رُبود هوشِ مرا چشم او :) - حامیم -

چَشم هایش همان بودن وَ اما نگاهش ؛ اَمان از نگاهش :) سرد بود ، خشک و فلان پر از دلتنگی . . . - حامیم -

من تحریم شده ی قلبتم . . . - حامیم -

عشق یعنی در میان غُصه‌های زندگی ، یک نفر باشد که آرامت کند . - حامیم -

- بخند! می‌خواهم تجدید حیات کنم :) - حامیم -

سرانگشتش گره می‌زد به گیسو دلم می‌رفت و آنجا گیر می‌کرد - ابتهاج -

‌به انتهای دوستی‌ام با او نزدیک می‌شدم. در مدت دوستی‌مان، زیبایی‌های کمیابی را باهم شریک شدیم. همچون دو آینه که مدام در حال انعکاس همدیگرند، ما در یکدیگر ابدیت را به تماشا نشستیم اما بالاخره روزی فرا میرسد که دایره می‌چرخد و دوران تمام می‌شود! هر زمستانی بهاری وُ هر بهار، پایانی دارد! در جایی که عشق است، دیر یا زود، جدایی هم هست:) - کتاب ملت عشق -

و در آخر ؛ از من استخوان‌هایی می‌ماند که تو را دوست دارند:) - حامیم -

تا که چشمانم در مسیر به تو افتاد خودم را گم کردم ، ایستادم صبر کردم ، آمدیُ من نگاهت را سرد شده نوشیدم . - حامیم -

یه بنده خدایی هست که میگه ؛ نمازت سرد نشه مؤمن . . .