🌸 #شعر_کودکانه
🌺 ز حــُسن روی مـــــاھش
🌺 عالـــم گلستـــــان شـده
🌺 محمـــــــــد مصطفــــی
🌺 شــادان و خنــدان شده
🌺 امــام دومیــــن اســـت
🌺 چـــراغ راه دیـــن است
🌺 از طــــرف خـــــــداوند
🌺 رھبـــــــر مؤمنـین است
🌺 نیـــمه ی مـــــاه خـــــدا
🌺 میــــلاد مسعود او است
🌺 چھـــــره ی پــــــر نور او
🌺 چقدر چقدر قشنـگ است
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختران روزه اولی
دیشب در میدان امام
#اصفهان
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
غنچه های فاطمی
#رمان #مجتبی_و_محیا #قسمت_دوازدهم مجتبی پرسید: «یعنی مقام امامت اینقدر مقام بالاییه؟» مامان فهی
#رمان
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_سیزدهم
مجتبی پرسید: «پس امامان ما جایگاه بزرگی پیش خدا دارن؟»
مامان فهیمه گفت: «بله. برای همین ما وظیفه داریم امامانمون مخصوصاً امام زمانمون رو بشناسیم؛ چون ایشون راهنما و پیشوای ما هستن.»
محیا حدیث «هر کس امام زمان خویش را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است.» را خواند و پرسید: «پس معنی حدیث اینه که اگرم ا راهنما و پیشوامون رو نشناسیم، نمیتونیم هدایت بشیم. درسته؟»
مامان فهیمه گفت: «دقیقاً دختر قشنگم! اما شناخت ظاهر امام ملاک هدایت نیست. خیلی ها زمان امام علی علیه السلام زندگی میکردند و از ظاهر، ایشون رو میشناختن؛ اما چون مقام امامت رو درک نمی کردن گمراه شدن.»
مجتبی گفت: «چطوری اماممون رو بشناسیم؟»
مامان فهیمه جواب داد: «اگر همت کنی، خدا خودش درهای شناخت رو به روتون باز میکنه. مثل همین آیه که جواب تعدادی از سوالاتتون رو داد.»
مجتبی گفت: «درست میگی مامان. مثلاً اینکه
امام معصومه و اگر معصوم نبود؛ نمیشد ازش پیروی کرد.»
مامان فهیمه گفت: «احسنت. حالا پاشیم نماز عصرمون رو بخونیم. بعد هم شما برید سراغ نامههاتون. انشاالله با نامهها دری از شناخت به روی شما باز بشه.»
نزدیک افطار بود؛ اما هنوز مجتبی از اتاقش بیرون نیامده بود. بابا حسن کمی زودتر به خانه برگشته بود. محیا و مامان فهیمه مشغول تهیهی افطار بودند. چهرهی محیا نشان میداد که نامهاش را به خوبی رسانده است. باباحسن رو به مامان فهیمه کرد و گفت: «تا شما سفره افطار رو پهن میکنید من برم پیش مجتبی.»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
غنچه های فاطمی
#رمان #مجتبی_و_محیا #قسمت_سیزدهم مجتبی پرسید: «پس امامان ما جایگاه بزرگی پیش خدا دارن؟» مامان فهی
#رمان
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_چهاردهم
محیا با شیطنت دخترانهای گفت: «حرف های پدر و پسری دارید؟!» بعد لبخندی زد و از کنار بابا رد شد. باباحسن به سمت محیا رفت، پیشانیاش را بوسید و گفت: «مثل شما و مامان که حرف های مادر و دختری دارید.»
گونههای محیا از محبت پدر سرخ شد.
بابا حسن ضربهی آرام به در اتاق مجتبی زد و گفت: «سلام پسرم!»
مجتبی که دورتادور اتاقش را از کاغذهای مچاله شده پر کرده بود، از روی صندلی میز تحریرش بلند شد و گفت: «سلام بابایی. بفرمایید.»
بابا حسن پرسید: «حالت چطوره؟ روبهراهی؟»
نگاهی به کاغذ ها انداخت و گفت: «خوب نیستم. هنوز نمیدونم مخاطب نامه من کیه! اصلا انگار اولین باره که درباره امام زمان(عج) فکر میکنم.»
بابا حسن لبخندی زد و گفت: «اینکه خیلی خوبه!»
مجتبی با تعجب پرسید: «چی خوبه؟»
باباحسن جواب داد: «همین که فهمیدی نمیدونی. همین که نسبت به دانستنت دچار شک و تردید شدی. اینها همه نشانه رشد و بلوغ فکریه. این مرحله خوبیه؛ اما سرانجام خوبی نیست.»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
سلاااااام رفقای عزیز
میلاد با سرسعادت امام مجتبی علیه السلام رو به تک تک شما تبریک میگیم.
🎊🎀🎈🎊🎀🎈🎊🎀🎈
اگه با داستان #مجتبی_و_محیا همراه بوده باشین تا حدودی شخصیت نازنین امام حسن مجتبی علیه السلام رو به خوبی شناختین🤩🤩🤩
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساخت ریسه ولادت امام #حسن (علیهالسلام)
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
12.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ سرود زیبای دهه نودیهای اصفهانی
برای کریم اهل بیت (ع)😍
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
#میلاد_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
سلااااام سلااااام دختر خانوما و آقا پسرای روزه دار😍 تولد امام عزیزمون❤️ امام حسن مجتبی علیه السلام بر همه شما مبارک🎈🎊🎉
✨روزی از روزها بچه های مدینه در کوچه ای مشغول بازی بودند.
در آن کوچه مردی زندگی میکرد که خیلی قوی و قدرتمند بود💪 اما با وجود این همه قدرت، کسی از او نمی ترسید؛ چون آن قدر مهربان بود که بعضی وقتها با بچه ها همبازی می شد😍
همه او را به اسم امام حسن مجتبی میشناختند، امام حسن پسر امام علی💚
یک روز که از کوچه رد می شد، بچه ها به سمت او دویدند و خواستند که با آن ها بازی کند🤗
امام حسن لبخندی زد😊 و وارد بازی بچه ها شد. بچه ها سفره ی غذایی 🍞🍎انداختند و تعارف کردند امام حسن هم بخورند.
امام حسن هم قبول کردند.
بعد به بچه ها گفتند: حالا من از شما دعوت می کنم که به خانه ی من بیایید و مهمان من باشید. بچه ها هورا😃 کشیدند و دنبال ایشان به راه افتادند...
آنها وارد خانه ی امام حسن شدند و حسابی غذا خوردند. وقتی سیر شدند امام لباس های 👕👖زیبایی را به آن ها هدیه🛍 داد و با آن ها خداحافظی کرد.
امام حسن گفتند: در این مهمانی، بچه ها از من جلو زدند؛ چون بخشش اين بچه ها بيشتر از من بود☺️ آنها هرچه داشتند به من دادند، اما ما غیر از آنچه به آنان دادیم باز در خانه اموال زیادی داریم.
🌸بچه ها جون به امام حسن مجتبی میگن کریم اهل بیت یعنی اینکه ایشون خیلی خیلی مهربون و بخشنده هستن پس بیاین بهشون بگیم که برای امام مهدی جانمون❣ دعا کنن تا هر چه زودتر ظهورشون برسه و تمام دنیا پر از شادی و خوبی بشه ان شاءالله 🤲