُمیدِ شیرین
تا انتقامِ خونِ
شهیدا رو بِگیرین
🌸شاعر : علیرضا قاسمی
#شعر_کودک_و_نوجوان
#شعر_کودکانه_امام_زمان(عج)
#شعر_کودکانه_مهدوی
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐯🌳 ببری که دیگران را مسخره میکرد 🌳🐯
یکی بود یکی نبود، روزی ببر باهوش و چالاک و قوی وجود داشت که همیشه حیوانات دیگر را مسخره می کرد و به آنها می خندید، مخصوصا زنبور ضعیف و کوچک و فیل کند ِ دست و پا چلفتی را مسخره می کرد.
یک روز حیوانات جنگل از جمله ببر در غاری جمع شده بودند که ناگهان زمین لرزه ای آمد و در خروجی غار بسته شد.
از آنجایی که ببر قوی بود و همیشه حیوانات دیگر را مسخره می کرد، همه حیوانات گرفتار در غار انتظار داشتند که ببر در غار را باز کند و آنها را نجات دهد، ولی هر چقدر ببر زور زد نتوانست صخره ها را از جلوی در غار تکان بدهد.
در نهایت، زنبور کوچولو فکری به ذهنش رسید و از میان شکاف بین صخره ها پرواز کرد و از غار خارج شد.
چون فیل از مسخره کردن ببر ناراحت بود، در گوشه ای تنها نشسته بود و با حیوانات دیگر به غار نرفته بود.
پس زنبور به دنبال فیل در جنگل گشت و او را پیدا کرد و به او گفت که حیوانات در غار گرفتار شده اند و در غار بسته شده است و آنها نمی توانند بیرون بیایند.
فیل به سمت غار راه افتاد و با خرطوم خود صخره ها را از جلوی در غار برداشت و حیوانات را نجات داد.
حیوانات با خوشحالی از غار بیرون آمدند و از زنبور کوچک و فیل سپاسگزاری کردند و خواستند که با آنها دوست شوند.
آخرین حیوانی که از غار بیرون آمد، ببر بود که صورتش از خجالت قرمز شده بود. ببر درس خود را آموخته بود و از آن روز به بعد ببر فقط خوبی های حیوانات دیگر را می دید و با همه دوست بود.
#قصه
🐯
🌳🐯
🐯🌳🐯
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ماجراهای دراز و کوتوله ماهیگیر و دخترش.pdf
5.27M
#قصه_متنی_و_تصویر👆
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌸عنوان: ماجراهای دراز و کوتوله ماهیگیر و دخترش
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
محله ی با صفا_صدای اصلی_442615-mc.mp3
10.37M
#قصه_صوتی
#یک_آیه_یک_قصه
🌼عنوان قصه: کتابخونه محله با صفا
🌸هدی و عزیز جون توی کتابخونه محلهشون هستن.کتابخونه رو دارن رنگ می زن. عزیز جون درباره اینکه این کتابخونه قبلا یه بقالی بوده و صاحبش اینجا رو وقف کتابخونه کرده برای هدی توضیح می ده. توی این کتابخونه یه عالمه کتاب کهنه و نو وجود داره...
🌸کودکان با شنیدن این داستان یاد می گیرن که خداوند انسان ها رو به پوشیدن لباس های تمیز سفارش کرده.
🌼در این قسمت از برنامه «یک آیه، یک قصه» عزیز جون به آیه ۴ سوره مبارکه «مدثر» اشاره می کنه.
🍃خداوند در این آیه می فرمایند:
وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ
و لباس (جان و تن) خود را از هر عیب و آلایش پاک و پاکیزه دار.
🌸🌼🍃🌼🌸
اولین کانال تخصصی و تربیتی قصه های کودکانه 👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸مهربانان
💖صبح جمعه تون بخیر
🌸خونه تون
💖گرم وپر از امید
🌸روزگارتون
💖شاد و آرام
💖آدینہ زیبای
🌸دی ماهتون
💖پر از لبخند
🌸و لبریز از شادی در
💖کنار عزیزانتان
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