4_551902773549990174.pdf
2.91M
#قصه #قصه_متن
#الاغ_شجاع_شیر_ترسو
با این قصه به بچه ها مفهوم ترس و شجاعت را یاد بدیم.
توضیحات:پی دی اف
ارسال مطالب فقط با ذکر نام کانال مجاز میباشد.
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
تاثیر قرآن بر مادران باردار و جنین👇🏼👇🏼👇🏼
گوش دادن به قران در حین زایمان و بارداری بر کاهش اضطراب، درد و دلهره مادر اثر مطلوبی دارد. زنانی که در حین زایمان به قرآن گوش میسپرند، نسبت به دیگر افراد خاطرهای دلپذیرتر و دلنشینتر از زایمان خود دارند.
یکی از علل ناهنجاریهای جنینی اضطراب حین بارداری میباشد. اضطراب سطح عوامل بیولوژیکی خون را تغییر داده و پیامدهای ناگواری بر جای خواهد گذاشت، در حالی که با گوش سپردن به اصوات قرآن، میتوان در کاهش استرس اقدام نمود.
دانشمدان معتقدند ریتم و آهنگ مورد علاقه کودکانبرگرفته از آواهایی است که در دروان جنینی خود شنیدهاند. جنین آدمی به تمامی صداهایرحمی گوش میدهد و واکنش نشان میدهد. میدهد و واکنش نشان میدهد. اصوات آرام حرکات او را آرام و اصوات تند حرکاتش را تند مینمایند.
گوشهای جنین از سومین هفته بارداری تا هفته ۲۸ رو به تکامل میگذارد. پس مناسبترین زمان برای شروع برنامههای تحریکی قبل از تولد از اواسط سه ماهه دوم بارداری است. گفتنی است، هرچند اثبات مطالب فوق از جهت درک اصوات توسط جنین مشکل میباشد، اما از مدارک به دست آمده بعد از تولد میتوان تا حدودی صدق مطالب فوق را تائید نمود.
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
2_310721174260680432.mp3
1.39M
#قصه_صوتی
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
#لالایی
لالایی کن بخواب خوابت قشنگه😴
گل مهتاب شبات هزار تا رنگه🌸
یه وقت بیدار نشی از خواب قصه😳
یه وقت پا نزاری تو شهر غصه😔
لالایی کن مامان چشماش بیداره👩
مثل هر شب لولو پشت دیواره👀
دیگه بادکنک تو نخ نداره🎈
نمی رسه به ابر پاره پاره☁️
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🚹 🚺 🚼
#شعر_کودکانه_صبح
صبح شده شکر خدا...
🚺🚹🚼
خروسه میگه قوقولی قوقو🐓
صبح شده دیگه پاشو کوچولو🌞
مرغه میگه قدقدقدا🐓
زودباش بگو شکر خدا🙏🏻
کلاغه میگه قاروقاروقار🐧
تنبلی رو بزار کنار
گنجیشکه میگه جیکوجیکو جیک🐥
چقد تمیزه بچه ی کوچیک👼🏻
پیشیه میگه میومیو🐱
وقت ورزشه بدوبدو🏃🏻🚶🏻
هاپویه میگه واقو واقو واق🐩
بیرون بیا از تو اتاق
میگن تموم حیوونا🐶🐱🐭🐹🐰
صبح شده شکر خدا🙏🏻
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
🚺🚹🚼
کوتوله زغالی.mp3
5.24M
#قصه_صوتی
#کوتوله_زغالی
👈ارسال مطالب فقط با ذکر نام کانال مجاز است
🌼🍃🌸🌸🍃🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
چوپونه کجاست؟
تو صحراست
مواظب گله هاست
گله باید چرا کنه
بع وبع و بع صدا کنه
یونجه و شبدر بخوره
علفهای تر بخوره
چوپون باید زرنگ باشه
قوی و اهل جنگ باشه
جنگ با کی؟ با گرگ ها
صدآفرین ماشالله
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_متن 👇👇👇
#چوپان_دروغگو
روزي روزگاري پسرک چوپاني در دهاي زندگي ميکرد. او هر روز صبح گوسفندان مردم دهات را از ده به تپههاي سبز و خرم نزديک ده ميبرد تا گوسفندها علفهاي تازه بخورند.او تقريبا تمام روز را تنها بود. 🐏🐏
يک روز حوصله او خيلي سر رفت. روز جمعه بود و او مجبور بود باز هم در کنار گوسفندان باشد. از بالاي تپه، چشمش به مردم ده افتاد که در کنار هم در وسط ده جمع شده بودند. يکدفعه قکري به ذهنش رسيد و تصميم گرفت کاري جالب بکند تا کمي تفريح کرده باشد. او فرياد کشيد: گرگ، گرگ، گرگ آمد.🐕🐕
مردم ده، صداي پسرک چوپان را شنيدند. آنها براي کمک به پسرکچوپان و گوسفندهايش به طرف تپه دويدند ولي وقتي با نگراني و دلهره به بالاي تپه رسيدند، پسرک را خندان ديدند، او ميخنديد و ميگفت: من سر به سر شما گذاشتم.👲
مردم از اين کار او ناراحت شدند و با عصبانيت به ده برگشتند.
