eitaa logo
🌹کانال شهید محمدحسین محمدخانی🌹
106 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
5 فایل
قال الله تعالی علیه :"ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ،بل احیائ عندربهم یرزقون" شهید محمد حسین محمدخانی نام جهادی:حاج عمار تاریخ تولد:۱۳۶۴/۴/۹ تاریخ شهادت :۱۳۹۴/۸/۱۶ سمت:فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا مزار مطهر شهید:گلزار شهدای تهران قطعه ۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
🚀 | تفاوت عین الاسد و وعده صادق‼️ 1⃣ : رهبرانقلاب ضربه موثر نظامی در عین الاسد را یوم الله دانستند. برای اینکه روشن شود این عنوان چه میزان اهمیت دارد توجه کنیم حضرت امام خمینی ۱۲ فروردین را یوم الله دانستند. اما چرا؟ رهبری انقلاب توضیح دادند که ضربه عین الاسد بروز هویت و اراده ملی مردم بود. همین تعبیر را نیز بلافاصله بعد از وعده صادق داشتند. 2⃣ : کاریل فون کلاوزِویتس به عنوان استراتژیست نظامی و نظریه پرداز جنگ‌های نوین معتقد است ما با سه ضلع در جنگ های امروز مواجهیم. نقش دولت ها و نقش ارتش ها و نقش مردم. وی در توضیح ضلع سوم معتقد است این مردم و افکار عمومی است که برنده و بازنده جنگ را تعیین می کنند. این ضلع سوم متکی به جنگ های شناختی و شبکه ای است که نه تنها در خدمت جنگ نظامی قرار می گیرد بلکه فراتر از آن بر جنگ های نظامی سایه انداخته و آنرا به خدمت می گیرند. با این توضیح نسل جدید جنگ ها نمادین و در بافت فرهنگی-اجتماعی پنهان است. 🔻سخن نهایی از مقدمه اول؛ 🔹مهمتر از نقش ادوات نظامی، اراده مردم است. اگر اراده نهائی مردم بر مقابله با قدرتهای ظالم جهانی باشد در نهایت شکست نخواهیم داشت و پیروزیم. 🔻سخن نهائی از مقدمه دوم؛ 🔹مردم در جنگ های نسل جدید سهم دارند. سهم مردم جنگ در ساحت روایت هاست. به همین دلیل جنگ ها نمادین می شوند تا در خدمت جنگ روایت ها قرار گیرند. ترور اسماعیل هنیه در قلب تهران نماد می شود در خدمت جنگ روایت ها. 🔻با این مقدمه بین عین الاسد و وعده صادق تفاوت است. چه تفاوتی؟ 🔹عملیات وعده صادق نسبت به عملیات عین الاسد در ساحت جنگ روایت ها جلوتر بود؛ به چند دلیل. این دلائل مرور می شود تا در خونخواهی مقدس تقویت شود: 1⃣ یکم. روایت جنگ یک روایت فانتزی وجود دارد که صحنه را نادرست می فهمد. گوئی جمهوری اسلامی بی اعتنا به ظلم جهانی به کار خود مشغول بوده است و رژیم جعلی اسرائیل به دلیل عدم بازدارندگی موثر تعرض کرده و رفته است. اما ماجرا اینطور نیست. روایت دقیق صحنه اینست: ما با رژیم صهیونیستی از سالها قبل ۷ اکتبر در جنگیم. اسرائیل به جهت راهبردی از جمهوری اسلامی پیاپی ضربه دیده است. یک نمونه اش قدرت کمی و کیفی جبهه مقاومت. حالا در مسیر این جنگ سابقه دار به ایران تعرض کرده است که البته باید پاسخش را ببینید. اگر این روایت درست تبیین نشود مخاطب از خشونت های جنایتکارانه دچار انفعال می شود و حس شکست می کند نه حس مبارزه. روایت جنگ راهبردی و قدرت نرم ایران کمک کند که اقدام ذلیلانه دشمن منفعلانه و واکنشی و در نهایت دقیق فهم شود 2⃣ دوم. روایت مسئولین در عملیات وعده صادق با دولتی مواجه بودیم که اعتماد مردم بدان ها بیش از اعتماد به دولت در زمان عملیات عین الاسد بود. حال آنکه اساسا جنگ در این ابعاد و ساحت فراتر از نقش دولت هاست. با این حال اعتماد به مسوولین منجر به باورپذیری روایت پیروزی می شود. با این توضیح و مختصرا هر نوع روایتی از صحنه که منجر به سلب اعتماد از مسوولین نظامی و امنیتی و اطلاعاتی و حتی اجرایی شود باعث شکست در روایت واقع بینانه از صحنه می شود 3⃣سوم. روایت مردم عملیات عین الاسد قرین با حادثه هواپیمای اوکراینی بود که بطور طبیعی گرفتار یک پریشانی اجتماعی بودیم و همین مساله نوعی تفرق اجتماعی ایجاد کرده بود. این حال اجتماعی در عملیات وعده صادق به یک وفاق اجتماعی تبدیل شد. همین حس اجتماعی که امروز در خونخواهی شاهد آن هستیم. صیانت از این وحدت اجتماعی بسیار بااهمیت است. چپ و راست و انقلابی و غیرانقلابی امروز خونخواه مهمان عزیزی چون اسماعیل هنیه اند. از این وفاق اجتماعی باید صیانت کرد. 🔻حرف تمام است و اما؛ خلاصه اینکه روایت جنگ از اصل جنگ مهمتر است. جنگ روایت ها نیز منحصر به رسانه های مرجع نیست. مبدا جنگ روایت ها نیز برخلاف جنگ نظامی از لحظه شلیک نیست و از همین ساعت است. همه مردم نیز در آن سهم و نقش دارند؛ روایتی جبهه ای و شبکه ای. خلاصه اینکه برای خونخواهی همگی آرایش جنگی بگیریم.
