#گزارش_تصویری
حضور تبلیغی روحانیان جانباز بمناسبت دهه محرم در گوشه و کنار کشور(۹)
👌در راستای اطاعت و لبیک به فرمان رهبری در اهمیت تبلیغ
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین هادی عامری در تهران
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین علی تقوی، روستای دهکلان مازندران
☑️ روحانی فاضل و فرزند جانباز، حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی میرزائیان
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین رحمت شمسی در استان گیلان، نیروی دریایی ارتش
☑️ مدرسه علمیه حضرت ابوالفضل علیه السلام «جانبازان» قم
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan
☑️ به فرمایش امام صادق علیه السلام
🏴 تعزیت و تسلیت عزاداران و شیعیان به یکدیگر در ایام محرم و عاشورا با این بیان👇
“عظَمَ اللهُ اجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ (علیه السلام)
وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام)”
🏴 و لعن و نفرین بر قاتلان ایشان
#عاشورا
🏴 کانال مدرسه علمیه حضرت ابوالفضل علیه السلام «جانبازان» قم
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan
#گزارش_تصویری
حضور تبلیغی روحانیان جانباز بمناسبت دهه محرم در گوشه و کنار کشور(۱۰)
👌در راستای اطاعت و لبیک به فرمان رهبری در اهمیت تبلیغ
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین حسن امیرانصاری در قم
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمدعلی میرکریمی در مازندران
☑️ روحانی جانباز و مداح اهلبیت حاج آقا حسین حقی در بیت الرضا قم
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین رمضان الهی فرد، در خراسان شمالی، بجنورد و شیروان
🏴 کانال مدرسه علمیه حضرت ابوالفضل علیه السلام «جانبازان» قم
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan
✅ #تقویم_معارفی_شیعه
☀️ شنبه - ٠٧ مرداد ١۴٠٢
🌙 السبت، ١١ محرم ١۴۴۵
🌲م Saturday 29 July 2023
👈 امروز متعلق است به پیامبراکرم (ص)
🕋 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (١٠٠ بار)
- یا حی یا قیوم (١٠٠٠ بار)
- يا غنی (١٠۶٠ بار) برای غنی شدن
❇️ وقایع مهم روز:
🌙 سالروز رحلت حضرت آدم (ع)
🌙 اسارت بازماندگان شهدای كربلا و گذر آنها از قتلگاه (۶١ ق)
🌙 سالروز رحلت علّامه حلی (ره) ٧٢۶ ق
🌙 روز تجلیل از اسرا و مفقودان
🤲 اعمال روز:
🔹 روزه در این روز مستحب است؛
🔹 عزاداری برای امام حسین (ع) و زیارت حضرت از دور و نزدیک پسندیده است؛
💠 حدیث روز:
💎 امام حسین (ع): «فَمَن أطاعَني كانَ مِنَ المُرشَدينَ، ومَن عَصاني كانَ مِنَ المُهلَكينَ، وكُلُّكُم عاصٍ لِأَمري، غَيرُ مُستَمِعٍ لِقَولي، قَدِ انخَزَلَت عَطِيّاتُكُم مِنَ الحَرامِ، ومُلِئَت بُطونُكُم مِنَ الحَرامِ، فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلوبِكُم»
💎 «هر كس مرا فرمان بَرَد از رهيافتگان، و هر كس نافرمانى كند از هلاكشدگان است و همه شما از فرمان من سرپيچى مىكنيد و به گفتهام گوش نمىدهيد؛ چراکه عطاياى شما را از حرام پرداختهاند و شکمهایتان از حرام پُر شده است، از اين رو خداوند بر دلهايتان مُهر زده است»
📚 مقتلالحسين خوارزمی، ج٢، ص۶
#گزارش_تصویری
حضور تبلیغی روحانیان جانباز بمناسبت دهه محرم در گوشه و کنار کشور(۱۱)
👌در راستای اطاعت و لبیک به فرمان رهبری در اهمیت تبلیغ
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین سهراب مهدیزاده در بابلکنار مازندران
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین اروجعلی شجاعی در احمد آباد مستوفی
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین علی محفوظی در جویبار مازندران
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین احمد مبهوتی در آذربایجان شرقی؛ شهرستان مرند
☑️ کانال مدرسه علمیه حضرت ابوالفضل علیه السلام «جانبازان» قم
