eitaa logo
قصه های کودکانه
34.6هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
917 ویدیو
327 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
لالایی خرگوشها.mp3
3.55M
لالایی برای خرگوشها🐰🐇 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
یکی بود یکی نبود در همین نزدیکی ها  روستای بود  زیبا، با نام ترس آباد.  در  اطراف ترس آباد درختان  زردآلو،  گیلاس،  البالو و گوجە سبز وجود داشت. برروی شاخەهای درختان لانەی پرندگانی همچو بلبل و گنجیشک و کلاغ و سارقرار داشت پرندگان بابدنی پراز پر ونوک ویا منقاریهای رنگی آوازمی خواندند. مزارعەهای  ترس آباد سرسبز با گندمزاری بدون آفت و بوتەزاری مملو از خیار و کدو و گوجە فرنگی بودند   در زیر خاک مزار ترس آباد پر از لانە خزندگان مثل کرم خاکی و هزاربا ومارمولک حتی، مارهای بی آزار بود. ریشە گیان هان خوراکی مانند هویج وچغندر،شلغم وسیب زمینی پیاز وسیر وجود داشت.کە اهالی از داشتن این همە نعمت خوشحال بودند..و مرتب خداوند بزرگ را شکر می کردند. مردم ترس آباد آدمهای  با ادب و مهربان، اما یکم ترسو بودند دراین روستا بچەها، رفتار پدر ، مادر و بزرگترهارا یاد می گرفتند و مانند آنها رفتار می کردند. در یک روز خوب آفتابی یک اتفاق عجب رخ داد.واین اتفاق این بود.  صدای عجیبی از جادە ترس آبادبە گوش اهالی رسید. این صدا نزدیک و نزدیکتر میشد صدا هرچە نزدیکتر میشد گوش اهالی را آزار بیشترمی داد کسانیکە  در خانە بودند باشنیدن صدای گوش خراش در پنجرهای چوبی خانە هارا باز کردند و  گوش های خودرا با دو دست گرفتند وچشم بە دور دستها یعنی جادە روستا دوختند تا بدانند این صدای گوش خراش چیست کە بە روستا نزدیک می شود.  دودی غلظی همراە با صدا بە روستا نزدیک و نزدیکتر میشد. کم کم بوی بدو آزار دهندی دود نیز به مشام رسید. هرکسی چیزی میگفت یک آقای  جوان کە سرش را از پنجرەخانە بیرون آوردە بود گفت: صدای تراکتورە، دیگری گفت:نە صدای ماشینە . خلاصە کسی دیگر  گفت: مطمن هستم این صدا هرچی کە باشە اگر بەداخل روستا برسە گوش مارو کر می کن مردی دیگر گفت:این بوی بد، از دورهم بسیار آزار دهندس، وای بە روزیکە  بە اینجا برسە حتما همگی مریض میشیم و میمیرم. خانمی دیگر گفت: من مطمن هستم اگردود بەاینجا برسد هوای روستا بقدری الودە میشە  کە کل محصولات خراب میشن قعطی میاد هممون از گرسنگی میمیریم خلاصە هرکس چیزی گفت و ایە یاسی  خواند مدتی گذشت، صدا دیگر نزدیک نشد فقط گاهی کم و   زیاد  میشد وشب تاصبح چندین بار قطع وباز  بە گوش رسید همگی از ترس شنیدن  حرفهای یکدیگر بە داخل خانە ها رفتند درهارا از پشت کلید کردند و پردەهارا کشیدند. گوشها و بینی خود و فرزندانشان  را از پنبە پر کردند دیگر صداهارا راحت نمی شنیدند    با دهان نفس می کشیدند ونفس شیدن نیز  برایشان سخت و دشوار شدە بود جرات تماشای بیرون رانداشتند.کودکان با دیدن رفتار بزرگترها انگشت بە دهان برند و ترسشان  بیشتر شد.شب تا صبح را کاووس دیدند. هیچ کس حواسش بە کودکان نبود. کودکان از ترس حتی جرات گریە کردن نداشتند. پدر و مادر ها گاهی فقط  گوشەی پردە را کنار می زدند بایک چشم و ترس نیم نگاهی بە بیرون می انداختند آن شب هیچ کسی میل خوردن شام ونوشیدن حتی قطرەای آب را نداشتند بە سختی صبح شد طوری کە خواب بە چشم هیچ یک از اهالی نرفتە بود.