چرا انقدر طلاق توی کشور ما زیاد شده؟ یکی از علت هاش همین نداشتن تمرکز ذهنی هست
⭕️ خیلی از فیلم ها و سریال ها اصلا کارشون اینه که ذهن مردم رو بهم بریزن.
دیگه نمیتونه تصمیم درست بگیره. همش فکرش توی فیلم و سریال ها و خصوصا آهنگ هاست!
❌ آهنگ هایی که توی اکثرشون آدمای آشفته ذهنی به نام خواننده، تراوشات پراکنده مغزشون رو به خورد مخاطبین جوان میدن!
واقعا هر کی دلش به حال خودش میسوزه، ذهنش رو دست این جور افراد نده.
😒
✅ پس ان شالله از امشب علاوه بر تمرینی که دادیم همگی سعی کنیم که توی نمازامون با افکار مزاحم مبارزه کنیم.
🔶 مثلا داری نماز میخونی، یه دفعه ای یه فکر غیر مرتبط برات پیش میاد. سریع بندازش دور و به کلمات نماز فکر کن👌
ایاک نعبد و ایاک نستعین....
👈 فکر غلط اومد بزن کنار و به معنای کلمات نماز فکر کن.
✅ اصلا اشکالی هم نداره شکست خوردی. این مثل یه باشگاه بدنسازی هست
توی باشگاه ممکنه که یه وزنه ای رو آدم نتونه بلند کنه و بیفته، ولی اینطور نیست که آدم قهر کنه و دیگه باشگاه نره.😊
بلکه انقدر تمرین میکنه که آخرش بتونه اون وزنه رو بلند کنه.
نماز هم همینطوره. اصلا برنامت این باشه که هی شکست بخوری و دوباره تمرکز کنی. کم کم این کار تبدیل میشه به یه سرگرمی خیلی جالب و رشد دهنده😊
بعد میبنی که کلا به نماز علاقمند شدی. هر موقع وقت گیر بیاری سریع میری دو رگعت نماز میخونی تا ذهنت سرحال بیاد👌
✅ کاری که ابوعلی سینا میکرده. تا یه گره ذهنی براش پیش می اومده دو رکعت نماز میخونه و حل میشده!
خلاصه ان شالله از امشب نگاهمون رو به نماز درست کنیم و کم کم به سمت این بریم که ازش لذت واقعی ببریم❤️
🎗#کنترل_ذهن
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت85 خجالت کشید و سرش را پایین انداخت و حرفی نزد. من هم ادامه دادم: – ب
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت86
اولین کلاسم که تمام شد خودم را به محوطه رساندم، هر چه چشم چرخاندم نبود. با خودم گفتم شایدبه کتابخانه رفته باشد.
دوستش سوگند را دیدم، دل، دل می کردم برای این که سراغ راحیل را از او بگیرم یا نه، که سارا نزدیکش شد.
با خوشحالی سارا را صدا کردم و سراغ راحیل رو از اوگرفتم.
اخم هایش در هم رفت و گفت:
– من چه می دونم مگه من به پای راحیلم.
با تعجب گفتم:
– چرا ناراحت میشی؟ خوب از اون دوستش بپرس.
رویش را برگرداند و گفت:
–خودت چرا نمی پرسی؟
نمی دانستم چرا اخلاقش عوض شده، قبلا خیلی خوش اخلاقتر بود. خیلی جدی گفتم:
–اگه اینقدر سختته نپرس، اصلا مهم نیست.
بعد هم به طرف کتابخانه راه افتادم.
صدای قدم هایش می آمد ولی من اعتنایی نکردم.
خودش را به من رساند.
– خب بابا می پرسم.
اخمی کردم و گفتم:
–نمی خوام بپرسی، کلا فراموش کن چی بهت گفتم.
دوباره راهم را ادامه دادم.
وارد کتابخانه که شدم به همه جا سرک کشیدم نبود، نگران شدم. پس نیامده.
گوشیام را از جیبم درآوردم تا زنگ بزنم و خبری از او بگیرم، ولی منصرف شدم. باید صبور باشم و خودم را کنترل کنم.
آن روز خیلی سخت گذشت، ولی با این فکر که فردا با هم کلاس داریم و می بینمش کمی آرام شدم.
وقتی از شرکت به خانه رسیدم، مادر دوباره سوال پیچم کرد و از راحیل پرسید. هر چه من بیشتر از راحیل برایش می گفتم او متعجب تر میشد، که آخرش گفت:
– آرش سلیقت چقدر فرق کرده، اصلا بهت نمیاد همچین دختری با این چیزایی که در موردش میگی باب میل تو باشه. دختره چطوری قاپت رو دزدیده؟
لبم را گزیدم و گفتم:
–نگو مامان، من قاپ اونو دزدیدم. الانم می بینید که جواب نداده. دو روزه از انتظار دارم دق
می کنم حتی یه زنگم نزده.
مادر چهره اش را در هم کرد و گفت:
– اوه، اوه، کی میره این همه راه رو...چقدرم ناز داره.
خنده ایی کردم و گفتم:
–خودم میرم مامان، نازشم هر چی باشه می خرم. فقط شما دعا کنید، اوکی بشه.
مادر با چشم های گرد شده نگاهم کرد و گفت:
–راست میگن عشق که بیاد عقل میره ها...چی میگی تو پسر...
وقتی سکوتم را دید، ادامه داد:
–حالا اگه قسمت شد و ازدواج کردید. باید یه تغییراتی تو پوشش بهش بدی.
با تعجب گفتم:
–مگه دکور خونس که تغییر بدم. اگه منظورتون چادرشه که اصلا حرفشم نزنید. چون تازه داره از دختر چادریا خوشم میاد.