از آن ماجرا مدتها گذشت،يک روز پسرک نشسته بود و به گذشته فکر ميکرد به ياد آن خاطره خنده دار خود افتاد و تصميم گرفت دوباره سر به سر مردم بگذارد.او بلند فرياد کشيد: گرگ آمد، گرگ آمد، کمک. ..
مردم هراسان از خانهها و مزرعه هايشان به سمت تپه دويدند ولي باز هم وقتي به تپه رسيدند پسرک را در حال خنديدن ديدند.😐
مردم از کار او خيلي ناراحت بودند و او را دعوا کردند. هر کسي چيزي ميگفت و از اينکه چوپان به آنها دروغ گفته بود خيلي عصباني بودند. آنها از تپه پايين آمدند و به مزرعه هايشان برگشتند.
از آن روز چند ماهي گذشت. يکي از روزها گرگ خطرناکي به نزديکي آن ده آمد و وقتي پسرک را با گوسفندان تنها ديد، بطرف گله آمد و گوسفندان را با خودش برد.🐕🐏
پسرک هر چه فرياد ميزد: گرگ، گرگ آمد، کمک کنيد....😱
ولي کسي براي کمک نيامد. مردم فکر کردند که دوباره چوپان دروغ ميگويد و ميخواهد آنها را اذيت کند.👀
آن روز چوپان نتيجه مهمي در زندگيش گرفت. او فهميد اگر نياز به کمک داشته باشد، مردم به او کمک خواهند کرد به شرط آنکه بدانند او راست ميگويد.🐏
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
🍃✨🍃
سعی کنید قصه ها و حکایت های آموزنده برای فرزندان خود تعریف کنید و بر دانش و آگاهی آنها درباره زندگی آینده بیفزاید.
❌فور کنید و اطلاع رسانی کنید ❌
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
4_5774114441733866146.m4a
4.82M
🎤 #قصه_شب
#قصه_صوتی 🙋♂🙋
🌜 #پر_کاه_زغال_و_لوبیا
👤با صدای نسرین گلابوند🎼
🍃🌸🍃
🍃کانال قصه های کودکانه🍃
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_شب
#قصه ی کدو قلقله زن
@Ghesehayekoodakane
🚺🚹🚼
یکی بود یکی نبود. یه پیرزنی بود. یه روز خواست بره دیدن یه دونه دخترش . کارهاشو رو به راه کرد و در خونه اش رو بست و رفت و رفت و رفت تا رسید به کمرکش کوه، که یک دفعه یه گرگ گنده سر و کله اش پیدا شد، جلوش دراومد و گفت :
آهای ننه پیرزن کجا می ری؟ بیا که وقت خوردنت رسیده.
پیرزنه گفت: ای بابا من که پیرم و پوست و استخون. بگذار برم خونه دخترم چاق و چله بشم بعد می آم تو منو بخور.
گرگه گفت : خب برو. من همین جا منتظرم.
پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به یک پلنگ. پلنگه گفت:
آهای ننه پیرزن کجا می ری؟ هیچ جا نرو که من خودم می خورمت.
@ghesehayekoodakane
🚺🚹🚼
پیرزنه گفت: من پیرم، پوست و استخونم بزار برم خونه دخترم پلو و چلو بخورم چاق و چله بشم، بعد می آم تو منو بخور.
پلنگه گفت : خیلی خب برو اما من همین جا منتظرم.
پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به آقا شیره. آقا شیره یه خرناسی کشید و گفت:
ننه پیرزن کجا می ری؟ بیا اینجا که می خوام بخورمت.
