eitaa logo
‌‌˼❤️ گُلمــا ✨˹
316 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
3 فایل
بسم الله✨ • فإذا انزلنا علیها الماء اهْتزَّت و ربت و انبَتَت مِن کُل زَوج بَهیج؛🌱 • و آنگاه که عطر باران بپیچد، گیاهان می‌خندند^^🌸 • چشمانت را ببند! عطر شکوفه های پرتقال را می‌شنوی؟🍊(: • https://daigo.ir/secret/6414028690 ‌تبادل: @Reyhan764
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸در محضر شهدا 🌸🍃هدیه به روح شهدا صلوات 🍃🌸*اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم*
مواقعی که برای ۲۰ نفر به اندازه ی ۳ نفر غذا می آمد، گاهی چراغ را خاموش می کردند که: «ابوالفضلی هر کس گرسنه تر است بیاید جلو و غذا بخورد» وقتی چراغ روشن می شد، سفره بود و غذای دست نخورده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهان‌ مبتلای‌ نیامدنتان‌ شده‌ است ... کی آمدنتان‌ ر‌ا هدیه‌‌ می‌کنید؟:) -🌾
هر روز بنشینید و یک مقداری با امام زمان(عجل‌الله) درد و دل کنید... خوب نیست شـیعه، روزش شب شود و شبش روز شود و اصلا به یاد او نباشد... •آیت‌الله‌میلانی
اللهم عجل لولیك‌ الفرج به حق خون پاک شهداء‌..
سهم یک نیروی امنیتی از انقلاب چند متر پرچمی‌ست که بعد شهادتش دور تابوتش می پیچند ولاغير...❤️‍🩹🕊
✏️ رهبر انقلاب اسلامی پس از اقامه نماز بر پیکر شهید سرافراز سردار سیدرضی موسوی: 🌷 خوشا بحالش، یک عمر زحمت و تلاش، آخرش هم جایزه شهادت پروردگار عالم! ۱۴۰۲/۱۰/۷
🍃🌸 عصرتون بخیر اهالی خوب گلما
🍃🌸 فصل امتحاناتِ ولی همه‌ی لحظه‌هاش سخت نیست... گاهی وقتا لبخند هم داره☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پشت دیوار بلند زندگی مانده‌ایم چشم انتظار یڪ خبر یڪ أنا المَهدی بگو یا ابن الحسن تا فرو ریزد حصار غصه ها
🤍چشم بد دور که هم جانی وهم جانان🤍
اشتیاقـي که مرا زنده نگه‌داشـت تویي!'
چه تکليفِ سنگـــــيني است : ” بلا تکـــــليفي ” وقتي که نـــــميدانم منتظرت ماندم یا فقط خودم را به انتظار زده ام آقا 🍃🍃🍃😔
Kasra Zahedi - Salamat Kardam (128).mp3
2.84M
آهنگ🎙 چشمت آتشفشان ماه شب آسمان 🎤🎼 کسری زاهدی
سلام دوست خوبم خسته‌ی امتحانات نباشی. قبول دارم این روزای امتحان، همه اذیتیم به خاطر شما امشب یه قسمت دیگه از رمانو میذاریم.
