eitaa logo
گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
1هزار دنبال‌کننده
737 عکس
2هزار ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆زنگ عبرت 🔴جناب آقای نریمانی...دست مریزاد ♦️همانطور که پیش بینی می شد، جلسه ی امشب هیئت فدائیان حسین(علیه‌السلام) که قرار بود برای بزرگداشت شهدای اخیر کرمان برگزار شود، به محل تطهیر و البته سخنرانی مفصل آقای حمید علیمی علیه متولیان کشور تبدیل شد. ♦️آقای علیمی در یک سخنرانی مفصل، با صدایی کاملا هیجانی و لرزان مسئولان کشور را به دروغگویی، فساد و چپاول کشور محکوم کرد و ادعا نمود اگر حاج قاسم عزیز امروز زنده بود، حتما به دادگاه کشیده می شد. ♦️وی با دفاع از همه ی مواضع سخیف خود در فتنه ی سال گذشته تاکید کرد: همه ی حرف من در وقایع سال گذشته همین بود که زن و بچه ی مردم را کتک نزنید! من یک عمره روضه ی رقیه و زن و بچه ی امام حسین(ع) را می خوانم و نمی توانم در مقابل کتک خوردن زن و بچه ی مردم ساکت باشم. ♦️آقای علیمی بدون هیچ اشاره ای به شرایط تحریم و مشکلات کشور، مسئولان ایران را به دزدی و فساد اقتصادی متهم کرده و تاکید کرد: با هم متحد باشید، جلوی ظلم بایستید، نان آقایان در ایجاد اختلاف بین ماست... ♦️اکنون سوال از آقای نریمانی این است که با کدام توجیه شرعی و قانونی، تریبون امام حسین(ع) و هیئت انقلابی فدائیان را در اختیار فردی قرار داد که نه تنها از مواضع سخیف قبلی خود ابراز پشیمانی نکرد، بلکه با بسط و شرح و پافشاری بر آنها، نظام مظلوم اسلامی را به مفاسد مختلف متهم کرد؟ ♦️چگونه محل امامزاده ی جلیل القدری که در طول سالهای پس از انقلاب در اختیار جریان های انقلابی و ولایی بوده است، اینگونه خرج چنین عنصر معلوم الحالی می شود؟ بنظر می رسد برخی تریبون داران، ظرفیت لازم برای اداره ی جلسات اهل بیت(ع) را ندارند و باید از سوی مسئولان نظارتی، توجیه و یا کنترل لازم بر آنها اعمال شود. @Golchintajrobeh 🎬
📚 عطارِ خيانت كار در زمان (عضدالدوله ديلمى ) مرد ناشناسى وارد بغداد شد و گردنبندى را كه هزار دينار ارزش داشت در معرض فروش قرار داد ولى مشترى پيدا نشد. چون خيال مسافرت مكه را داشت ، در پى يافتن مرد امينى گشت تا گردن بند را به وى بسپارد. مردم عطارى را معرفى كردند كه به پرهيزكارى معروف بود. گردنبند را به رسم امانت نزد وى گذاشت و به مكه مسافرت كرد. در مراجعت مقدارى هديه براى او هم آورد. چون به نزدش رسيد و هديه را تقديم كرد، عطار خود را به ناشناسى زد و گفت : من تو را نمى شناسم و امانتى نزد من نگذاشتى ، سر و صدا بلند شد و مردم جمع شدند او را از دكان عطار پرهيزكار بيرون كردند. چند بار ديگر نزدش رفت و جز ناسزا از او چيزى نشنيد. كس به او گفت : حكايت خود را با اين عطار، براى امير عضدالدوله ديلمى بنويس حتما كارى برايت مى كند نامه اى براى امير نوشت، و عضدالدوله جواب او را داد و متذكر شد كه سه روز متوالى بر در دكان عطار بنشين ، روز چهارم من از آنجا خواهم گذشت و به تو سلام مى دهم تو فقط جواب سلام مرا بده. روز بعد مطالبه گردن