eitaa logo
گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
1هزار دنبال‌کننده
709 عکس
1.9هزار ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢شاید در بهشت بشناسمت! این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامه‌ی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامه‌ی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهم‌ترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟ فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم. در مرحله‌ی اول گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود. در مرحله‌ی دوم چنین به گمانم می‌رسید که خوشبختی در جمع‌آوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود. در مرحله‌ی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آن‌طور که فکر می‌کردم نبود. در مرحله‌ی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلی‌های مخصوص خریده شود، و من هم بی‌درنگ این پیشنهاد را قبول کردم. اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد! خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم... او گفت: می‌خواهم چهره‌ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه‌ی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم! @Golchintajrobeh 🎬
💢پل و دو برادر یکی از دوستانم به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: «این ماشین مال شماست، آقا؟» پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: «برادرم به عنوان عیدی به من داده است.» پسر متعجب شد و گفت: «منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که پولی بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش...» البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت. اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد: «ای کاش من هم یک همچو برادری بودم.» پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: «دوست داری با هم تو ماشین یه گشتی بزنیم؟» پسر گفت: «اوه بله، دوست دارم.» تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل برگشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: «آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟» پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است. اما پل باز در اشتباه بود. پسر گفت: «بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره نگهدارید.» پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت. او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود. سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد: «اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه که برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده و او هیچ پولی بابت آن پرداخت نکرده. یه روزی من هم یه ماشینی مثل این به تو هدیه خواهم داد. اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی.» پل در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسر بچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او نشست و سه تایی رهسپار گردشی فراموش نشدنی شدند. @Golchintajrobeh 🎬
هدایت شده از گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
دیگر نیازی به چیدن ستاره های چشمک زن آسمان ها نیست وقتی شب ها زیباترین ستاره روی زمین و درست کنار من می درخشد شبتون پرستاره💫 @Golchintajrobeh 🎬
با آغاز هر صبح🍃🌺 شاد باش و بخند🍃🌸 دوست بدار🍃🌺 فراموش ڪن🍃🌸 مهربان باش🍃🌺 سلام صبحتون بخیر🍃🌸 @Golchintajrobeh 🎬
💢نماز جمادی الاول سلام دوستان تا فرصت هست این نماز رو از دست ندید🔺 در کتاب شریف مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی به نقل از سید بن طاووس درباره اعمال این ماه آمده است: مؤمن در این ماه هرگاه که خواهد، چهار رکعت نماز بخواند همراه با دو سلام که در رکعت اول پس از سوره «حَمد» «یک مرتبه» «آیت‌الکرسی» و «بیست‌وپنج مرتبه» سوره «قَدر» و در رکعت دوم پس از سوره «حمد» «یک مرتبه» سوره «أَلْهٰاکُمُ التَّکٰاثُرُ» و «بیست‌وپنج مرتبه» سوره «توحید» و در دو رکعت بعد، در رکعت اول پس از سوره «حَمد» «یک مرتبه» سوره «کافرون» و «بیست‌وپنج مرتبه» سوره «فلق» و در رکعت دوم پس از سوره «حَمد» «یک مرتبه» سوره «نصر» و «بیست‌وپنج مرتبه» سوره «ناس» و پس از سلام، «هفتاد مرتبه» بگوید: سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ. منزّه است خدا و ستایش از آن اوست، معبودی جز او نیست و خدا بزرگ‌تر از این است که وصف شود. و «هفتاد مرتبه»: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست. آنگاه «سه مرتبه» بگوید: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ. خدایا مردان و زنان با ایمان را بیامرز. پس سر به سجده نهاده و «سه مرتبه» بگوید: یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ، یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ، یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. ای زنده، ای پاینده، ای دارای بزرگی و رأفت و محبت، ای خدا، ای بخشنده، ای مهربان، ای مهربان‌ترین مهربانان. سپس هر حاجت که دارد از خدا بخواهد؛ هرکه این عمل را بجا آورد، خدا خود و مال و زنان و فرزندان و دین و دنیایش را تا سال آینده حفظ می‌کند و اگر در این سال از دنیا برود بر حال شهادت رفته است، یعنی ثواب شهیدان را دارا می‌باشد. @Golchintajrobeh 🎬