سلام دوست خوبم ما یه عده بچه‌های مذهبی و انقلابی هستیم... و خوشحالیم که مفیدیم☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌˼❤️ گُلمــا ✨˹
✨🌷 🌷 بســم‌رب‌الحسین علیه‌السلام ؛✨ - 『#ملجــاء'🌿』- فَفَروا اِلےَ الحُسین علیه‌السلام !❤️ "#قسمت_بی
🌷 🌷 بســم‌رب‌الحسین علیه‌السلام ؛✨ - 『'🌿』- فَفَروا اِلےَ الحُسین علیه‌السلام !❤️ " ؛ شبِ سه ساله!" جوری رفتار می‌کرد که حس می‌کردم سعید رو به روم ایستاده! شباهتشون بیش از حد زیاد بود! بالاخره سکوتش رو شکست و گفت: «مثل همیشه راست میگفت! اینجا یه نفر بود که به جاش، دمِ یا حسین (علیه‌السلام) بگیره.» سوالی نگاهش کردم. به جای اینکه بگه در مورد کی حرف میزنه، گفت: «می‌گفت ظاهرت غلط اندازه! اما دلت، از خیلی از ماها مذهبی تره!» بی اختیار از تعجب پرسیدم: «من؟» سر تکون داد و دستی به گلبرگ های گل توی گلدون روی میز کشید: «می‌گفت دلت عاشقه ولی مثل گلبرگی که خاک گرفته، زیباییش اونقدری که باید به چشمت نمیاد و سمتش نمیری!» نگاهی بهم کرد و گفت: «می‌گفت شهید کردنت سخت نیست، فقط باید بذاریمت تو مسیر باد. غبار عشق دلت رو باد ببره و روشناییش به چشمت بیاد. می‌گفت ذهنت هم از عشق بدش نمیاد. اگه روشناییش رو ببینه، وادارت میکنه دنبالش بدویی... اینقدر بدویی که به تهش برسی!» گلبرگی که حالا از قبل زیبا تر و درخشان تر شده بود رو رها کرد و گفت: «گلای قشنگ، به دست اون بالایی ها چیده میشن!» از ته دل آه کشید: «مثل محسن... .» دیگه نمی‌تونستم سوالامو نپرسم: «ایمان اینی که میگی کیه؟ کی منو اینطور میشناخته؟ محسن کیه؟ یعنی چی مثل محسن؟» خم شد و گل رو بو کرد. نفسشو بیرون داد و گفت: «محسن ازون گلا بود که هم خوشگل بود و هم خوشبو! چشم بسته هم میشد پیداش کرد و چیدش! عطر شهادت تموم وجودش رو گرفته بود... .» از شنیدن کلمه شهادت برای بقیه وحشت داشتم. از از دست دادنشون. پرسیدم: «شهادت...؟» با لبخند تلخی سرتکون داد. پرسیدم: «محسن کی بود؟» دستاشو تو جیباش کرد و خیره به گل گفت: «ما همیشه چهارنفر بودیم. من، سعید، میثم، محسن... .» تلخ خندید: «رفت ... تنهایی! هممونو جا گذاشت... .» همینطور که می‌خندید اشک رو از گوشه‌ی چشمش پاک کرد. دستام یخ کرده بود. باورم نمیشد یکی که رفیق یکی بوده، رفته! دیگه نیست...! دیگه کسی صداشو نمیشنوه! خنده هاشو... چهره‌شو... بودنش رو نمیبینه! دیگه تموم شد... دیگه نیست! این نبودن قصه نبود! واقعی بود... . نمیدونم چرا اما چشمام رو اشک گرفت. پرسیدم: «سعید میدونه؟» سرشو به چپ و راست تکون داد: «از وقتی برگشتم هنوز ندیدمش! با اینکه دلتنگشم ولی... دلِ دیدنش رو ندارم!» باز تلخ خندید: «از بین اون سه تا، فقط سعیده که کنارمه! فقط سعیده که بودنش، پر از خاطرات محسنه!» بغضم شکست. با اینکه می‌خندید اما حرفاش پر از درد و غم بود. کنجکاویم زبونم رو باز کرد: «از کجا برگشتی؟» - «سوریه... .» چشمام گرد شد: «تو سوریه بودی؟» سرتکون داد. پرسیدم: «پس... از میثم خبر داری!» باز سرتکون داد. ذوق زده از جا پریدم: «جدی؟ خبر داری؟» جوری که انگار چیز واضحی برام سوال بود، گفت: «آره خب مسلمه! حرفایی که گفتم رو اون درموردت گفته بود!» دست و پام شل شد. اسمش رو زیر لب زمزمه کردم و روی صندلیم وا رفتم. اینبار از خوشحالی اشکم درومد: «پس زندست!» - «نه هنوز!» قلبم ریخت. نتونستم چیزی بگم. ایمان سرشو پایین انداخت. گفت: «نه من، نه تو، نه سعید، نه هیچکدوم ازین آدما... زنده نیستیم! تظاهر به زنده بودن می‌کنیم! اونی که زندست، محسنه!» گیج شده بودم. کلافه پرسیدم: «یعنی چی؟ مگه نگفتی محسن شهید شده؟» سرتکون داد. - «پس چرا میگی زندست؟» نفسی گرفت و دقیقا با لحن و آرامشی که صدای سعید موقع خوندن قرآن داشت، شروع به تلاوت کرد: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون!» آهی کشید و به تابلوی روی دیوار، که عکس جوونِ خوش سیمایی بود، خیره شد و دیگه کلمه‌ای حرف نزد. من موندم و سکوت! سکوتی که برام هم آرامش بود، آرامشی که آیات قرآن توی هوا به جا گذاشته بود... و هم یک تکون محکم! نمی‌فهمیدم که اگر زندگی یعنی شهادت، یعنی حال محسنی که پر کشیده، پس ... من چیکار می‌کردم؟ مردم دور و برم چی؟ تموم عمر برای حفظ زندگی ای میدوئن که زنده بودن نیست؟ بی اختیار نگاهم سمت گلدونی چرخید که گلبرگاش به دست ایمان زیبا تر از قبل شده بود و... چشم دلی که تو خواب برای اولین بار ازش شنیدم و به لطف میثم و بعد کمک سعید و شهدا، درکش کردم؛ روی هدفم باز شد! «زندگی می‌کنم که زندگی کنم!» تو دنیا به تعریف دنیایی ها زندگی می‌کنم، برای زندگی کردن به تعریف محسن ها! زنده نیستم! هنوز نه! ولی همونطور که ایمان گفت، میدوئم تا زنده بشم... مثل محسن! مثل... شهیدمحسن! ـــــــــ ــ هدیه به‌ آقای جوانان ، حضرت علی‌اکبر علیـه‌السلام💕 بـھ قلـم : خادم الحسـن علیه‌السلام🌱 (میـم_قــاف) - نشر‌ با قید نام نویسندھ و‌ منبع ، آزاد می‌باشد . ✨https://eitaa.com/shahid_gholami_73
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی یه لباسی رو دوست داری اما میدونی پولشو نداری بخری همیشه دلت پیشش میمونه، اما وقتی بری پُرو کنی ببینی بهت نمیاد دیگه بهش فکر نمیکنی خیلی از آدما هم همینجورین فقط از دور قشنگن. 🍃🌸 سلام اهالی خوب گلما، صبحتون بخیر
13.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃ما گره گشا داریم 🌱دافع البلا داریم 🍃هر کسی، کسی داره 🌱ما امام رضا (علیه السلام) داریم.. -🌸الســلام علیڪ یا علے بن موسے الرضا المرتضے
🍃🌸 قدم زدن تو این صحن و سرا نصیبتون ان‌شاءلله👆
🍃🌸در محضر شهدا 🌸🍃هدیه به روح شهدا صلوات 🍃🌸*اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم*
در وصیت‌نامه خویش می‌ نویسد: میخواستم بزرگ بشم، درس بخونم، مهندس بشم، خاکمو آباد کنم، زن بگیرم، مادر و پدرم و ببرم کربلا، دخترم و بزرگ کنم، ببرمش پارک، توی راه مدرسه با هم حرف بزنیم، خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم،خوب نشد..! 🌷 ‏باید می‌رفتم از مادرم، پدرم، خاکم، ناموسم، دخترم، دفاع کنم، رفتم که دروغ نباشه، احترام کم نشه، همدیگرو درک کنیم، ریا از بین بره، دیگه توهین نباشه، محتاج کسی نباشیم.
اذان ظهر به افق مشهد... رفقا نماز اول وقت، یادتون نره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی‌میگم‌نماز روح‌وجسم‌وقلب‌منو از گرفتاری‌‌های‌دنیا تهی‌می‌کنه‌به‌روایت‌تصویر ++