eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
761 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
63 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔶 نظر شما عزیزان در مورد این سوال کاربرمون چیه؟! ‌
👆🏼 در مورد این سوال خیلی از تنهامسیری ها صحبت های خوبی داشتند 🔷 ولی اجمالا این موضوع بستگی زیادی به شخصیت خودتون داره. اگه شما احساس میکنید که از نظر روحی آدم قدرتمندی هستید هیچ اشکالی نداره که رفت و آمد داشته باشید در حین رفت و امد هایی که دارید در مواقع خاص به طور خصوصی میتونید در مورد حجابشون هم تذکر بدید. اگرچه برای بهتر شدن حجاب هیچی موثر تر از "اصلاح روابط خانوادگی" افراد نیست اون زنی بی حجاب میشه که با شوهرش مشکل داشته باشه. یا پدرش بهش محبت نکرده باشه. 🔶 خیلی وقتا بی حجابی نتیجه یه سری عقده های روانی هست که در شخص طی سال ها به وجود اومده و طرف به خاطر انتقام یا سایر انگیزه ها دست از حجاب خودش برمیداره. ‌
⭕️ از طرفی وقتی مادر در یک خانواده به پدر احترام نذاره دختران اون خانواده دیگه به این سادگی ها محجبه نخواهند شد... حفظ اقتدار پدر توسط مادر اصلی ترین شرط حجاب دختران هست. 💢 دشمن خیلی خوب فهمید که برای بدحجاب کردن دختران جامعه ما با روش های مختلف مثل جوک و سرگرمی و فیلم و سینما ابهت و اقتدار پدر رو از بین برد و در نتیجه این حرکت ضدانسانی کم کم حجاب در جامعه ما کمرنگ شد... ⭕️ البته تغذیه غلط هم در این موضوع موثر هست. خوردن مواد غذایی عمدتا سرد و تر و غذاهای خطرناکی مثل مرغ که یکی از بدترین پرندگان از نظر گوشت شناخته میشه تاثیرات بدی بر غیرت مردان و روحیه زنان میذاره. ‌
🔹 و نکته بعد اینکه اگه کسی واقعا احساس میکنه که قدرت روحی لازم رو نداره میتونه موقتا ارتباط خودش رو با این افراد کم تر کنه و بیشتر از طریق شبکه های اجتماعی مرتبط باشه تا بتونه هم خودش رو قوی کنه و هم کم کم بتونه بر اون افراد اثر گذار باشه. ✅ اما در مجموع اثر گذاری روی سایر افراد که ظاهرا کمتر دیندار هستند کار بسیار ساده ای هست و فقط نیاز به یه سری گفتگوهای حساب شده و دقیق داره ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_صدوسه #فصل_شانزدهم یک هفته ای گذشته بود. شینا حالش خوش نبود. نمی توانست کمکم
✫⇠ ✫⇠ از طرفی خیلی هم برایش مهمان می آمد. دست تنها مانده بود و داشت از پا درمی آمد. گرم تعریف بودیم که یک دفعه در باز شد و برادرم آمد توی اتاق. من و خانم دارابی از ترس تکانی خوردیم. برادرم که دید زن غریبه توی خانه هست، در را بست و رفت بیرون. بلند شدم و رفتم جلوی در ، صمد و برادرم ایستاده بودند پایین پله ها. خانم دارابی صدای سلام و احوال پرسی ما را که شنید، از اتاق بیرون آمد و رفت. برادرم خندید و گفت: «حاجی! ما را باش. فکر می کردیم به این ها خیلی سخت می گذرد ، بابا این ها که خیلی خوش اند. نیم ساعت است پشت دریم ، آن قدر گرم تعریف اند که صدای در را نشنیدند.» صمد گفت: «راست می گوید ، نمی دانم چرا کلید توی قفل نمی چرخید ، خیلی در زدیم ،بالاخره در را باز کردیم.» همین که توی اتاق آمدند ، صمد رفت سراغ قنداقه بچه ، آن را برداشت و گفت: «سلام! خانمی یا آقا؟! من بابایی ام. مرا می شناسی؟! بابای بی معرفت که می گویند، منم.» بعد به من نگاه کرد ، چشمکی زد و گفت: «قدم جان! ببخشید. مثل همیشه بدقول و بی معرفت و هر چه تو بگویی.» فقط خندیدم. چیزی نمی توانستم پیش برادرم بگویم. به برادرم نگاه کرد و گفت: «سفارش ما را پیش خواهرت بکن.» برادرم به خنده گفت: «دعوایش نکنی، گناه دارد.» بچه ها که صمد را دیده بودند، مثل همیشه دوره اش کرده بودند. همان طور که بچه ها را می بوسید و دستی روی سرشان می کشید، گفت: «اسمش را چی گذاشتید؟!» گفتم: «زهرا.» تازه آن وقت بود که فهمید بچه پنجمش دختر است. گفت: «چه اسم خوبی، یا زهرا!» 🔸فصل هفدهم سال 1365 سال سختی بود. در بیست و چهار سالگی، مادر پنج تا بچه قد و نیم قد بودم. دست تنها از پس همه کارهایم برنمی آمدم ، اوضاع جنگ به جاهای بحرانی رسیده بود ، صمد درگیر جنگ و عملیات های پی درپی بود. خدیجه به کلاس دوم می رفت. معصومه کلاس اولی بود. به خاطر درس و مدرسه بچه ها کمتر می توانستم به قایش بروم. پدرم به خاطر مریضی شینا دیگر نمی توانست به ما سر بزند. خواهرهایم سخت سرگرم زندگی خودشان و مشکلات بچه هایشان بودند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات 📚
مجموعه 🔰بیانات رهبر انقلاب در بازدید از نمایشگاه «پیشگامان پیشرفت، رویداد ملی توانمندی‌ها و دستاوردهای بخش خصوصی» ⚙️