🔰 #مناسبت | نیروی مقاومت مردمی، بینی صهیونیستها را به خاک مالید
🔻رهبر انقلاب: صحنه وقتی در اختیار مردم قرار گرفت، پیش خواهد رفت. شما الان نگاه کنید، در ظرف کمتر از ده سال مقاومت لبنان بر ارتش جرّار صهیونیستی چند بار فائق آمد؛ [اوّل] مقاومت لبنان، بعد مقاومت فلسطین. مقاومت لبنان، اوّل صهیونیستها را از جنوب لبنان بیرون کرد؛ بعد در جنگ ۳۳ روزه، بینی صهیونیستها را به خاک مالید. آمریکا صهیونیستها را کمک کرد،
خیانتکاران داخلی کمک کردند امّا نیروی مقاومت - که نیروی مردمی بود، با ایمان بود، با هدف بود، میفهمید دارد چهکار میکند - توانست همهی اینها را از عرصه خارج کند. ۱۳۹۳/۱۱/۲۹
🗓️ بیست و سوم مرداد، سالگرد پیروزی مقاومت ۳۳ روزه حزب الله لبنان در برابر رژیم صهیونیستی (روز مقاومت اسلامی) گرامی باد.
✅@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#حدیث_روز #یا_حسین_علیه_السلام #تنها_مسیری_ام 🥀@Gilan_tanhamasir
.
حـاجقـاسمگفتہبـود:↯
خـدایـاثࢪوتچشمانم
گوهࢪاشڪبࢪحسین؏فاطمہاستـ :)
#قاسمنـا...♥️
⭕️ قاسمابنالحسن رفت تا بهانه بدهد به دست قاسمهای خمینی و خامنهای برای قد کشیدن و بزرگ و باشکوه شدن
👤 حسین یکتا
.
⛔️ تمامی ورودیهای گیلان بسته شد
▪️فرمانده انتظامی گیلان گفت: از امروز ۲۴ مرداد به مدت شش روز از ورود کلیه خودروهای غیر بومی به استان گیلان جلوگیری می کند.
▪️سردار ملکی با اشاره به دستور ستاد ملی مدیریت کرونا مبنی بر ممنوع شدن سفرهای بین استانی از ۲۴ مرداد تا ۵ شهریور به هموطنان سایر استانها توصیه کرد: از سفر به گیلان خودداری کنند و در صورت مشاهده سفر گردشگران به این استان توسط ماموران پلیس باز گردانده میشوند.
▪️وی همچنین از گیلانیها نیز خواست برای سفر به سایر استانها برنامه ریزی نکنند، زیرا بر اساس مصوبه ستاد ملی مقابله با کرونا خروج از گیلان همچون ورود به این استان ممنوع است.
▪️فرمانده انتظامی گیلان با اشاره به مسافرانی که قبل از محدودیتهای اعلام شده وارد استان شده اند تاکید کرد این عزیزان ۴۸ ساعت فرصت دارند تا از گیلان خارج شوند.
☔️@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت43 صبح بعد از خواندن نماز، سر سجاده نشستم و شروع کردم
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت44
روی تَختم دراز کشیده بودم، صدای نفس های منظم اسرا می آمد. غرق پادشاه هفتم بود. دلم تنگ ریحانه بود.گوشی ام رابرداشتم تا حالش راازپدرش بپرسم، یادآوری حرف مادر درذهنم ازاین کارمنعم کرد.
مادر درست می گفت وَمن به حرفهایش اعتمادداشتم، چون همیشه چیزی راکه دلت می خواهدبپوشاندراپرده برداری می کرد
وَآن پشت پرده رادیدن تلخ بود، گاهی آنقدرتلخ که سعی می کنی پرده راسرجایش بکشی
وشتردیدی ندیدی.
البته بایداین راقبول کنم ندیدن، باوجود نداشتن فرق دارد. کارم پیش آقای معصومی تمام شده بایدقبول کنم و نجنگم. با حسرت گوشی راروی میز گذاشتم ونگاهش کردم،
درخیالم شماره اش راگرفتم ودلتنگی ام رابرطرف کردم. پدرش باهمان صدای آرام وگرمش گفت که ریحانه خوب است، فقط مثل من دل تنگ است.
با بچه ها روی صندلی های نزدیک بوفه نشسته بودیم و حرف می زدیم. سه روز از وقتی جواب سلام آرش را نداده بودم، گذشته بود و از آن روز دیگر ندیده بودمش.
نیمه ی اسفند گذشته بودوهوا کم کم از آن سوزو سرمایش کم شده بود و بوی بهار می آمد. مدام با چشم هایم دنبالش می گشتم، کاش میشدازسارا سراغش رابگیرم.
ازترس این که پیش خودش درموردم فکرها نکند هربارکه می خواهم حرفی ازآرش بزنم پشیمان می شوم.درهمین فکرها بودم که سارانگاه مرموزی به من انداخت و گفت:
–بچه ها چند روزه آرش نیست، امروزم سر کلاس غیبت داشت شماها خبری ازش ندارید؟
از این که اسم آرش را اینقدر راحت به زبان آورد حسودیم شد، شایدهم با شنیدن اسمش بود که قلبم ضربان گرفت.سوگند حرفی نزد. من هم سعی کردم خودم را خونسرد نشان بدهم. شانه ایی بالا انداختم و گفتم:
– ما باید از کجا بدونیم.با تردید گوشی اش را از جیب مانتواش در آوردو گفت:
– نمی خواستم بهش زنگ بزنم، ولی دیگه دارم نگران میشم.
