متنِسبز!
زهرای حیدر! حلالم کن حیدر نیومد ... میزدنت کاری ز دستم برنیومد #فاطمیه #محمدحسینحدادیان
با شنیدن این صدای شکستن قلبتونم میشنوین
قرآن
به همهی آن هزاران هزار ماهی اقیانوس و همهی آن میلیونها میلیون ستاره آسمان فکر کن. همهی سالهایی که از ابتدای خلقت تا امروز روی کرهی زمیت سپری شده؛ همهی آن دانشمندان و افراد تاثیرگذار و همهی فرهنگها و آداب کشورهای مختلف.
همهی همهی همه اینها در ششصد و چهار صفحه جا شده. همهی نشانههای حضور خدا که یک جا جمع شده. حضور خدایی که به حال همهمان آگاه است و بهتر از خودمان بلد است زندگیمان را بچیند. همان خدایی که میتواند از بین سنگ درختی برویاند. همان خدایی که محمد را خلق کرد. همان خدا که برای ما، بندگان ضعیف و حقیرش کتابی نوشته است. آنقدر دوستمان دارد که برایمان نقشه راهی مشخص کرده تا به خودش برسیم. آنقدر دوستمان دارد که با همهی بزرگیاش برای بندگانش نامه نوشته.
ولی ما بندگان...ما بندگان همیشه قدرنشناس بودهایم. خدا به ما بندگانش نعمت به این مهمی داده است؛ در هر روز هزار و چهارصد و چهل دقیقه است وقت داده است؛ نعمت چشم، زبان، گوش و عقل داده است؛ ولی ما روزی پنج دقیقه هم وقت نمیگذاریم که کمی 'قرآن' بخوانیم.
این کفر نعمت نیست؟ این ناشکری نیست؟ گاهی استفاده کردن از نعمت خودش شکر است!
قرآنهایمان در خانه خاک میخورد و ما شاید در سال، یک شب احیا به آن نگاهی بیندازیم.
حضرت محمد میگفت در بین پیامبران، او بیشترین سختی را کشیده است. پیامبرمان از کفار سنگ خورد و ناسزا شنید، که قرآن، آن کتاب آسمانی به دست ما برسد؛ و ما مردم آخرالزمان یک نامه عاشقانه از طرف خدایمان داشته باشیم؛ حالا امت اسلام، ای قوم شیعه، روزی چند دقیقه قرآن میخوانید؟
_اِلآی وصالی
#متن_سبز
#موضوع_های_شما
متنِسبز!
از اینکه بیان متنام رو نقد کنن خوشم میاد یکی رو میخوام که بیاد ایرادای همههی متنام رو بگه
انقدر به متنام توجه میکنین اصلا انرژی گرفتم🤡
_ زهرا؛ جان علی نرو...
کمی خودت را جای من بگذار. اگر بروی، من دیگر که را دارم؟ من چگونه بچههایمان را بزرگ کنم؟ چگونه به در خانه نگاه کنم و گریه نکنم؟ چگونه از کوچه بگذرم، جای دستان خونیات را ببینم و زانوانم سست نشود؟
زهرای من... نمیدانی چقدر سخت است ناموست را بین آتش و دود ببینی. نمیدانی چقدر سخت است چهل مرد جنگی بر سر همسرت بیفتند. نمیدانی چقدر سخت است که مردی نامحرم لگدی به خانومت بزند که بچهاش سقط شود.
زهرا جانم، تو یادگار پیامبر بودی. من را ببخش که نتوانستم به خوبی از بازوان نحیفت مراقبت کنم.
حلالم کن عزیزم! حلال کن که نوزده سالگیات را ندیدی. حلال کن که بیهوا از نامحرم سیلی خوردی.
من یَل خیبرم. من مرد جنگم؛ ولی فاطمه... غم تو کمرم را خم کرده است. وقتی تو را زدند آه من بلند شد.
فاطمه جان، بخند. دلم برای لبخند زیبایت؛ برای نور چشمانت هنگامی که خوشحال بودی؛ برای لالایی خواندنت؛ برای گرمای دستانت؛ برای همهی همهی وجودت تنگ شده.
کاش چشمانت باز بود. کاش برای گهوراهی محسن چوب خریده بودم، نه برای چوب تابوت تو!
کدام مردی با دستان خود نگارش را خاک میکند؟
من دیگر پناهی غیر از چاه ندارم. این چند روز اندازهی صد سال پیر شدهام.
زهرا، زهرا، زهرا..! دلم برایت تنگ شده است..!
_الآی وصالی
#متن_سبز
هدایت شده از تسکین !
@TASKIN_IRenc_17315925486032355296033.mp3
زمان:
حجم:
5.5M
راحت بخواب برای همیشه !!
دیگه هیچکی مزاحمت نمیشه
#فاطمیه
#محمدحسینحدادیان