eitaa logo
قصه های کودکانه
34.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
917 ویدیو
328 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
💤👇👇👇 کرمولک کوچولو قهرمان می شود. 🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛 یکي بود یکی نبود، کرمولک کوچولوی قصه ما با پدرو مادرش در باغچه کوچولوی حیاط خانه‌ای زندگی می‌کرد. کرمولک دوستان زیادی داشت که هرروز باهم در این باغچه زیبا بازی می‌کردند. کرمولک قصه ما خیلی بچه خوبی بود اما خودش همیشه فکر می‌کرد که نمی‌تواند کارهای بزرگ را درست انجام دهد. او همیشه نگران بود که اگر اتفاق بدی بيفتد او توانایی هیچ کاری را ندارد. او همیشه دوست داشت خیلی شجاع باشد و همیشه در رویا‌هایش خودش را خیلی قوی می‌دید ولی در واقعیت این‌طور نبود!💪 کرم کوچولوی قصه ما هر وقت تنها می‌شد با خودش فکر می‌کرد که ‌ای کاش بتواند شجاع باشد ولی نمی‌توانست این شجاعت را نشان بدهد. گاهی که با دوستانش دور هم جمع می‌شدند واز کارهایی که می‌توانستند انجام دهند تعریف می‌کردند، کرمولک چون با خودش فکر می‌کرد نمی‌تواند کاری را درست انجام دهد ساکت می‌ماند ودوستانش همیشه فکر می‌کردند که او یا خجالتی است یا ترسو و این باعث می‌شد کرمولک غصه بخورد. یک شب کرمولک قصه ما با غصه این‌که او هرگز نمی‌تواند کار بزرگی را درست انجام دهد به خواب رفت ولی از شدت ناراحتی از خواب پرید ودید که مادرش در کنار اونشسته وبه آرامی اورا نوازش می‌کند. مادرش علت پریشانی‌اش را پرسید و کرمولک هم به او توضیح داد که خیلی دوست دارد بتواند کارهای بزرگی را خودش به تنهایی انجام دهد ولی نمی‌تواند واین باعث شده تا دوستانش کمی به او بخندند... مادر کرمولک به او گفت: «عزیزم، اتفاقا تو توانایی‌هایی داری که شاید دیگران نداشته باشند و با استفاده از این توانایی‌ها می‌توانی کارهایی انجام بدهی که خیلی بزرگ ومفید باشند، مثلا این خیلی خوب است که تو در مورد مشکلی که احساس می‌کنی وجود دارد فکر می‌کنی ودوست داری آن را حل کنی.» کرمولک کمی در تخت خوابش این طرف و آن طرف کرد و فکر کرد تا این‌که فکری به خاطرش رسید. او به یاد آورد که پدرش همیشه می‌گوید با تمرین کردن کارهای سخت راحت می‌شود! پس لبخندی زد و با آرامش به خواب رفت. از فردای آن روز کرمولک در وقت تنهایی به جای این‌که به این فکر کند که هرگز کاری را درست انجام نمی‌دهد، تمرین می‌کرد تا بتواند از توانایی‌هایش استفاده کند. ورزش می‌کرد، به مادرش کمک می‌کرد، کار‌هایش را با دقت و به تنهایی انجام می‌داد. 🏃 کم کم دیگر آن احساس بد را نداشت و می‌توانست باور کند که می‌تواند، تا این‌که در یک روز بارانی یک چاله کوچک آب در باغچه جمع شده بود. بعد از باران بچه‌ها به دیدن رنگین کمان آمدند و خواستند کمی بازی کنند که یک دفعه موش کوچولو یکی از دوستان کرمولک که همیشه تند‌تر از همه حرکت می‌کرد، افتاد داخل چاله.🐭 كرم همه‌اش تکان می‌خورد چون نمی‌توانست از آن بیرون بیاید. همه جا گلی ولیز بود و همه بچه‌ها ترسیده بودند. در همین حال بود که کرمولک فکری به ذهنش رسید و سریع رفت یک شاخه کوچک ونازک چوب پیدا کرد وبا شجاعت به چاله نزدیک شد واز دوستش خواست تا شاخه را بگیرد وآرام آرام بیرون بیاید. بعد از این‌که کرمولک دوستش را از چاله بیرون آورد تمام دوستانش برایش هورا کشیدند و همه به او می‌گفتند: «کرمولک قهرمان!» کرمولک خیلی خوشحال بود که توانسته بود کار بزرگی را به درستی انجام دهد و به یاد تصمیم مهمی که آن شب گرفته بود افتاد که باید تمرین کند تا از توانایی‌هایش درست استفاده کند. پس زودی به خانه رفت وماجرا را به مادرش گفت، مادر کرمولک او را بوسید و به او آفرین گفت، چون کرمولک فکر خیلی خوبی کرده بود وتوانسته بود مشکلش را حل کند. پس او حالا هم توانایی خوب فکر کردن را داشت و هم کمک کردن به دوستانش. کرمولک کوچولو آن شب خواب خوشی کرد. کانال قصه های کودکانه @Ghesehayekoodakane
👇👇👇 قصه اول: روزي روزگاري يك گرگ بدجنس براي پيدا كردن غذا دچار مشكل شد.🐈 چون گله اي كه براي چرا به آن كوه و چمنزار مي آمد يك چوپان دلسوز و يك سگ دقيق داشت. آنها مواظب هر اتفاقي در گله بودند.🐏🐏 گرگ گرفتار شده بود و نمي دانست چكار بكند تا اينكه يك روز اتفاق عجيبي افتاد. او يك پوست گوسفند را پيدا كرد. گرگ آنرا برداشت و بسرعت فرار كرد. روز بعد گرگ با دقت پوست را روي خودش انداخت و خودش را به شكل يك گوسفند درآورد و هنگاميكه گله در صحرا مشغول چرا بود به ميان آنها رفت. گوسفندها متوجه وجود گرگ نشدند. يكي از بره ها به كنار او آمد گرگ ناقلا به او گفت: كمي آنطرف تر علف هاي خوشمزه تري وجود دارد و بره بيچاره به دنبال گرگ از گله دور شد. خلاصه آن روز گرگ بدجنس توانست شكار خوبي را پيدا كند. تا مدتها گرگ به گله مي آمد و به روش هاي مختلف گوسفندان را فريب مي داد. و گوسفندها هم فريب ظاهر گرگ را مي خوردند و حرف هاي او را قبول مي كردند. اين ماجرا مدتها ادامه پيدا كرد. البته چوپان و سگ گله بعد از مدتها توانستند به علت ناپديد شدن گوسفندها پي ببرند و گرگ بدجنس را حسابي ادب كنند. ولي...ولي حيف كه يك عده گوسفند ساده گول گرگ را خورده بودند و ديگه در ميان گله نبودند. 🐏 قصه دوم: زرافه کوچولو آرزوهای عجیب و غریبی داشت. یک شب آرزو کرد که گردنش خیلی خیلی دراز باشد. همان موقع، فرشته ی آرزو از آن جا گذشت. صدایش را شنید. به او لبخند زد. آن وقت گردن زرافه کوچولو دراز شد. دراز و درازتر. رفت و رفت تا به آسمان رسید. حالا سرش در آسمان بود وتنه اش روی زمین. زرافه کوچولو به این طرف و آن طرف نگاه کرد. همه جا پر از ستاره بود.✨ اول، یک عالمه با ستاره ها بازی کرد، بعد، گرسنه اش شد. هام... هام... هام... ستاره ها را خورد. ماه را هم خورد. یک دفعه همه جا تاریک شد.🌚 زرافه کوچولو ترسید. مادرش را صدا زد. اما او کجا و مادرش کجا! مادرش آن پایین بود و خودش این بالا. زرافه کوچولو گریه اش گرفت فریاد زد: فرشته ی آرزو کجا هستی؟ اما فرشته ی آرزو رفته بود تا آرزوی یک کوچولوی دیگر را برآورده کند. زرافه کوچولو سرش را روی یک تکه ابر گذاشت. این قدر گریه کرد که خوابش برد. صبح که بلند شد، سرش روی شکم گرم و نرم مادرش بود. زرافه کوچولو خندید. همه ی این ها ... یک خواب بود.💤👻💤 کانال قصه های کودکانه @Ghesehayekoodakane