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan
#گزارش_تصویری
حضور تبلیغی روحانیان جانباز بمناسبت دهه محرم در گوشه و کنار کشور(۱۲)
👌در راستای اطاعت و لبیک به فرمان رهبری در اهمیت تبلیغ
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین عباس محسنی در قزوین
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین ملکوتی در رفسنجان
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین مهدی باطنی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین محمد جواد صالحی در کاروان زیارتی
☑️ کانال مدرسه علمیه حضرت ابوالفضل علیه السلام «جانبازان» قم
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan
هدایت شده از مدرسه علمیه (جانبازان) حضرت ابوالفضل علیه السلام
🏴 ۱۲ محرم بنابر قولی
شهادت معلم مناجات و دعا،
پیام رسان کربلا،
حضرت امام سجاد علیه السلام تسلیت باد
☑️ کانال مدرسه علمیه حضرت ابوالفضل علیه السلام «جانبازان» قم
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan
هدایت شده از مدرسه علمیه (جانبازان) حضرت ابوالفضل علیه السلام
✅صلوات خاصه امام سجاد علیه السلام
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ
الَّذِی اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ جَعَلْتَ مِنْهُ أَئِمَّهَ الْهُدَی
الَّذِینَ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ
اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ اصْطَفَیْتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً
🌸اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّهِ أَنْبِیَائِکَ
حَتَّی یَبْلُغَ بِهِ مَا تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ
إِنَّکَ عَزِیزٌ حَکِیم
🏴شهادت معلم مناجات و دعا،
🏴پیام رسان نهضت کربلا،
🏴حضرت امام سجاد علیه السلام،
🏴بر همه مسلمانان و شیعیان جهان
🏴بویژه مراجع و رهبری معظم، طلاب و اساتید محترم تسلیت باد.
☑️مدیریت و #بسیج مدرسه علمیه حضرت ابوالفضل علیه السلام (جانبازان)
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan
#گزارش_تصویری(۱۳)
حضور تبلیغی روحانیان جانباز بمناسبت دهه محرم در گوشه و کنار کشور
👌در راستای اطاعت و لبیک به فرمان رهبری در اهمیت تبلیغ
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین ابراهیم سیفی در پایگاه هوایی کنارک
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین علی تقوی در مازندران
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل بالی مقدس در ارتش جمهوری اسلامی ایران
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین حسین قاسمپور در پایگاه هوایی چابهار
☑️ کانال مدرسه علمیه حضرت ابوالفضل علیه السلام «جانبازان» قم
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan
خاطراتی از عملیات محرم(قسمت۱)
✍جانباز محمود نظری
...انفجار خمپاره آنقدرشدید بود که چندین نفر شهید شدن🌹
صدای آشنای مجروحی را درسروصدای گلوله ها وخمپاره ها شنیدم
سریع پاشدم
نفر پشت سری، لباسم راگرفت گفت بشین الان تیر میخوری
توجه نکردم
جلوتررفتم منور بالای سرم روشن شد وچهره اش رادیدم...
برادرم (فرهاد)بود که حسین رحمانی وشهید علیرضا رضایی درحال بستن زخمهایش بودند
واوداشت سرود میخواند
گیج شده بودم
نمیدونستم آن لحظه باید چکارکنم⁉️
ازشهید رضایی که امدادگربود پرسیدم چی شده؟
سکوت کرد!!!
دستور حرکت دادند ولی من پای رفتن نداشتم، بغض گلویم روگرفته بود😭
ستون براه افتاد و من همچنان بهت زده برادر سرتاپا خونی ام را نگاه میکردم ودیگر توجهی به تیرو ترکش هایی که ازاطرافم میگذشت نداشتم😔
فاصله بچه ها هرلحظه بیشترمی شد!
به برادرم گفتم چیزی لازم نداری
با صدای رسا گفت: این بچه رو از اینجا ببرید
دلم نمی آمد تنهایش بگذارم غرق درخون بود
این را زمانی که منورهای بالای سرمان روشن می شد بوضوح میدیدم.
به ذهنم خطور کرد اخویم شهید می شود!
دوباره با عصبانیت گفت:
این بچه رو یکی از اینجا ببره...
میدانستم برای حفظ روحیه ام، قصد داشت من را ازخودش و ازدیدن آن صحنه براند.
از او شفاعت خواستم وبا چشمانی که اشک در آن حلقه زده بود، شروع به دویدن کردم وخودم را به نیروها رساندم و درزیرگلوله های دشمن پیش میرفتم وبافریاد
یامهدی و الله اکبر
سعی دربالابردن روحیه خودودیگران داشتم و با اندیشه شهید شدن برادرم شروع به تیراندازی کردم
دوست خوبم منصورشیخ کبیر همراهم شد وقصد داشت بمن روحیه بده، که ناگهان صدای غرش تانکها راازپشت سرشنیدیم
اول فکرکردیم خودیه
لحظه ای قوت قلب گرفتیم
اما باصدای فرماندهان که فریاد میزدند:
آرپی جی زن....
آرپی جی زن...
متوجه شدیم که تانکهای عراقی است !
از روبرو کالیبر دشمن و از آسمان خمپاره و کاتیوشا و از پشت سر ، تانکها امانمان رو بریده بودند.
در همون حال بیاد برادرم فرهاد بودم که شهید شده،
آیا امدادگرها توانستند ببرنش عقب یانه ...
همه اش ذهنم رو مشغول خودش کرده بود و نگرانش بودم ...
بعداز عملیات که به ملاقاتش رفتم به من گفت که بعد از انفجار خمپاره صدوبیست که کنارش خورده بود همراه او تعدادی شهید و مجروح میشوند همانطور بی سیم چی او شهید و یکی دیگه از بچه ها از ناحیه چشم با همان خمپاره مجروح شده بوده
و یکی دو روز با همان حالت مجروحیت در داخل میدان مین گیر کرده بوده و به خواست خدا بعد از ساعت ها با خونریزی شدیدی که داشته نجات پیدا میکنه❗️
و درحالی که تانکها با کالیبرشان ما را به رگبار بسته بودند دوست و همرزم بسیار خوبم آقای حمید حمیدی که آرپی جی زن دسته مان بود بلند شد، سلاح خودش رو آماده کرد تا به طرف تانکها شلیک کند...
یک آرپی جی زن که نام ایشان رافراموش کردم کنار من نشسته بود، به ایشان گفتم برادر چرا بلند نمیشی ؟
ولی جوابی از او نشنیدم !
همان موقع منورها منطقه را روشن کرد ومتوجه شدم ایشان توسط کالیبر تانک به شهادت رسیده است😔
نمیدونستم چرا غیر از حمیدی آرپی جی زن دیگری اونجا نبود شاید قبلش مجروح یا شهید شده بودند!
تانکها همانطور غرش کنان نزدیک میشدند...
آرپی جی زن یکی دو گلوله به طرف تانک ها شلیک کرد!
اجبارا من آرپی جی رو از زیر دستان شهید بیرون کشیدم و روی دوشم گذاشتم ،اولین بار بود که آرپی جی شلیک میکردم و با گفتن ""یا مهدی"" انگشتم را روی ماشه گذاشتم وشلیک کردم همانموقع به ما دستور حرکت دادند.
باید از میدان مین میگذشتیم و بر روی جاده ای نیم خیزحرکت میکردیم مانند صحنه کربلا بود!
شهدا ومجروحها منطقه را پر کرده بود از هر سوی صدای ناله " یاحسین " و " یامهدی " می آمد !
در همان میدان مین بود که حسین فروغی به شهادت رسید وما را درفراق خودش تنها گذاشت ویاد حرفها و رفتارهای روزهای قبل از شهادتش افتادم که وسایلش رابین ماتقسیم کرد وگفت شهید می شم ولی ما به او خندیدیم...😔
از جاده به بعد نظم ستون به هم خورد تعداد زیادی شهید ومجروح شده بودند.
داخل خاک دشمن با چنان سرعتی پیشروی داشتیم که بعضا نیروهای دشمن فرصت بیرون امدن وفرار کردن از سنگرهایشان را پیدا نکرده بودند!
