اومدم به مامانم گفتم عاشق شدم ؛
گفت دیشب و خوب خوابیدی؟
گفتم آره بد نبود .
گفت صبحونه خوب خوردی؟
گفتم آره خوب خوردم .
گفت پس عاشق نیستی ؛
آدم عاشقِ شب خواب به چشاش نمیاد از خاطر عشق ،
غذا هم از گلوش پایین نمیره جانم . . .
- حامیم -
تو از جنس منی جانم
جنس مرغوب مغز و زبان
در طباخی چشمهایت
حرف ها را باید شنید جانِ من
زبان را میزنی بر بدن و لب میگُشایی برای من
من مغز میخورم تا در هوای سخنانت ، مخزن افکارم رگ به رگ نشود و جان نسپارم .
- حامیم -
- حامیم -
- تو آن شیرینیِ تلخی!..
گفتمت رویای شیرینی جانم
گفتی شیرینی زیاد دل را میزند .
به سُخره گرفتی منه شیرین سخن را
بُگذریم
در تلخی روزگارت شیرینی چند؟
- حامیم -