همگی خستە وگرسنە وکلافە بودند. صبح آن روز باز صدا بلند و بلندتر شد خلاصە صدا کم کم بە روستا رسید. همگی وحشت زدە ازپشت پردها بیرون را تماشا کردند. دیدندکە پستچی با موتوری خراب و فرسودە وارد روستاشد. از موتور پیادە شد موتورش را خاموش کرد. وقتی کسی راندید فریاد زد کسی در این روستا نیست بە داد من برسە؟ اهالی وقتی صدای ناهنجار را نشنیدند پردەهارا کنار زدند و سرشان را بیرون اوردند با تعجب مرد پستچی را دیدند.از رفتار خودشان خجالت کشیدند. مرد جوان کە متوجە شد بی دلیل ترسیدە پنبە هارا از گوش وبینی اش دراورد.پردە راکنار زد پنجرە را باز کرد. سلام داد و پرسید: اون صدای ناهنجار تو بودی؟ مرد پستچی سرش را بالاگرفت  جواب سلام مرد جوان را داد وگفت:  اون صدای ناهنجار مالە موتور منە ، موتورم توی مسیر خراب شدە نامە ها و امانت مرد توی خورجین موتورمە ،کسی در این روستا هست کە از تعمیر موتور سر در بیارە و موتور منو درست کنە کە امانت مردم رو بە دستشون برسونم؟ خانمی کە قبلا از سرو صدای موتور ترسیدە بود گفت: تو نباید بااین موتور خراب وارد روستای ما می شدی همەی ما و بچە رو ترسوندی بعدش کلی دود وارد روستا کردی پستچی کمی ناراحت شد و گفت: من چارەای دیگر نداشتم بعدشم فکر می کردم اهالی این روستا ادمهای مهربان و منطقی و عاقلی هستن و در تعمیر موتورم کمکم می کنید. مرد جوانی کە تحت تاثیر شایعات اهالی قرار گرفتە بود واز رفتار خودش شرمسار شد ەبود بە کمک پستچی مهربان رفت. 🍃با تشکر از: نویسنده : رنگین دهقان (نویسنده برنامه های کودک شبکه استانی کردستان) 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
📳بازی علاوه بر ایجاد سرگرمی، منجر به شکل گیری شخصیت کودک و آماده سازی او برای بر عهده گرفتن نقش هایش در بزرگسالی است. 📳با کم شدن ارتباطات خانوادگی و تبدیل خانواده ها به خانواده های تک فرزندی، بازی های کامپیوتری سهم بیشتری از اوقات فراغت کودکان را به خودش اختصاص داده است. 🔻از جمله آسیب این بازی ها🔻 💧افزایش رفتارهای پرخاشگرانه 💧انزوای اجتماعی 💧یادگیری ارزش های غلط 💧افت تحصیلی 💧اثرات سوء بر سلامت 💧کاهش قابل توجه مرحله REM خواب. کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
🕰جای خالی این بازی ها در میان کودکان! http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
44.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عنوان قصه: کلاه قرمزی 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لباس درخت چنار.mp3
4.88M
📻🌲لباس درخت چنار🌲📻 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
: 💜بدی‌ها با کار خوب پاک می‌شوند محسن با عجله وارد خانه شد و با سرعت رفت در اطاق و كیفش را جوری به گوشه اطاق پرت كرد كه مثل اینكه توش مار لانه كرده. خیلی زود لباسش را درآورد و بعد از شستن دست و صورتش رفت یه گوشه نشست. مادر محسن كه رفتار پسرش برایش خیلی عجیب بود با چشمهایی متعجب و با لحنی آرام گفت: «علیك سلام.» ولی مثل اینكه محسن نشنیده باشد با صدای بلندتر دوباره گفت: «آقا محسن علیك سلام.» محسن یک دفعه به خودش آمد و گفت: «ببخشید مامان جون، سلام.» مادر یه نگاهی به محسن انداخت و با تعجبی بیشتر گفت: «چیزی شده؟» باز مثل اینكه محسن نشنیده باشه با صدایی بلندتر گفت: « آقا محسن با شما هستم، چیزی شده؟ تو مدرسه اتفاقی افتاده؟ این محسنی كه اینجا نشسته، اون محسن همیشه نیست، بگو ببینم چی شده؟» محسن یک نگاه طولانی به مادرش كرد و بعد از اینكه آب دهنش را قورت داد گفت: «مامان جون امروز یه كاری تو مدرسه كردم كه هرچی بهش فكر می كنم بیشتر پشیمون میشم و روم نمیشه كه بهت بگم.» مادرش با چشمانی مهربان به محسن نگاه كرد و گفت: «اگه میخواهی نگی نگو ولی شاید من بتونم بهت كمك كنم.» با این جمله مادر، دل محسن كمی آرام گرفت و با صدایی لرزان گفت: «امروز تو كلاس داشتیم درسهامون را می نوشتیم و وسایلم رو روی میز گذاشته بودم. جعفر هم كه كنار من میشینه، وسایلش رو روی میز گذاشته بود، یه دفعه چشم به روان نویسی كه تازه خریده بود افتاد؛ دلم خواست كه روان نویسش رو بردارم و باهاش بنویسم و رنگش رو امتحان كنم. بدون اجازه جعفر، روان نویس رو برداشتم و باهاش نوشتم، خیلی خوش رنگ بود و دلم خواست که باهاش بیشتر بنویسم؛ همین موقع زنگ مدرسه خورد و روان نویس جعفر رو با وسایلم تو كیفم گذاشتم و سریع اومدم بیرون مدرسه، ولی تو راه خونه از این كارم خیلی پشیمون شدم و الان نمیدونم چی میشه! به نظرت من باید چی كار كنم؟» مادر محسن گفت: «اولا اینكه به حرف دلت گوش كردی و دل بخواه كاری انجام دادی، كار خوبی نکردی. انسان باید اول فكر كنه و بعد كاری رو انجام بده. ثانیا جبران اشتباهت خیلی راحته و نباید نگران باشی. فردا با شجاعت روان نویس رو به جعفر برگردون و از این کارت عذرخواهی کن و برای اینکه دل جعفر رو بدست بیاری میتونی یه شاخه گل هم بهش هدیه بدی.» محسن که داشت به حرفهای مادرش فکر می کرد پرسید: « خوب آیا خدا هم کار بدم رو پاک میکنه؟» مادر محسن کمی مکث کرد و گفت:«مطمئن باش که سیاهی هر کار بدی میتونه با سفیدی کار خوب پاک بشه. این چیزیه که خدا در قرآن گفته که کارهای خوب میتونه کارهای بد رو پاک کنه. و باید به خودت و خدای مهربون قول بدی که دیگه تکرار نکنی». خداوند در سوره هود آیه 114 می فرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» كارهاى پسندیده اعمال زشت را نابود می‏كند. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
33.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: 🍃فرزندان خود را با داستان ها و ضرب المثل های ایران آشنا نماییم. 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃مامان باباهای عزیز 🍃کوچولوهای نازنین قصه بسیار زیبای امشب رو از دست ندهید. 🍃موضوع: 🍂قصه در مطلب بعدی👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شب مایه آرامش.mp3
7.78M
🍂 عنوان قصه: 🍃اشاره به آیه ۴۷سوره فرقان 🌸وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا (۴۷) ۞ او کسی است که شب را برای شما پوشش قرار داد، و خواب را مایه استراحت، و روز را وسیله حیات (و حرکت) 🌸 🌸🍃🍂🌼🌸🍃🍂🌼 کانال قصه های تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🍃آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃💐 ولادت جگر گوشه امام رضا(علیه السّلام)، حضرت جواد علیه السلام مبارک باد. ❤️ 10 صلوات هدیه بفرستید محضر امام جواد علیه السلام و باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 🌿 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
46.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(امام جواد علیه السلام) 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4