به همین خاطر ما از بین عراقیها به پیش روی ادامه میدادیم از همه طرف گلوله ها شلیک می شد.
گاهی اوقات شاهد بودم که نیروهای خودی ما را بانیروهای بیگانه اشتباه گرفته، به طرف ما شلیک میکردند!
به منطقه وسیعی با گودال های کم عمق رسیده بودیم، آنجا پر از سنگرهای عراقی بود
خسته ،تشنه و غمگین از ترکشهایی که برادرم خورده بود. شهیدی را دیدم...
دوست دوران کودکی من بود، رضا خراط فرمانده دسته ،که تمام نیروهایش شهید ومجروح شده بودند ویک آرپی جی گرفته بود و به شکار تانک رفته بود.❗️
🌺 ادامه دارد....
🌹کانال مدرسه علمیه حضرت ابوالفضل علیه السلام «جانبازان» قم
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan
#گزارش_تصویری(۱۴)
حضور تبلیغی روحانیان جانباز بمناسبت دهه محرم در گوشه و کنار کشور
👌در راستای اطاعت و لبیک به فرمان رهبری در اهمیت تبلیغ
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین قاسم متقی نیا، در شهرهای خرم آباد، بروجرد، درود، الیگودرز، پلدختر، الشتر، نورآباد
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا عبادی، در خرم آباد
☑️ روحانی جانباز حجت الاسلام والمسلمین مجتبی حداد، در قم
☑️ کانال مدرسه علمیه حضرت ابوالفضل علیه السلام «جانبازان» قم
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan
خاطراتی از عملیات محرم(قسمت۲)
✍جانباز محمود نظری
میدونست که برادرم فرهاد مجروح شده است.گفت گلوله آرپی جی بردار و دنبالم بیا، قصد داشت هوای من رو داشته باشه.
فکرش را هم نمیکردیم روزگاری باهم در کوچه گردو بازی یا تیله بازی کنیم، حالا در کنار هم با اون سن کم در قلب عراق و زیر اون آتش شدید، دنبال تانک دشمن بکنیم.
شهید خراط گفت چندتا نارنجک بردارم و با گلوله آرپی جی که در دست داشتم سنگرهایی را که در مسیرمان بود پاکسازی کنیم.
به هر سنگری نارنجک مینداختیم و سراغ سنگر بعدی
صدای ناله ،نشانگر این بود که هنوز در بعضی از سنگرها عراقی هست
چند قدمی برنداشته بودم که ناگهان از سنگری که بطرفش میرفتم سه تا عراقی بیرون آمدن وشروع به دویدن کردن چون شهید خراط آرپی جی داشت به من گفت:
محمود بزنشون بزنشون
من هم اسلحه ام را روی رگبار گذاشتم وشلیک کردم...
با شلیک من یکی از اونها به زمین افتاد و اون دو نفر دیگه ایستادند و دستهاشون رو بالا بردن و تسلیم شدن.
میگفت: "بزنشون."
اولین بار بود که از فاصله چندمتری بایددشمن را میکشتم
اسیر هم نمی تونستیم بگیریم چون در حال عملیات بودیم و در قلب عراق!
معلوم نبود خودمون هم زنده بمونیم و هنوز خطمان رو تثبیت نکرده بودیم.
عراقی ها وقتی نزدیک من شدند،اونها رو مثل غولی می دیدم
نمی دونم به خاطر جسم ضعیف وکوچک خودم بود یا واقعا بزرگ بودن.
شهید خراط دوباره گفت
بزنشون
بزنشون
نگران بود که یک وقت اسلحه رو از من نگیرند و به طرف خودمون شلیک کنند
من سر اسلحه را طرفشون گرفتم...
ودوان دوان خودمان را به باقی گردان رساندیم
هوا داشت روشن می شد وما هنوز در حال پیشروی.
به جاده آسفالت رسیدیم.
بعد از گذشت دقایقی از روبرویمان یک جیپ با سرعت در حال نزدیک شدن به ما بود.
به چند متری ما که رسید متوجه ما شد، ایستاد وپنج عراقی که همگی لباس پلنگی داشتند هر کدام به سمتی فرار کردند.
