فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گـر قـسـمـتـم شود که تماشـا کنم تـو را
ای نور دیده جان و دل اهـدا کنم تـو را
هر صبحِ جمعه ندبهکنان در دعای صبح
از پـــروردگار خـویـش تـمـنـا کنم تـو را🤲🏻
صبح جمعتون منور به نگاه حضرت 💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🍉 آئین پاسداشت شب یلدا (چْلَه شَو) در تالش گیلان
🍊 به مناسبت فرارسیدن شب یلدا (چْلَه شَو) و پاسداست شب یلدا طی مراسمی با حضور مسئولین و مردم شریف شهرستان در پارک شهر تالش برگزار شد
🍎 این جشن ارزشمند، با اجرای برنامههای مختلفی از جمله شعر خوانی ،حافظ خوانی، مسابقه، برپایی نمایشگاه صنایع دستی همراه بود که در محل پارک شهر، جنب میدان امام خمینی(ره) برگزار شد
👌[ ایده ای ناب برای شب یلدا ]
🪴شب یلدا که دور هم جمع میشید در کنار کتاب حافظ نهج البلاغه هم بزارید،به مهمونا و بچه ها بگید به نوبت هر کدام از ۱ تا ۴۸۰ یه عدد انتخاب کنن ، ۴۸۰ رو از کجا آوردیم؟
📗ما ۴۸۰ #حکمت نهج البلاغه داریم که حکمت های امام هم مثل امام مظلوم موندن، بعد کتاب رو بردارین و حکمت مورد نظر رو بیارین، با آب و تاب عدد انتخابی رو پیدا کنید بلند بخونید تا همه گوش کنن، میتونید هم بدین هرکس خودش بلند رزقش رو بخونه
و بگید این رزق امشب ما از امیرالمؤمنین بوده و سعی کنیم بهش عمل کنیم🌱✨️
🪴اگه ده نفر دور هم باشید ده حکمت باهم مرور کردید و این خیلی تاثیر گذار و به یاد موندنی میشه ضمن اینکه یه قدم هم جهت ترویج کتاب #نهج_البلاغه برداشتید.
💫#امیرِ_عالم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین یلدای بی تو
#فرزند_ایران 🇮🇷
#یلدا 🍉
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#دختر_شینا ✨ #قسمت_هفتاد_و_دو این خانه از خانه های قبلی بزرگ تر بود. مانده بودیم تنها فرشمان را ک
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_هفتاد_و_سه
#فصل_پانزدهم
به زور بلند شدم و غذایی بار گذاشتم و خانه را مرتب کردم. کم کم داشت هوا تاریک می شد. دم به دقیقه بچه ها را می فرستادم سر کوچه تا ببینند بابایشان آمده یا نه. خودم هم پشت در نشسته بودم و گاه گاهی توی کوچه سرک می کشیدم.
وقتی دیدم این طور نمی شود، بچه ها را برداشتم و رفتم نشستم جلوی در. صدای زلال اذان مغرب توی شهر می پیچید. اشک از چشمانم سرازیر شده بود. به خدا التماس کردم: «خدایا به این وقت عزیز قسم، بچه هایم را یتیم نکن. مهدی هنوز درست و حسابی پدرش را نمی شناسد. خدیجه و معصومه بدجوری بابایی شده اند. ببین چطور بی قرار و منتظرند بابایشان از راه برسد. خدایا! شوهرم را صحیح و سالم از تو می خواهم.»
این ها را می گفتم و اشک می ریختم،
یک دفعه دیدم دو نفر از سر کوچه دارند توی تاریکی جلو می آیند. یکی از آن ها دستش را گذاشته بود روی شانه آن یکی و لنگان لنگان راه می آمد. کمی که جلوتر آمدند، شناختمشان. آقا ستار و صمد بودند. گفتم: «بچه ها بابا آمد.» و با شادی تندتند اشک هایم را پاک کردم.
خدیجه و معصومه جیغ و دادکنان دویدند جلوی راه صمد و از سر و کولش بالا رفتند. صدای خنده بچه ها و بابا بابا گفتنشان به گریه ام انداخت. دویدم جلوی راهشان. صمد مجروح شده بود. این را آقا ستار گفت. پایش ترکش خورده بود.
چند روزی هم در بیمارستان قم بستری و تازه امروز مرخص شده بود. دویدم توی خانه. مهدی را توی گهواره اش گذاشتم و برای صمد رختخوابی آماده کردم. بعد برگشتم و کمک کردم صمد را آوردیم و توی رختخواب خواباندیم. بچه ها یک لحظه رهایش نمی کردند.
معصومه دست و صورتش را می بوسید و خدیجه پای مجروحش را نوازش می کرد. آقا ستار داروهای صمد را داد به من و برایم توضیح داد هر کدام را باید چه ساعتی بخورد. چند تا هم آمپول داشت که باید روزی یکی می زد. آن شب آقا ستار ماند و تا صبح خودش از صمد پرستاری کرد؛ اما فردا صبح رفت. نزدیکی های ظهر بود. داشتم غذا می پختم، صمد صدایم کرد. معلوم بود حالش خوب نیست. گفت: «قدم! کتفم بدجوری درد می کند. بیا ببین چی شده.»
بلوزش را بالا زدم. دلم کباب شد. پشتش به اندازه یک پنج تومانی سیاه و کبود شده بود. یادم افتاد ممکن است بقایای ترکش های آن نارنجک باشد؛ وقتی که با منافق ها درگیر شده بود.
گفتم: «ترکش نارنجک است.»
گفت: «برو یک سنجاق قفلی داغ کن بیاور.»
گفتم: «چه کار می خواهی بکنی. دستش نزن. بگذار برویم دکتر.»
ادامه دارد...✒️
📚 #رمان_خوب
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم 🌿
وخوشبهحالِآنکهتنهاامیدشتوهستی...
﷽
سلام
صبح اولین روز زمستونی شما بزرگواران بخیر 🌹
🔸عزیزان با توجه به ایام شهادت سردار عزیزمون «شهیدسردارحاجقاسمسلیمانی» ان شاءالله قصد داریم از امروز هر صبح بخشی از وصیت نامه ی این شهید عزیز رو تقدیمتون کنیم.
ان شاءالله ما هم از کسایی باشیم که راه اون خوبان خدا رو ادامه بدیم و رضایتشونو کسب کنیم...🤲💖
🗒 #وصیت_نامه آسمانی
شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖«#قسمت_اول»
"بسم الله الرحمن الرحیم"
🌷 شهادت میدهم به اصول دین؛
اشهد أن لا اله الّا الله و اشهد أنّ محمداً رسول الله و اشهد أنّ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده المعصومین اثنی عشر ائمتنا و معصومیننا حجج الله.
💢شهادت میدهم که «قیامت» حق است، قرآن حق است...
«بهشت و جهنّم» حق است...
«سوال و جواب» حق است
«معاد، عدل، امامت، نبوّت» حق است...!!
▪️خدایا! تو را سپاس میگویم بخاطر نعمتهایت🤲
▫️خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن،
از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت، خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.🌹
💠اگر توفیق صحابه رسول اعظمت، محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی بهره بودم از دوره مظلومیت علی بن ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.✨
▪️خداوندا!
تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز که جانم فدایِ جان او باد قرار دادی.....
❣️🍃🌸🍃❣️
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها