اسب سفید_صدای اصلی_502263-mc.mp3
5.93M
#قصه_صوتی
🌸اسب سفید
🌼سالها پیش یه اسب سفید زندگی میکرد. اون همیشه درحال سفر بود.
اسب سفید خیلی مهربون بود و همیشه آماده ی کمک به دیگران بود .
یه روز اسب سفید به یه مزرعه ی سرسبز رسید و تصمیم گرفت که چند روزی رو اونجا بمونه اون خیلی خسته شده
بود...
🌸کودکان با شنیدن این داستان یاد میگیرن که مهربونی خیلی خوبه و کمک کردن به دیگران بسیار لذت بخشه
🌸🌸🌼🌸🌸
🍃کانال تربیتی کودک👇
https://eitaa.com/joinchat/2683174928C8bc96844d4
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
@Ghesehayekoodakane
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#دوازده_امام
شعر دوازده امام کودکانه
اول امام علی (ع)
هست جانشین نبی
دوم امام حسن (ع)
سرور هر مرد و زن
سوم امام حسین (ع)
فدای او هر دو عین
چهارم امام سجاد (ع)
سجده می کردند زیاد
پنجم امام باقر (ع)
عالم بودند و طاهر
ششم امام صادق (ع)
راستگو و خیلی لایق
هفتم امام کاظم (ع)
خوشرو بودند و عالم
هشتم امام رضا(ع)
راضی به کار خدا
نهم امام جواد (ع)
بخشنده و خوش نها
دهم امام هادی(ع)
راهنمای آزادی
یازدهم عسکری (ع )
دور و برش لشکری
آخر امام زمان (عج )
بیش از پدر مهربان
🦋🌼🌸🦋👦
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_های_کلیله_و_دمنه
🌸پیری مار و تدبیر او
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود.
آورده اند که ماری پیر شد و توان شکار کردن را از دست داد. از سرنوشت خود اندوهگین شد که بدون توان شکار کردن چگونه می تواند زندگی کنم؟
با آن که میدید که جوانی را نمی توان به دست آورد اما آرزو می کرد که ای کاش همین پیری نیز ماندنی بود. پس به کنار چشمه ای که در آن قورباغه های بسیاری زندگی می کردند و یک سلطان کامکار داشتند رفت و خود را مانند افسردگان و اندوه زدگان نشان داد .
قورباغه ای از او دلیل اندوهش را پرسید مار گفت: «چرا اندوهگین نباشم که
زنده بودن من در شکار کردن قورباغه بود اما امروز به یک بیماری دچار شده ام که اگر هم قورباغه ای شکار کنم نمی توانم آن را نگه داشته و بخورم.
قورباغه پس از شنیدن این سخن به نزد حاکم رفت و مژده ی این کار را به او داد.
سلطان مار را به نزد خود خواند و از او پرسید که چرا دچار این بیماری شده ایی؟ مار گفت: روزی میخواستم که یک قورباغه را شکار کنم ، قورباغه گریخت و خود را به خانه ی زاهدی انداخت. من او را تا خانه ی زاهد دنبال کردم .خانه تاریک بود و پس زاهد هم در خانه نشسته بود. من انگشت پسر را به گمان این که قورباغه است نیش زدم و او مرد. زاهد نیز مرا نفرین کرد و از خدا خواست تا خوار و کوچک شوم، به گونه ای که سلطان قورباغه ها بر پشت من نشیند و من توان خوردن هیچ قورباغه ای را نداشته باشم.
سلطان قورباغه ها با شنیدن این سخن خوشحال شد و بر پشت مار نشست. سلطان با آن کار خود را بزرگ و نیرومند می پنداشت و بر دیگران فخر می فروخت .
پس از گذشت چند روز مار به سلطان گفت: زندگانی سلطان دراز باد مرا نیرویی نیاز است که با آن زنده بمانم و در خدمت به تو روزگار را سپری کنم.
سلطان گفت: درست می گویی هر روز دو قورباغه برایت آماده میکنم که بخوری» پس مار هر روز دو قورباغه میخورد و چون در این کاری که انجام میداد سودی میشناخت آن را دلیل خواری خود نمی پنداشت.
🦋🌼🌸🦋
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
پیشی بدو، موشی بدو_صدای اصلی_223874-mc-mc-mc.mp3
3.32M
#قصه_صوتی
🌸 پیشی بدو، موشی بدو
🍃موشی در یک باغ گل زندگی میکرد. او خیلی مؤدب بود.
موشی هر روز صبح به همه سلام می کرد.
همه جواب سلام او را می دادند.
موشی باغچه را خیلی دوست داشت.
یک روز موشی یک دم دراز دید و بعد هم یک چنگال تیز ....
🌸🌸🌼🌸🌸
🍃کانال تربیتی کودک👇
https://eitaa.com/joinchat/2683174928C8bc96844d4
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
@Ghesehayekoodakane
#شعر_کودکانه
روز نه دی ما
باشه روز بصیرت
باید همیشه باشیم
طرفدار ولایت
هر کسی یار مهدی ست
بصیره و عاقله
پیرو رهبری و
آن امام راحله
میان هر فتنهای
مراقب دشمنه
وفادار نظام و
وفادار میهنه
🦋🌼🌸🦋
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#داستان
#جشن_تولد_پروانه
گوشه ی یک باغچه ی زیبا، مراسم جشن تولد به پا شده بود. گل سرخ، گل یاس ، شاپرک، زنبور عسل و سنجاقک... مهمون های این جشن تولد بودند. جشن تولد برای یک پروانه ی کوچولو بود که یک ساعت پیش از پیله ی خودش بیرون آمده بود.