در جا مدادی من او یک مغازه دارد او کار میکند چون از من اجازه دارد یک تیغ تیز دارد او یک تراش شاد است اسم مغازه او سلمانی مداد است *************** @Ghesehayekoodakane 🚺🚹🚼
با این قصه به بچه ها مفهوم ترس و شجاعت را یاد بدیم. توضیحات:پی دی اف ارسال مطالب فقط با ذکر نام کانال مجاز میباشد. http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🔽🔽🔽
4_551902773549990174.pdf
2.91M
با این قصه به بچه ها مفهوم ترس و شجاعت را یاد بدیم. توضیحات:پی دی اف ارسال مطالب فقط با ذکر نام کانال مجاز میباشد. http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
تاثیر قرآن بر مادران باردار و جنین👇🏼👇🏼👇🏼 گوش دادن به قران در حین زایمان و بارداری بر کاهش اضطراب، درد و دلهره مادر اثر مطلوبی دارد. زنانی که در حین زایمان به قرآن گوش می‌سپرند، نسبت به دیگر افراد خاطره‌ای دلپذیرتر و دلنشین‌تر از زایمان خود دارند. یکی از علل ناهنجاری‌های جنینی اضطراب حین بارداری می‌باشد. اضطراب سطح عوامل بیولوژیکی خون را تغییر داده و پیامدهای ناگواری بر جای خواهد گذاشت، در حالی که با گوش سپردن به اصوات قرآن، می‌توان در کاهش استرس اقدام نمود. دانشمدان معتقدند ریتم و آهنگ مورد علاقه کودکانبرگرفته از آواهایی است که در دروان جنینی خود شنیده‌اند. جنین آدمی به تمامی صداهایرحمی گوش می‌دهد و واکنش نشان می‌دهد. می‌دهد و واکنش نشان می‌دهد. اصوات آرام حرکات او را آرام و اصوات تند حرکاتش را تند می‌نمایند. گوش‌های جنین از سومین هفته بارداری تا هفته ۲۸ رو به تکامل می‌گذارد. پس مناسبترین زمان برای شروع برنامه‌های تحریکی قبل از تولد از اواسط سه ماهه دوم بارداری است. گفتنی است، هرچند اثبات مطالب فوق از جهت درک اصوات توسط جنین مشکل می‌باشد، اما از مدارک به دست آمده بعد از تولد می‌توان تا حدودی صدق مطالب فوق را تائید نمود. کانال قصه های کودکانه @Ghesehayekoodakane
لالایی کن بخواب خوابت قشنگه😴 گل مهتاب شبات هزار تا رنگه🌸 یه وقت بیدار نشی از خواب قصه😳 یه وقت پا نزاری تو شهر غصه😔 لالایی کن مامان چشماش بیداره👩 مثل هر شب لولو پشت دیواره👀 دیگه بادکنک تو نخ نداره🎈 نمی رسه به ابر پاره پاره☁️ http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🚹 🚺 🚼
صبح شده شکر خدا... 🚺🚹🚼 خروسه میگه قوقولی قوقو🐓 صبح شده دیگه پاشو کوچولو🌞 مرغه میگه قدقدقدا🐓 زودباش بگو شکر خدا🙏🏻 کلاغه میگه قاروقاروقار🐧 تنبلی رو بزار کنار گنجیشکه میگه جیکوجیکو جیک🐥 چقد تمیزه بچه ی کوچیک👼🏻 پیشیه میگه میومیو🐱 وقت ورزشه بدوبدو🏃🏻🚶🏻 هاپویه میگه واقو واقو واق🐩 بیرون بیا از تو اتاق میگن تموم حیوونا🐶🐱🐭🐹🐰 صبح شده شکر خدا🙏🏻 کانال قصه های کودکانه @Ghesehayekoodakane 🚺🚹🚼
کوتوله زغالی.mp3
5.24M
👈ارسال مطالب فقط با ذکر نام کانال مجاز است 🌼🍃🌸🌸🍃🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehayekoodakane http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
چوپونه کجاست؟ تو صحراست مواظب گله هاست گله باید چرا کنه بع وبع و بع صدا کنه یونجه و شبدر بخوره علفهای تر بخوره چوپون باید زرنگ باشه قوی و اهل جنگ باشه جنگ با کی؟ با گرگ ها صدآفرین ماشالله http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4