💢غلام و وزیر سلطان به وزیرگفت۳سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خداچه میخورد؟ سوال دوم: خداچه می پوشد؟ سوال سوم: خداچه کارمیکند؟ وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم. اینکه: خداچه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کارمیکند؟ غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا اما خداچه میخورد؟ خداغم بندهایش رامیخورد اینکه چه میپوشد؟ خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام... @Golchintajrobeh 🎬
شاهكار قافیه را ملاحظه بفرمايید کرده ام از دستِ ایـن فرهنگ ، " هنگ " گشته از عشقت دلِ دلتنگ ، " تنگ " بعدِ «شیرین» شد تب «فرهاد»" حاد " (این خبر را مرکز امداد ،  " داد " با عبورت می‏ شود جالیز ، " لیز " جعفری می‏ رقصد و گشنیز ، " نیز " بـا نگاهت می ‏زند «عطار» ، " تار " «مولوی» غش کرده و «گلزار» ، " زار " می ‏شود در گردنت زنجیر ، " جیر " می ‏کُند در دست تو کفگیر ، " گیر " هر که بر اشعار من خندید ، " دید " می ‏شود با یادِ تو تبعید ، " عید " ! کرد پیشت آدم سالوس ، " لوس " با تو شب‏ ها می‏ شود کابوس ، " بوس " . کیمیا کردی و شد شاغول ، " غول " با کلامت می‏ خورَد «شنگول» ، " گول " وقت خشمت می‏ شود «تیمور» ، " مور " رفته «نادر» تا حد مقدور ، " دور " چون به حرف آیی شود خاموش ، " موش " گفته‏ هایت را کند خرگوش ، " گوش " می‏ کُنی از بهر ما اندام ، " دام " پیش زلفت می‏ شود «خاخام» ، " خام " این خبر را می‏ زند نجار، " جار " هست در اطراف تو بسیار ، " یار " کاسه ‏ات را می ‏زند ابلیس ، " لیس " ( هست بخش دوم ساندیس ، " دیس " ) گشته‏ ام از دست استدلال ، " لال " رفته گویا از دل «خوشحال» ، " حال @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خبر فوری/تعطیلی دستگاه‌های اداری و اجرایی اصفهان و چند شهرستان در روز سه‌شنبه ۱۴ آذرماه در پی افزایش شاخص آلودگی هوا 🔹همانگونه که صبح امروز کانال خبری گلستان شهدا اعلام کرده بود در پی تشدید شرایط پایداری و سکون هوا و افزایش غلظت آلاینده‌های جوی طی چند روز متوالی و قرار گرفتن شاخص آلاینده‌ها در وضعیت قرمز و ناسالم برای عموم و در ادامه تصمیمات روز جاری کارگروه هماهنگی شرایط اضطراری آلودگی هوای اصفهان مبنی بر غیرحضوری شدن کلاس‌های آموزشی مقاطع تحصیلی آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها، مقرر شد ادارات، دستگاه‌های اداری و اجرایی و بانک‌ها( بجز مراکز امدادی، درمانی، خدمات رسان و بیمارستان‌ها) روز سه‌شنبه چهاردهم آذرماه در شهرستان‌های اصفهان، مبارکه، لنجان، برخوار، خمینی‌شهر، فلاورجان بخش‌های مرکزی شهرستان‌های شاهین‌شهر و نجف‌آباد تعطیل شود. 🔹ممنوع بودن هرگونه فعالیتی که منجر به افزایش آلاینده ها گردد از جمله عملیات خاکبرداری، ساختمانی، حمل‌ونقل مصالح و آتش زدن بقایای گیاهی مورد تأکید است. ✍ @Golchintajrobeh 🎬
💢سم و اتوبوس دو طبقه سم، کارمند عادی یک شرکت کوچک است. روزی او به خاطر کارهای اضافه بسیار دیر به ایستگاه اتوبوس رسید. او بسیار خسته بود و مجبور بود بیست دقیقه برای اتوبوس بعدی منتظر بماند. یک اتوبوس دو طبقه آمد. سم وقتی دید در طبقه دوم کسی نیست بسیار خوشحال شد و گفت: «آه، می توانم دراز بکشم و کمی بخوابم.» او سوار اتوبوس شد و در حالی است که به طبقه دوم می‌رفت، پیرمردی که کنار در اتوبوس نشسته بود به او گفت: «بالا نرو، بسیار خطرناک است.» سم ایستاد. از قیاقه جدی پیرمرد دریافت که او دروغ نمی‌گوید. نیمه شب بود و حتماً پیرمرد چیز خطرناکی دیده بود. سم قبول کرد و در انتهای اتوبوس جایی پیدا کرد. با این که جایش کمی ناراحت بود اما به نظرش امنیت از هر چیزی مهم‌تر بود. او روز بعد هم دیر به خانه برمی‌گشت و سوار همان اتوبوس شد و از این که پیرمرد دیشبی همان جا نشسته بود متعجب شد. پیرمرد با دیدن او گفت: «پسرم بالا نرو، بسیار خطرناک است.» سم در پایین پله‌ها به بالا نگاه کرد، بسیار مخوف به نظر می‌رسید. دوباره در انتهای اتوبوس جایی پیدا کرد و نشست. شب‌های بعدی هم که سم دیر به ایستگاه می‌رسید همین اتفاق تکرار می‌شد. یک شب پسری سوار اتوبوس شد و داشت به طبقه دوم می‌رفت که پیرمرد به او گفت: «پسرم بالا نرو، خطرناک است.» پسر پرسید: «چرا؟» پیرمرد گفت: «مگر نمی‌بینی؟ طبقه دوم راننده ندارد!» پسر در حالی که بلند می‌خندید به طبقه بالا رفت. هیچ وقت بدون دلیل و سؤال کردن، چیزی را قبول نکنید. چه بسیارند کارهایی که با دانستن علت آن، از انجام دادن یا ندادن آنها پشیمان می‌شوید. @Golchintajrobeh 🎬
از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن باز کسی می خواند که خدا هست خدا هست هنوز … بہ امید فردایی روشن شبتان در پناه خداے مهربان ✍ @Golchintajrobeh 🎬