پروانه تازه چشماشو باز کرده بود و داشت دنیای زیبا را تماشا می کرد. و با دوستانش آشنا می شد. دنیای پروانه از همان اول پر از کادو های قشنگ شده بود.
گل سرخ برای پروانه یک گلبرگ زیبا هدیه آورده بود. تا پروانه هر وقت دوست داشت روی آن بخوابد. گل یاس هم یک شیشه عطر یاس آورده بود. شاپرک یک لاک طلایی برای رنگ کردن دایره های زیبای روی بالهای پروانه تهیه کرده بود. زنبور عسل هم با بهترین عسلش از پروانه و همه ی مهمانها پذیرایی می کرد. سنجاقک هم برای پروانه بهترین آوازش را می خواند.
خلاصه جشن تولد پروانه خیلی قشنگ بود. تا اینکه ...
یک دفعه دود علیظی همه چیز را خراب کرد. همه شروع به سرفه کردند. پروانه حالش بد شد.گل سرخ نفسش گرفته بود. سنجاقک رفت تا ببیند چه خبر شده. اما زود سرش گیج رفت و افتاد. زنبور عسل فقط توانست پروانه کوچولو را کمی از وسط دودها کنار ببرد...
جشن تولد حسابی به هم ریخت و همه چیز خراب شد. دل نازنازی ها، پر از ترس و نگرانی شده بود. اما بعد از نیم ساعت دود کم شد. و مهمانها توانستند نفس راحتی بکشند.
اما چه کسی مسئول این همه خراب کاری بود. واقعا چه کسی می توانست این همه بی انصاف باشد و شادی ذیگران را اینطوری خراب کند؟
طفلکی ها بعدا متوجه شدند که این همه خراب کاری فقط به خاطر یک ته سیگار بوده که کاملا خاموش نشده و نزدیک آنها روی زمین افتاده بود.
باور کنید این نازنازی ها، نه تنها هیچ حرف بدی نزدند و آرزوی بدی برای آن سیگاری بی انصاف نکردند، بلکه خیلی هم خدا را شکر کردند . آنها خدا را شکر کردند که این ته سیگار روی سر کسی نیفتاد و باعث سوختن کسی نشد. آخه گلها، پروانه ها و شاپرکها دلهای مهربانی دارند. اما بعضی ها که فکر می کنند از همه بزرگتر و مهمترند چقدر ... کارهای بد می کنند.
🦋🌼🌸🦋
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
دفتر مشق سنجاب _صدای اصلی_223955-mc.mp3
4.46M
#قصه_صوتی
🐿دفتر مشق سنجاب
🦒کلاس شروع شد و آقای زرافه میخواست تکالیف بچه ها را
ببیند.
نوبت به سنجاب رسید اما سنجاب دفترش را گم کرده بود.
زنگ
تفریح شده بود و سنجاب کوچولو خوشحال بود...
🌸🌸🌼🌸🌸
🍃کانال تربیتی کودک👇
https://eitaa.com/joinchat/2683174928C8bc96844d4
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
@Ghesehayekoodakane
🔸شعر
﴿ قاسم سلیمانی ﴾
🌼🌸🍃🌸🌼
🌷ای سـرزمینِ مـن
🌼 ای کـشورِ ایران
🌼 پاینده خواهیماند
🌷همواره جاویدان
🌼 داری تو فرهنگِ
🌷زیبایِ قــرآنی
🌷فرزندِ تو بــاشد
🌼 قاسمْ سـلیمانی
🌼 ای کشورِ شیران
🌷زیباست فردایت
🌷مانــنـــدِ قــاسمها
🌼 ایستاده در پایـت
🌼 او بــود سربازِ
🌷جانبــازت ای مهدی
🌷ماهم همه هستیم
🌼 سربازت ای مهدی
🌼 باشدجهانامروز
🌷چشم انتظارِ تو
🌷ایران همه باشد
🌼 سرباز و یارِ تو
🌼🍃🌸🍃🌼
شاعر : سلمان آتشی
#شعرکودک
#قاسم_سلیمانی
#سیزدهم_دیماه
#شهید_قدس
🦋🌼🌸🦋👦
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#داستان_کوتاه
🌸پادشاه و وزیر
🌼در زمان قدیم پادشاهی بود که به خدا ایمان نداشت اما وزیری داشت که خدا پرست بود هر چه وزیر برای اثبات خدا دلیل می آورد شاه قبول نمی کرد تا این که وزیر دستور داد در یک بیابان دور افتاده که هیچ ساختمان و درختی نبود یک ساختمان خیلی خوبی ساختند و اطراف آن را درخت کاری کرده و جویهای آب در زیر درختان جاری ساختند. یک روز وزیر پادشاه را به شکار دعوت کرد پادشاه نگاهش به آن ساختمان افتاد و از وزیر پرسید در زمانهای گذشته که برای شکار به این جا می آمدیم چنین ساختمانی نبود چه کسی این ها را ساخته است؟
وزیر پاسخ داد اینها خود به خود به وجود آمده اند. پادشاه گفت: مرا مسخره میکنی؟ این چه حرفی است که می زنی؟ آیا می شود که این ساختمان زیبا خودش ساخته شده باشد؟ وزیر گفت: وقتی بنای این ساختمان محقر و كوچك بدون بنا غیر ممکن باشد، چگونه می شود که بنای آسمانها و زمین و موجودات بسیاری که روی آن هستند، بدون آفریدگار باشد؟ پادشاه متوجه شد و به وجود خدا اعتراف کرد.
#توحید
#یکتا_پرستی
🦋🌼🌸🦋
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4