قاسم بن الحسن، آن نوجوان ِسیزده سالهای که در آن خیمه بزرگ بنا به رسم ِادب پشت جمعیت مردان نشست و گاهی عمو را نظاره میکرد؛
امام حسین؏ از قاسم پرسید؛ فرزندم مرگ نزد ِتو چگونه است؟! و روشنترین تصویر ممکن پیش چشم حسین؏ و همراهانش گذاشته شد؛
أحلي من العسل؛ از عسل شیرینتر است .
نوجوانی به سوی ما میآمد که صورتش چون قرص ماه میدرخشید شمشیری در دست داشت و پیراهنی بلند برتن، میآمد در حالی که قطرات اشک بر گونههای او جاری بود؛ [ حمیدبنمسلم ]
[ یاکاشف الزّفرات ]
جان نذر وصال کرده بودیم، هجرانِ ستیزه کار نگذاشت ؛
چه عظمتی دارد این شهید ِشش ماهه، که نام او را در کنار [ موسیبنجعفر ] و [ ابولفضلعباس ] بردهاند و آنان لقب [ بابالحوائج ] میدهند؛