یکی از آنها سروان چاقی بود که به علت وزن زیادش نمیتوانست زیاد دور بشود وپشت بوته ای پنهان گشت. تعدادی از بچه ها به تعقیب آن چهار نفر رفتند و آنها را به هلاکت رساندند.
اما من به دنبال آن سروان چاق رفتم.
به چند قدمی اش که رسیدم، از پشت بوته دستش رو بالا گرفت وبه طرفم آمد، با اشاره به او فهماندم که جلو بیاد.
از آنجایی که هوا روشن شده بود و بچه های گردان ما هم نزدیک بودند قصد داشتم او را اسیر کنم وباخود ببرم.
ولی ناگهان از پشت سرم صدای رگباری آمد وسروان به زمین افتاد!
به پشت سر برگشتم یکی دونفر از بچه های گروهان دیگه بودند.
مقصدمان نامعلوم بود آسمان روشن شده خسته ،تشنه ،گرسنه وپراکنده در تیررس دشمن، درحال پیشروی.
داخل رودخانه ای خشک و بی آب که در کنار جاده بود به راه افتادیم، تا از دید دشمن پنهان باشیم.
کاتیوشای دشمن شروع به شلیک وبه نزدیکی ما اصابت کرد، خودم را در لوله ای سیمانی که معمولا برای عبور آب زیر پل نصب میشود، پرتاب کردم!
براثر موج شدید انفجار سنگهایی به پشتم خورد
لنگ لنگان مسیر خودم را ادامه دادم.
تعدادی هم آنجا مجروح شدند!
فرماندهان در روشنایی روز، دستور پیشروی به ما داده بودند. مثل اینکه به اون اهدافی که میبایست برسیم هنوز نرسیده بودیم.
شاید حدود بیست نفر از گردان باقی مانده بودیم!
همانطور که خسته به راه خود ادامه میدادیم شهید محمدرضا عامریان باشوخی و خنده بهم گفت چقدر خوبه اگه قراره شهید بشیم همه باهم بریم.
این شهید بزرگوار خیلی جمع بچه ها رو دوست داشت و اُنس عجیبی به هم گرفته بودیم.
از بقیه افراد گردان خبری نداشتیم.
درکناره رودخانه دستورآمد که خودمان را پنهان و کمی استراحت کنیم.
دوباره صدای شلیک قبضه کاتیوشا آمد.
اینبار ازصدای قبضه فهمیدم گلوله ها احتمالا روی سر ما به زمین میخورد، خودم را به جداره دیواره کنار رودخانه درگودال کوچکی چسباندم اولین گلوله در نزدیکی ما به زمین خورد دومی موجش تمام خاک وکلوخها رو به سر وصورت ما زد ولی سومی وچهارمی و..
دیگه چیزی متوجه نشدم احساس کردم دنیا روی سرم خراب شده...
درحالی که جراحتهای سطحی برداشته بودم وجایی رو نمیدیدم قصد دور شدن ازآن منطقه راداشتم و بی هدف بسمت جلو میدویدم وپنجاه شصت متر جلوتر خودم رو بروی زمین در گوشه ای انداختم.
پشت سرم رو نگاه کردم گرد وخاک آنقدر زیاد بود که هیچ نمیدیدم فقط دوست بسیار خوبم رضا خراط رو دیدم که از توی اون گرد و غبار بیرون آمد و درکنار من خودش را به زمین انداخت!
اوهم مثل من جراحتهای سطحی برداشته بود
گفت سالمی؟
گفتم آره.
چند لحظه ای طول کشید تا بفهمیم کجاییم،دست همدیگر رو گرفتیم وبه سختی بلند شدیم ودرمیان گرد و غبار به طرف بچه ها رفتیم تا ببینیم آنها سالم هستند یا نه؟
ولی با صحنه دلخراشی مواجه شدیم😔
گلوله کاتیوشا وسط گروه خورده بود و تعداد زیادی شهید ومجروح، دست قطع، پا قطع...
ادامه دارد...
✅ کانال مدرسه علمیه «جانبازان» قم
به کانال ما بپیوندید👇
🆔 @H_janbazan