بند را از او بنما و نتيجه را به من خبر بده . روز چهارم امير با تشريفات مخصوص از در دكان عبور كرد و همين كه چشمش به مرد غريب افتاد، سلام كرد و او را بسيار احترام نمود. مرد جواب امير را داد، و امير از او گلايه كرد كه به بغداد مى آيى ، و از ما خبرى نمى گيرى و خواسته ات را به ما نمى گويى، مرد غريب پوزش خواست كه تاكنون موفق نشدم عرض ارادت نمايم . در تمام مدت عطار و مردم در شگفت بودند كه اين ناشناس كيست ؛ و عطار مرگ را به چشم مى ديد. همين كه امير رفت ، عطار رو به آن ناشناس كرد و پرسيد: برادر آن گلوبند را چه وقت به من دادى ، آيا نشانه اى داشت ؟ دو مرتبه بگو شايد يادم بيايد. مرد نشانه هاى امانت را گفت : عطار جستجوى مختصرى كرد و گلوبند را يافت و به او تقدیم كرد؛ و گفت : خدا مى داند من فراموش كرده بودم . مرد نزد امير رفت و جريان را برايش نقل كرد. امير گردنبند را از او گرفت و به گردن مرد عطار آويخت و او را به دار كشيد دستور داد: در ميان شهر صدا بزنند، اين است كيفر كسى كه امانتى بگيرد و بعد انكار كند. پس از اين كار عبرت آور، گردن بند را به او داد و او را به شهرش فرستاد. @Golchintajrobeh 🎬
هدایت شده از گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
ازپنجره قلبت گاهےنگاه به آسمان بینداز و عشق راازتہ قلبت بہ زندگیت دعوت کن مادراین دنیامهمانیم وخداوندمیزبان پس نگران فردایت نباش اوست که مهمان نوازےمیکند بہ اواعتمادکن شبتون خدائی وامام زمانی ✍ @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_تکیه_بر_خدا_استاد_عالی.mp3
2.17M
. ♨️تکیه بر خدا! رفیق خدا کارت رو درست میکنه بقیه چی کاره ان؟! سخنرانی بسیار شنیدنی😍 @Golchintajrobeh 🎬
13.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 به این میگن بانوی نمونه که افتخار سرزمین است! 👌👌 نه امثال بعضی سلبریتی ها که مایه‌ی ننگ مردم ایران هستند! @Golchintajrobeh 🎬
📚معلم و كودكان كودكان مكتب از درس و مشق خسته شده بودند. با هم مشورت كردند كه چگونه درس را تعطيل كنند و چند روزی از درس و كلاس راحت باشند. يكی از شاگردان كه از همه زيركتر بود گفت: فردا ما همه به نوبت به مكتب مي‌آييم و يكی يكی به استاد مي‌گوييم چرا رنگ و رويتان زرد است؟ مريض هستيد؟ وقتی همه اين حرف را بگوييم او باور مي‌كند و خيال بيماری در او زياد مي‌شود. همة شاگردان حرف اين كودك زيرك را پذيرفتند و با هم پيمان بستند كه همه در اين كار متفق باشند، و كسی خبرچينی نكند. فردا صبح كودكان با اين قرار به مكتب آمدند. در مكتب‌خانه كلاس درس در خانة استاد تشكيل مي‌شد. همه دم در منتظر شاگرد زيرك ايستادند تا اول او داخل برود و كار را آغاز كند.او آمد و وارد شد و به استاد سلام كرد و گفت : خدا بد ندهد؟ چرا رنگ رويتان زرد است؟ استاد گفت: نه حالم خوب است و مشكلی ندارم، برو بنشين درست را بخوان.اما گمان بد در دل استاد افتاد. شاگرد دوم آمد و به استاد گفت : چرا رنگتان زرد است؟ وهم در دل استاد بيشتر شد. همينطور سی شاگرد آمدند و همه همين حرف را زدند. استاد كم كم يقين كرد كه حالش خوب نيست. پاهايش سست شد به خانه آمد، شاگردان هم به دنبال او آمدند. زنش گفت چرا زود برگشتي؟ چه خبر شده؟ استاد با عصبانيت به همسرش گفت: مگر كوري؟ رنگ زرد مرا نمي‌بيني؟ بيگانه‌ها نگران من هستند و تو از دورويی و كينه، بدی حال مرا نمي‌بيني. تو مرا دوست نداري. چرا به من نگفتی كه رنگ صورتم زرد است؟ زن گفت: ای مرد تو حالت خوب است. بد گمان شده‌اي. استاد گفت: تو هنوز لجاجت مي‌كني! اين رنج و بيماری مرا نمي‌بيني؟ اگر تو كور و كر شده‌ای من چه كنم؟ زن گفت : الآن آينه مي‌آورم تا در آينه ببيني، كه رنگت كاملاً عادی است. استاد فرياد زد و گفت: نه تو و نه آينه‌ات، هيچكدام راست نمي‌گوييد. تو هميشه با من كينه و دشمنی داري. زود بستر خواب مرا آماده كن كه سرم سنگين شد، زن كمی ديرتر، بستر را آماده كرد، استاد فرياد زد و گفت تو دشمن مني. چرا ايستاده‌ای ؟ زن نمي‌دانست چه بگويد؟ با خود گفت اگر بگويم تو حالت خوب است و مريض نيستي، مرا به دشمنی متهم مي‌كند و گمان بد مي‌برد كه من در هنگام نبودن او در خانه كار بد انجام مي‌دهم. اگر چيزی نگويم اين ماجرا جدی مي‌شود. زن بستر را آماده كرد و استاد روی تخت دراز كشيد. كودكان آنجا كنار استاد نشستند و آرام آرام درس مي‌خواندند و خود را غمگين نشان مي‌دادند. شاگرد زيرك با اشاره كرد كه بچه‌ها يواش يواش صداشان را بلند كردند. بعد گفت : آرام بخوانيد صدای شما استاد را آزار مي‌دهد. آيا ارزش دارد كه برای يك ديناری كه شما به استاد مي‌دهيد اينقدر درد سر بدهيد؟ استاد گفت: راست مي‌گويد. برويد. درد سرم را بيشتر كرديد. درس امروز تعطيل است. بچه‌ها برای سلامتی استاد دعا كردند و با شادی به سوی خانه‌ها رفتند. مادران با تعجب از بچه‌ها پرسيدند : چرا به مكتب نرفته‌ايد؟ كودكان گفتند كه از قضای آسمان امروز استاد ما بيمار شد. مادران حرف شاگردان را باور نكردند و گفتند: شما دروغ مي‌گوييد. ما فردا به مكتب مي‌آييم تا اصل ماجرا را بدانيم. كودكان گفتند: بفرماييد، بروييد تا راست و دروغ حرف ما را بدانيد. بامداد فردا مادران به مكتب آمدند، استاد در بستر افتاده بود، از بس لحاف روی او بود عرق كرده بود و ناله مي‌كرد، مادران پرسيدند: چه شده؟ از كی درد سر داريد؟ ببخشيد ما خبر نداشتيم. استاد گفت: من هم بيخبر بودم، بچه‌‌ها مرا از اين درد پنهان باخبر كردند. من سرگرم كارم بودم و اين درد بزرگ در درون من پنهان بود. آدم وقتی با جديت به كار مشغول باشد رنج و بيماری خود را نمي‌فهمد. تلقین غلط دیگران میتواند اعتماد به نفس را کاهش داده و تصورات ما را با نگرش دیگران همسو کند. و ذهن ما را از واقعیت اصلی خود دور ساخته، و باور های اساسی باطنی را خنثی کند. @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوی امشبم برای شما❣ هر آنجا که در زندگی‌ات تیرگی است نور قرار گیرد هر آنجا که اضطراب است آرامش قرار گیرد هر آنجا که درد است شفا قرار گیرد و هر آنجا که غم است شادی قرار گیرد☘ چراغ امیدتون روشن شبتون آرام ✍ @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا