12.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀🍀🍀
توصیه های این کوچولو
رو حتمآ بشنوید 😉
دعوت ب نماز
اول وقت 😍
🍀🍀🍀
کانال واحد کودک و نوجوان
موسسه موعود
مرکز تخصصی
امر به معروف و نهی از منکر
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━━ 🌺 🍃 ━━━┓
@Gonchehayefatami
┗━━━ 🌺🍃 ━━
غنچه های فاطمی
🍀🍀🍀 🍀🍀🍀
غنچه های فاطمی
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_هشتم مجتبی گفت:《سلام. شما کجا این جا کجا؟ این وقت صبح اینجا چیکار می
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_نهم
صدای بهروز را میشنید که میگفت:«مجتبی، دوست من! رفیقم. من باید نامه رو بنویسم. همه چیز رو که نمیشه بگم.»
بعد چند ثانیه سکوت، بهروز ضربهی آرامی به در زد و به آرامی گفت:«یادت باشه کمکم نکردی.»
دیگر صدای بهروز به گوشش نمیرسید. مجتبی مطمئن نبود که بخاطر تقلب در خواست بهروز را نپذیرفت یا به خاطر این که میترسید نامهای که برای بهروز مینویسد، رتبه بهتری بیاورد. پاهایش سست شد و بیاختیار روی زمین نشست. محیا از پشت پنجره اتاقش مجتبی را میدید؛ اما نمیدانست باید برای آرامش برادرش چه کاری انجام دهد.
مدتی گذشت تا مجتبی توانست خودش را جمع و جور کند و به اتاقش بازگردد. دوباره روی تختش دراز کشید و به سقف اتاقش خیره شد.
محیا در اتاق مجتبی را زد و داخل شد. مجتبی گفت:«اجازه ندادم بیای داخل!»
محیا گفت:«در اتاقت باز بود. این یعنی اینکه منتظرم بودی. رمزمون یادت رفته ها!»
مجتبی رویش را به سمت پنجره کرد تا محیا اشکهایش را نبيند. محيا که اشک مجتبی را دیده بود، به روی خودش نیاورد . پرسید: «حالا می خوای با هم حرف بزنیم؟»
مجتبی گفت: «درباره ی چی؟»
محیا گفت: «هر چی. هر موضوعی که باعث میشه آروم بشی. می خوای راجع به فوتبال حرف بزنیم؟»
مجتبی خنده ی کوتاهی کرد و گفت: «موضوع بهتر از این پیدا نکردی؟»
محیا جواب داد: «خب تو شروع کن.» و بعد کنار مجتبی روی تخت نشست.
مجتبی آب دهانش را به سختی قورت داد و گفت: «بهروز از دستم ناراحت شد!»
محیا پرسید: «چرا؟»
مجتبی جواب داد: «کاری رو از من خواست که مطمئنم کار درستی نیست. به خاطر همین قبول نکردم.»
محیا گفت: «این که ناراحتی نداره. دلیلت رو براش می گفتی.»
مجتبی گفت:«توضیح دادم اما...»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
غنچه های فاطمی
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_نهم صدای بهروز را میشنید که میگفت:«مجتبی، دوست من! رفیقم. من باید ن
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_دهم
محیا پرسید: «اما چی؟»
مجتبی جواب داد: «با این که دلیلم منطقی بود، نه اون باور کرد، نه حتی خودم باور کردم.»
محیا گفت: «نمی فهمم. میشه واضح تر بگی!»
مجتبی از جا بلند شد و روی تخت نشست. هنوز ردی از اشک روی گونهاش باقیمانده بود. با ناراحتی گفت: «بهروز خواست تا براش نامه بنویسم؛ یعنی به جاش توی مسابقه شرکت کنم؛ اما من قبول نکردم و گفتم که تقلبه.»
محیا حرفش را قطع کرد و گفت: «فهمیدم. حالا تو مطمئن نیستی که به خاطر تقلب ننوشتی یا به خاطر جایزه.»
مجتبی گفت: «آره، حتی خودم هم به نیتم شک کردم.»
محیا پرسید: «حالا چرا بهروز اصرار داشت تا حتما توی مسابقه شرکت کنه؟»
مجتبی جواب داد: «نمیدونم. ازش پرسیدم؛ اما جواب درستی نداد.»
محیا گفت:«خب بنظرم یه سر برو خونشون باهاش حرف بزن، شاید دلیلی برای این همه اصرارش داشته باشه!»
مجتبی گفت: «با این رفتارم فکر نکنم من رو خونشون راه بده!»
محیا کمی فکر کرد و گفت: «بهش زنگ بزن اینطوری بهتره.»
مجتبی که برق در چشمانش دیده میشد. سریع به سراغ تلفن رفت و به بهروز زنگ زد؛ اما کسی جواب تلفن را نداد. ناامیدی دوباره بر چهرهی مجتبی نشست. محیا که کنار مجتبی ایستاده بود، گفت: «اشکال نداره. بهش فرصت بده. فردا آروم میشه و میتونی بری جلوی در خونشون.»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
#شعر_کودکانه
🌸 نماز
بابا وضو می گيره
چون موقع اذونه
وقت صدا کردنه
خدای مهربونه
می خواد بگه خدا جون
از خوبی هات ممنونم
لطف و محبتت را
ما همه خوب می دونيم
منم وضو می گيرم
می خوام نماز بخونم
می خوام بگم تشکر
خدای مهربونم
✍ شاعر: مصطفی سلطانیان
📚برگرفته از کتاب شعرهای خوب برای بچه های خوب، ج2
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ✋🏻بچه های عزیزم❤️
نماز و روزه هاتون قبول 💝
#ماه_مبارک_رمضان
✦࿐჻🌿🌺🌿჻ᭂ࿐✦
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ترجمه_قرآن
آیه ۳ سوره مبارکه بقره
و مما رزقناهم ینفقون
جلسه هفتم
🌹🌹🌹سلام عزیزای دلم🌹🌹🌹
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک
انواع روزی چیه؟
چطوری میتونیم انفاق کنیم؟
و ...
با ما همراه باشید تا در این رابطه با هم صحبت کنیم.
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
#ماه_مبارک_رمضان
✦࿐჻🌿🌺🌿჻ᭂ࿐
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
AUD-20220406-WA0009.mp3
8.07M
روزه خاطره ساز 📸
ماجرای روزه مینو، که باطل شد...
#قصه
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی ✂️🖍
ببینیم 👀و بسازیم 😍
✦࿐჻🌿🌺🌿჻ᭂ࿐✦
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
10.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#احکام
🔺 برای نمازچی بپوشم؟
#موشن_گرافی
#نماز_اول_وقت
✦࿐჻🌿🌺🌿჻ᭂ࿐
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━