پیرزنه گفت: ای آقا شیر عزیز. ای سلطان جنگل آخه من پیرزن پوست و استخون که خوردن ندارم. بزار برم خونه دخترم حسابی بخورم چاق و چله بشم بعد می آم تو منو بخور.
آقا شیره هم که دید بد نمی گه ، گفت : باشه برو اماخ من همین جا منتظرم.
خلاصه پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به خونه دخترش. چند شب که موند دلش شور خونه زندگی شو زد و خواست که برگرده ، اما می دونست که شیر و گرگ و پلنگ سر راه منتظرش هستند. به دخترش گفت هر وقت رفتی بازار یه کدو تنبل گنده برام بخر. دخترش هم رفت و یه کدوی تنبل بزرگ براش خرید و نشستند توی کدو رو حسابی پاک کردن و پیرزن رفت توش نشست و به دخترش گفت یک قل بده تا من باهاش برم.
کدو و پیرزن قل خوردن و رفتند و رفتند تا رسیدند به آقا شیره . آقا شیره گفت: ای کدوی قلقله زن ندیدی تو یه پیرزن؟
پیرزنه از تو کدو گفت: والله ندیدم بالله ندیدم . به سنگ تق تق ندیدم به جوز لق لق ندیدم. قِلم بده بزار برم شیره قِلش داد.
@ghesehayekoodakane
🚺🚹🚼
کدو رفت و رفت تا رسید به پلنگه. پلنگ گفت: ای کدوی قلقله زن ندیدی تو یه پیرزن؟ پیرزنه از اون تو گفت: والله ندیدم . بالله ندیدم. به سنگ تق تق ندیدم به جوز لق لق ندیدم. قِلم بده بزار برم. پلنگه قِلش داد و کدو رفت.
کدو رفت و رفت تا رسید به آقا گرگه. گرگه گفت: ای کدوی قلقله زن ندیدی تو یه پیرزن.؟ پیرزنه از توی کدو گفت: والله ندیدم . بالله ندیدم. به سنگ تق تق ندیدم به جوز لق لق ندیدم. قِلم بده بزار برم.
گرگه یه قِل قایم داد. کدو خورد به یه سنگ بزرگ و از وسط دو نصف شد و پیرزن اومد بیرون.
گرگ گفت : خوب گیرت آوردم. داشتی از چنگ من فرار می کردی؟ الان می خورمت.
پیرزنه گفت:آقا گرگه به جان شما رفته بودم این تو که قل بخورم و زودی بیام شما منو بخوری. اما حالا که رفتم این تو حسابی کثیف شدم و بوی کدو گرفتم. این دم آخری که می خوای منو بخوری آبرو داری کن و بزار من برم حموم لااقل منو تمیز بخور که فردا پشت سرم حرف در نیارن که عجب پیرزن شلخته ای بود. گرگه یه کم فکر کرد و گفت بدم نمی گه. تمیز بشه خوشمزه ترم می شه.
خلاصه گرگه قبول کرد ولی گفت خودم باید پشت سرت بیام که مطمئن بشم فرار نمی کنی. پیرزن هم از خدا خواسته گفت : باشه بیا . من که نمی خوام در برم.
پیرزنه رفت سر تون حمام و از اونجا یه مشت خاکستر پاشید تو چشم گرگه . داد و فریاد گرگ به آسمون رفت و یه دفعه همه اهل آبادی سر رسیدند و با چوب و چماق به جون گرگه افتادند . گرگ هم دوپا داشت دوتا دیگه هم قرض گرفت و دمش رو گذاشت رو کولش و فرار کرد و دیگه هیچ وقت اون دور و برا پیداش نشد.
کانال قصه های کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_سلام
#شعر_کودکانه
🍂شعر زیبای سلام
@Ghesehayekoodakane
🚺🚹🚼
🍁🌷🌷🍁
🌺سلام به جنگل سبز
🌺به آسمان آبی
💕به غنچه های خندان
💕به روز آفتابی
🌺🌺
⭐️سلام به هر ستاره
⭐️به ابر پاره پاره
🍡به دانه ای که از خاک
🍡درآمده، دوباره
❤️❤️❤️
🍭سلام به هر دل پاک
🍭به هر دل پرامید
💚🍃💚💚
💝سلام به آن شب تار
💝که عاقبت شد سفید
🍁💞💞🍁
✨سلام به دشت و دریا
✨سلام به کوه و صحرا
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌷سلام به روی ماهِ
🌷بچّه های باصفا
@Ghesehayekoodakane
🚺🚹🚼