مادر با اخم نگاهم کرد.
– یعنی با چادر چاق چور تو فامیل ظاهر بشه؟
لابد شب عروسی هم با چادر میخواد جلو مردم برقصه.
ــ ای بابا مامان، هر کاری چاره داره. خب عروسی رو مختلط نمی گیریم.
ــ خب بعدش چی؟
ــ بعدش هیچی...مگه چادر چشه.
مادر با حرص بلند شد و رفت و من هم نفهمیدم چرا چادری بودن راحیل اینقدر برایش غیرقابل هضم است.
تا به کلاس رسیدم، مثل کسی که دنبال
گمشده ایی است، چشم دوختم به صندلیاش، خالی بود.
رفتم سر جایم نشستم و زل زدم به در.
هم دلتنگش بودم، هم نگران. نمی دانستم چه کار کنم.
با خودم گفتم اگر امروزم نیاید حتما پیام میدهم. دیگر طاقت ندارم.
جزوه ام را روی میز گذاشتم و به علامت هایی که قبلا داخلش زده بود نگاه کردم.
خودکار را برداشتم تا مطالب امروز را با دقت یادداشت کنم و بعدا به او بدهم شاید به بهانهی جزوه دادن بازهم بتوانم چند کلمه ایی با او حرف بزنم.
بعد از تمام شدن کلاس با سعید به محوطه رفتیم، سعید مدام حرف میزد و من تمام حواسم به کسایی بود که در رفت و آمد بودند. ولی هیچ کدامشان راحیل نبودند.
آن روز هم تمام شد. از دانشگاه که بیرون آمدم سعید صدایم کرد و گفت:
– منم تا یه جایی می رسونی؟
ــ من دارم میرم شرکت دیگه، تا هر جا شد میرسونمت.
تازه حرکت کرده بودم که سارا را که از کنار خیابان پیاده می رفت را دیدم.
سعید گفت:
–عه ساراست، سوارش کن تا ایستگاه برسونش.
بی تفاوت گفتم:
– چه معنی داره، خودش بره بهتره.
سعید متعجب نگاهم کرد.
– قبلا که سوارش می کردی، چه معنی داشت؟
ــ قبلا اشتباه می کردم. مگه آدم اشتباهش رو تا ابد باید تکرار کنه.
سعید با چشم های گرد شده فقط نگاهم کرد و حرفی نزد. من هم بی تفاوت به راهم ادامه دادم.
وقتی رسیدم شرکت دیگر طاقت نیاوردم. باید به راحیل حداقل یک پیام می دادم.
اول یک پیام خیلی عاشقانه نوشتم و گفتم که نگرانشم. ولی بعد پاکش کردم وبا خودم گفتم شاید خوشش نیاید. برای همین کمی رسمی تر نوشتم:
–سلام راحیل خانم. نگرانتون شدم چرا دو روزه دانشگاه نمیایید؟ اتفاقی افتاده؟
بعد از یک ساعت که مشغول کارهایم بودم باصدای پیام گوشیام بی معطلی بازش کردم. نوشته بود:
– سلام.چیز مهمی نیست، فقط احتیاج به تنهایی داشتم.انشاالله فردا میام.
از خوشحالی گوشیام را بوسیدم و قربان صدقه اش رفتم، پس یعنی فردا می بینمش. چرا می خواسته تنها باشد.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
💐@Gilan_tanhamasir
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 عفواً یا حسین...
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان🥀
🏴فرا رسیدن #اربعین سالار شهیدان🍂
حضرت اباعبدالله الحسین(ع) تسلیت باد🥀
@Gilan_tanhamasir🖤
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
به آفتاب سلام
که باز می شود
آهسته بر
دریچه ی صبح...بارگاه حرم✌️
سلام علیکم ✋صبحتون بخیر
صبحتون کربلایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘️
✔️حرم آقا ابوالفضل العباس علیه السلام و امام حسین علیه السلام | امروز، طلوع صبح
◼️التماس دعا
🥀@Gilan_tanhamasir
💢 اعمال روز #اربعین
❶. «زیارت امام حسین
علیه السلام و زیارت اربعین»
در این روز زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است و این زیارت، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری علیه السلام روایت شده که فرمود:
« علامت مؤمن پنج چیز است،
۱- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن؛
۲- زیارت اربعین؛
۳- انگشتر بر دست راست کردن؛
۴- جَبین (پیشانی)را در سجده بر خاک گذاشتن
۵- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است. »
❷. «غسل اربعین و توبه»
❸. بعد از نماز صبح 100 مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)
❹. 70 مرتبه تسبیحات اربعه
❺. بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس 70 مرتبه استغفار
❻. غروب اربعین 40 مرتبه لا اله الا الله
❼. بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
📚 وسائل الشیعه ج۱۰ ص۳۷۳
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#التماس_دعا
a-ba-vafa-ja-moondam-az-karbala (1).mp3
5.78M
مثلاً تو قبول کردی کوله بارمو من بستم
مثلاً من الآن توی راه کرب و بلا هستم
#رضا_نریمانی
#اربعین
🖤@Gilan_tanhamasir
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸 ختم ۵۰۰۰ صلوات
به نیت هدیه به آقا امام حسین علیه السلام، تعجیل در فرج حضرت ولی عصر عج الله
دفع بلای #کرونا، #شفای_بیماران
رفع گرفتاریهای مومنین
🍃
❤️تقدیم به پیشگاه نورانی ۱۴ معصوم علیهم السلام
لطفاً هر کس فرستاد، به آیدی زیر اطلاع بده 👇👇
@adrekni99
✨التماس دعا
🌹@Gilan_tanhamasir