شماره را گرفت و منتظر ماندباز این قلب من بود که تالاپ، تالاپ، می کرد. چشمم را به زمین دوختم تا سارا متوجه تغییر حالتم نشود.
خدایا اگه گوشی را بردارد و بااو خوش و بش کند انوقت چطور خونسرد باشم. گوشی را روی بلندگو گذاشته بود. بوقهای ممتد نشان از برقرار نشدن ارتباط می داد. نفس راحتی کشیدم.
ــ دسترس نیست.احتمالا خاموشه.
باید از سعید بپرسم، حتما اون می دونه. بعد از رفتنش.سوگند لبخندی زدو گفت: –وای توکه اینقدر شهیدشی، چرا خب بی خیال نمیشی، بله رو بگو، خلاص.
لبم را گاز گرفتم و گفتم: –چطور؟خنده ایی کردو گفت:
–استرست توحلقم. دیگه چیزی نمونده بودباچشمات زمین روسوراخ کنی.
ــ امیدوارم سارام متوجه...ــ نه بابا، اون به خوبی من، تو رو نمیشناسه.
همین که داخل سالن شدیم، سارا هراسان به طرفمان امدو گفت:– بچه ها آرش تصادف کرده.یه آن احساس کردم دیوارها فروریخت ومن تنها روی آوارها ایستاده ام.
مات فقط نگاهش کردم.سوگند پرسید:– چیزیش شده؟ــ آره، موقع تصادف کمربندنبسته بوده، به سرش ضربه بدی خورده ،دو روز بیهوش بوده، ولی الان حالش بهتره، آوردنش توی بخش.
زبانم نچرخید چیزی بپرسم فقط نگاه می کردم. سارا با استرس پرسید:
–فردا بچه ها می خوان برن ملاقات، منم باهاشون میرم. شمام میایید؟
سوگند خیلی زود جواب منفی دادو من هنوز هم متحیر بودم.
سوگندپرسید: –پس چرا تا حالا کسی حرفی نزده بود؟ــ خب جز سعید کسی نمیدونسته، خود سعیدم امروز امده دانشگاه، بیمارستان بوده.
سوگند دستش را پشتم گذاشت و همانطور که به طرف کلاس هدایتم می کرد زیر گوشم گفت:
–تو برو کلاس بشین من برم یه آب میوه بگیرم زود میام، رنگت پریده.
فقط او می فهمیدچه حالی دارم وچه جنگی درشاه راه گلویم بابغض به پاکرده ام. دردلم صدبار خدارا شکر کردم که آرش حالش خوب شده.به خانه که رسیدم آنقدر دمق بودم که مادر متوجه شد.
برایم دم نوش گل گاو زبان درست کرد و با خرما به خوردم داد.نمیدانم این سعیده از کجا بو کشید که فوری ظاهر شدو اصرار کرد که برویم یک دوری بزنیم.
اسرا به شوخی گفت:– سعیده جان دوباره نری یکی دیگه رو بکشی کار بدی دست خواهر ماها، بیچاره تازه دو روزه بیکار شده ها. بزار منم باهاتون بیام حواسم بهتون باشه.
سعیده خندید.
– بد کردم، کلی تجربه بچه داری کسب کرد.
با این بهانه ها هم تو رو با خودمون نمی بریم.
ــ اصلا من بهتون افتخار نمیدم، کلی درس دارم.
همین که روی صندلی ماشین جاگرفتم، فوری پرسید:
–دوباره در مورد آرشه؟
با تعجب گفتم:
– چی؟ــ همین قیافت دیگه، این دفعه چه جور دلبری کرده؟سرم راپایین انداختم.–تصادف کرده.
همه چیز را تعریف کردم.ــ خب خدارو شکر که حالش خوب شده، این که ناراحتی نداره.سکوت کردم. لبخندزد.
– خب برو ملاقاتش با دوستات تا مطمئن بشی.ــ روم نمیشه، اونم پیش بچه های کلاس، می ترسم جلوشون چیزی بگه، همه متوجه بشن.
تازه کلا من برم ملاقاتش همه شاخ درمیارن. چون من از این کارا نمی کنم
✍#بهقلملیلافتحیپور
ادامه دارد...
💐@Gilan_tanhamasir
🔶 برخی از اعضای محترم فرمودند که میخوان این پرچم ها رو خریداری کنند
✅🌹 در کانال فروشگاه فرهنگی #تنهامسیرآرامش میتونید خرید بفرمایید👇🏼👇🏼👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/3097231380C5f573e8025
پرچم ها رو با کمترین قیمت در اختیارتون میذاریم. ان شالله که ثوابش برای همه باشه 🌹
#به_نام_خدا
🏴 بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است.
و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است.
( قسمتی از آیه ٢١۶ بقره )
#امام_زمانم
من وضوساختهام، قبلهٔ محبوب كجاست؟
آنكه دل گشته زهجرانِ وِی آشوب كجاست؟
همه عالم شده كنعان ز فراق رخ دوست
يوسفِ گمشدهٔ اينهمه يعقوب كجاست؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🥀@Gilan_tanhamasir
1_379577280.mp3
8.4M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای 🌷شهید حاج قاسم سلیمانی🌷 هدیه میڪنیــم به #امام_زمــان ارواحنافداه
🔸 روز هفتم
🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹
🖤@Gilan_tanhamasir
@zekr_media - محمد حسین حدادیان_۲۰۲۱_۰۸_۱۶_۱۱_۰۳_۳۲_۷۲۷.mp3
11.38M
🔘 کبود برگِ گلم بخواب عزیز دلم
🎼 #تنظیم_استودیویی
🎧 #نواهنگ فوقالعاده زیبا👌
#علیلایلای🥀
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🖤@Gilan_tanhamasir