eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
762 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
63 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
⬅️ بازتاب اربعین در رسانه های داخلی و خارجی 🔰نشریه آمریکایی «هافینگتون پست» درباره حسینی (ع) اینگونه می‌گوید: اگر می خواهی اسلام حقیقی را بشناسی، به زیارت اربعین برو، زیرا مراسم ارزش ها و الگوهاست. 🌐@Gilan_tanhamasir
✳ انسان قرآنی 🔻 هر كسى وظيفه‌اش اين است كه بايد بشود. انسان قرآنى كسى است كه: «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه، ۷۹) حرف مى‌زند پاك، غذا مى‌خورد پاك، مى‌بيند پاك، خيالش طاهر، ذكرش، عقلش، قلمش، امضايش، شهادتش، كسب‌و‌كارش، همه قرآنى است. چون انسان آنچه را مى‌شنود، آنچه را مى‌بيند، همه را مس مى‌كند و انسان قرآنى كسى است كه «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ». 👤 📚 برگرفته از کتاب «گفت‌و‌گو با علامه حسن‌زاده آملی» , ص ۶۵ 🌷@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت87 احساس کردم از این سردی‌ام خوشش نیامد، چون لبخندش جمع شد. مادرش خدا
هنوز کامل وارد کلاس نشده بودم که دیدمش، نشسته بود و دست زیر چانه اش زده بود و نگاهش به پنجره‌ی کلاس بود. غرق افکارش بود. لبهایم کش امد. دو سه نفر بیشتر در کلاس نبودند. ذوق زده رفتم و روی صندلی کناری‌اش نشستم. آنقدر در فکر بود که اصلا متوجه ی من نشد. صورتش رنگ پریده به نظر می رسید. احساس کردم آن شادابی همیشگی را ندارد. نگران شدم. آرام سلام کردم. برگشت طرفم با دیدنم کمی جا خورد و خودش را جمع و جور کرد و جواب داد. ــ نگرانتون بودم. خوبید؟ ــ ممنون، خدارو شکر. به چشم هایش نگاه کردم و گفتم: – از چی ناراحتید؟ ــ چیزی نیست. ــ نگید چیزی نیست، قیافتون داد می زنه که چیزی هست ولی شما نمیگید. نکنه مادرتون مخالفت کردن؟ سکوت کرد. سکوتش مرا به هول و ولا انداخت. با استرس گفتم: –نگید که مخالفت کردن. فکر قلب منم باشید. بازم سکوت کرد. ــ تو رو خدا حرف بزنید. نمیدانم درصورتم چه دید که او هم مضطرب شد و گفت: – بهتون میگم ولی اینجا نمیشه، بعد از کلاس میگم. نگاه دلخورم را روانه چشم هایش کردم و گفتم: – چطور دلتون میاد، تا بعد از کلاس باید با نعشم صحبت کنید. من حالم بده. همین الان بگید. بعد در جا بلند شدم وگوشه چادرش را کشیدم و گفتم: –خواهش می کنم الان بگید. با خجالت نگاهی به چند نفری که در کلاس بودند انداخت و گفت: –خواهش میکنم، آقا آرش خودتون رو کنترل کنید. باشه شما برید بوستان منم میام. بی حرف از کلاس بیرون زدم، به هیچ کس توجهی نداشتم، فقط می خواستم زودتر بیاد و بپرسم که چه شده. با استرس داشتم کنار نیمکت قدم می زدم که امد. فوری فاصلمان را پر کردم و گفتم: – لطفا بدون مقدمه زودتر بگید چی شده. سرش را انداخت پایین و گفت: –مادرم همه چیز رو گذاشته به عهده‌ی خودم. نظر ایشون منفیه، ولی گفت اگه من خودم بخوام اون حرفی نداره. نفس عمیقی کشیدم و کمی خیالم راحت شد و گفتم: –برای همین دو روزه نیومدید و خواستید تنها باشید. یعنی هنوز به من شک دارید که بعد از دو روز هنوز تصمیم نگرفتید؟ آرام آرام به طرف نیمکت رفت و نشست وسرش را بین دستهایش گرفت. کنارش نشستم. کمی خم شدم تا صورتش را ببینم، چشم هایش بسته بود. شروع کردم به حرف زدن. –راحیل من بدون تو نمی تونم. به دل من رحم کن. تمام سعی‌ام رو واسه خوشبختیت می کنم. اصلا نگران نباش. آخه مادرتون که هنوز من رو ندیدن چطوری تصمیم گرفتن؟ سرش را بلند کرد ولی نگاهش زیر بود. –من در موردتون همه چیز رو بهش گفتم. تقریبا به اندازه من، شما رو می شناسه. اون میگه چند وقت دیگه که دوره این علایق تموم بشه، زندگی ما میشه جهنم. چون چیزایی که شاید از نظر خانواده ما ارزشه از نظر خانواده شما ضد ارزشه. اعتراض آمیز گفتم: –نه، شاید از طرف خانواده ام خب یه چیزایی اینجوری باشه ولی از نظر من نیست. سرم را پایین انداختم و آرام گفتم: –شاید تا یه حدی مادرتون حق داشته باشن، چند جلسه خانواده هامون با هم آشنا بشن نظرشون عوض میشه. لطفا از مادرتون اجازه اش رو بگیرید که بیاییم. اصلا به عنوان آشنایی نه خواستگاری. نگاه پر از خواهشم را به چشم هایش دوختم و گفتم: –وقتی ما پشت هم باشیم هیچ اتفاق بدی نمیوفته. مطمئن باشید. راحیل من بهت قول میدم هر چیزی که برای تو مهمه واسه منم مهم باشه، اگرم مهم نبود حداقل باهاش مخالفتی نمی کنم. دست هایش را در هم گره کرد. –تو این دو روز خیلی فکر کردم. برای یه دختر خیلی سخته که مادرش که تنها پشتیبانشه ... بغضش اجازه نداد حرفش را تمام کند. لبهایش را محکم بهم فشار می داد تا اشکش نریزد. چقدر دلم می خواست بغلش کنم. این رعایت فاصله ی اجباری چقدر برایم زجر آور بود. ــ می دونم سخته. بخصوص که ارتباط شما با مادرتون اینقدر خوبه. من مطمئنم اگه با هم آشنا بشیم نظرشون عوض میشه. بعد از یک سکوت طولانی، گفت: –آقا آرش. ــ بی اختیار گفتم: –جانم. خجالت کشیدنش را با یک مکث طولانی نشان داد و گفت: –من باید فکر کنم. بدونه خواست مادرم هیچ کاری نمی خوام بکنم. گرچه من رو آزاد گذاشته. یه هفته صبر کنید اگه جوابی بهتون ندادم. پس قسمت هم نیستیم. از حرفش، خون در رگهایم یخ بست. بی حرکت فقط نگاهش کردم، یک لحظه احساس کردم قلبم ایستاد. وقتی سکوتم را دید نگاهش را روی صورتم کشید. نگرانی را در چشم هایش دیدم. صدایم زد، آقا آرش...جوابی نشنید، بلند تر گفت: –آقا آرش دلم می خواست در همان حال بمانم و او مدام اسمم را صدا بزند. وقتی به خودم امدم دیدم یقه‌ی لباسم را گرفته و با رنگی پریده تکانم میدهد. ــ خوبم نگران نباشید. شرم زده دستش را عقب کشید. –خداروشکر. با دیدن لرزش دستهایش قلبم فشرده شد، من باعثش بودم، ناخواسته مدام اذیتش می کردم. به سختی از جایم بلند شدم و گفتم: – چند دقیقه بشینید الان میام. سکوت کرد، انگار حتی نای حرف زدن هم نداشت. فوری رفتم دو پاکت آب میوه گرفتم و برگشتم.
🌙✨✨✨ 🌸 راز آرامش رها کردن ذهن از نگرانی‌هاست چرا غمگین نشستی⁉️ 🌸 یادت نره،قدرتی بالاتر از همه وجود داره که حواسش به همه چیز هست همه چیز را به اون بسپار و آروم باش. 🌸 شبتون سرشار از محبت خدا 🌙✨✨✨ @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند: ❤️ دل گاهی نشاط دارند و گاهی ملالت. 👌 اگر نشاط داشت آن را به وا دارید ، و اگر ملالت دست داد به بسنده کنید. 📗 نهج البلاغه 312 🌹@Gilan_tanhamasir
❇️ متن حکم رهبر انقلاب در انتصاب دکتر جبلی به ریاست سازمان صدا و سیما بسم الله الرحمن الرحیم 🔷 جناب آقای دکتر پیمان جبلّی دام‌توفیقه با پایان یافتن دوره‌ی مسئولیت پر تلاش جناب آقای دکتر علی‌عسکری که کوشش خستگی‌ناپذیر و دلسوزانه‌ی آن مدیر مؤمن و با اخلاص را به همراه داشت، جنابعالی را که از صلاحیت دینی و انقلابی، و تخصص و تجربه‌ی طولانی در مدیریت‌های سازمان صداوسیما، و آگاهی از ماهیت و عملکرد و وظائف رسانه‌ی ملی برخوردارید، برای یک دوره‌ی پنج‌ساله به ریاست آن سازمان منصوب میکنم. ✅ رسانه‌ی ملی، دانشگاهی برای ارتقاء سطح آگاهی و معرفت عمومی، و آوردگاهی برای مقابله با امواج خصمانه‌ی تحریف و تفتین، و آسایشگاهی برای بهره‌مندی چشم و دل همگان از جلوه‌های زیبائی و هنر، و قرارگاهی برای "پراکندن امید و نشاط" در فضای عمومی کشور است. 🔶 هدایت فرهنگی، تقویت روحیه و احساس هویت ملی و انقلابی، ترویجِ سبک زندگی اسلامی- ایرانی، و افزایش همبستگی ملی، در شمار اولویت‌هائی است که باید با ارتقاء سرمایه‌ی انسانی و رشد کیفی برنامه‌ها و بهره‌گیری از ابتکار و با تلاش شبانه‌روزی به آن دست یابید ان‌شاءالله. وظیفه‌ی خود میدانم که از تلاش خستگی‌ناپذیر جناب آقای دکتر عسکری در مدت مسئولیتشان که حقاً در خور تقدیر است، صمیمانه تشکر کنم و جنابعالی را به بهره‌مندی از طرحهای بلندمدت و ناتمام دوره‌ی ایشان توصیه نمایم. توفیقات جنابعالی را از خداوند متعال مسألت میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۷ مهر ۱۴۰۰ 🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️آتش نشانان، فرشته های نجاتی هستند که آتش عشق خدمت به خلق در وجودشان زبانه می کشد تا آتش سوزان و سوزنده حوادث را در زندگی خلق خاموش کنند. 🔸 ۷ مهر را به تمام آتش‌نشانهای عزیز تبریک عرض میکنیم. 🌷@Gilan_tanhamasir
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت سقوط هواپیما C-130 هرکولس ارتش در ۷ مهر ۱۳۶۰، سانحه‌ای که منجر به شهادت ۵ فرمانده اثرگذار در حساس‌ترین روزهای جنگ تحمیلی شد. 🇮🇷@Gilan_tanhamasir