⛔️ | منشأ ترور شهید هنیه؟‼️ 🔻خطی که به دروغ اصرار دارد ریشه واقعه ترور امنیتی و ناشی از خلأهای اطلاعاتی است و نه نظامی و پرتابه از بیرون به سمت محل اقامت شهید هنبه، به دنبال جا انداختن یک نگاه مهم و سرنوشت‌ساز در سطح جامعه است؛ وقتی ریشه ترور اطلاعاتی و امنیتی شد، طبعا پاسخ نظامی فاقد معنا و اولویت می‌شود. جا افتادن این باور در جامعه، علی القاعده از مجازات سخت رژیم صهیونیستی و خونخواهی که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند حمایت نمی‌کند. این موضوعی بسیار بسیار مهم و تعیین‌کننده به حساب می‌آید. 🔹 بی‌جهت نیست این روزها رسانه‌ای وابسته و حامی رژیم خط تضعیف سیستم اطلاعاتی کشور را دنبال می‌کند. پس همه ما مواظب باشیم چه می‌گوئیم و چه می‌نویسیم.
مسافر کربلا چهار سال مریض بود. کلی دوا و دکتر کردیم. فایده نداشت. آخرین بار بردیمش پیش بهترین متخصص اطفال تو اصفهان. معاینه اش کرد و گفت:«کبدش از کار افتاده. شاید تا فردا صبح زنده نماند!» پدرش سفره حضرت ابوالفضل عليه السلام را نذر کرد. آقا شفایش داد. دفعه آخری که رفت جبهه ازش پرسیدم کی بر می گردی؟ جواب داد: « هر وقت که راه کربلا باز شود.» توی عملیات والفجر یک شده بود مسئول دسته دوم گروهان حضرت ابوالفضل.  وقتی شهید شد شانزده سالش تمام شده بود، شانزده سال بعد هم برگشت. درست شب تاسوعا وقتی برگشت اولین کاروان زائرهای ایرانی رفت کربلا. راه کربلا باز شده بود... 🌹شهید علیرضا کریمی راوی مادر شهید 🎬@khaterehay_shirin
🟡 چرا شیعه بودن امتیاز نیست⁉️ چون امثال ظریف بهتر از هر کسی میدانند آینده ایران دیگر در دست شیعه ها نیست. اصلاح طلبان از همین انتخابات ،روی اهل تسنن سرمایه گذاری کرده اند. چون هم تعدادشان در حال افزایش است،هم ساختار سنی شان جوان است وهم براحتی با نظرات اصلاح طلبان هماهنگ میشوند. میدونید در انتخابات بعدی ریاست جمهوری ، آمار رای اولی ها اهل تسنن بشدت بالا میره ! و ما چه می کنیم؟؟ هیچی همچنان در هیات ها بر امام حسین اشک میریزیم ودعای فرج را باسوز میخونیم . ولیکن نمی خواهیم درک کنیم چه لحظات مهم وسرنوشت سازی را داریم از دست میدیم وبا هزار ویک توجیه ، داریم نسل شیعه را بسمت نابودی میبریم. حتی در هیات ها وروضه ها وسخنرانی هامون هم کسی به عمق ماجرا پی نبرده. چند ساله دیگه که اهل سنت برای من وشما تعیین تکلیف هیات رفتن یا نرفتن خواهد کرد ، اونوقت حسرت این روزها که از دست دادیم وبرای امام زمان فرزندی بدنیا نیاوردیم را خواهیم خورد ! در تاریخ خواهند نوشت. شیعیان ایرانی ، ملتی بودند که در اوج قدرت ، بخاطر راحت طلبی و بهانه جویی ، جمعیتشان پیر شد و اثری از انان باقی نماند. 😭😭😭 دلم برای جوانی فرزندانم میسوزد که اهل تسنن برای انان باید برنامه ریزی کنند !! کاش مذهبی ها عمق فاجعه را درک میکردند. حیف حیف که گریه بر حسین راحتتر است تا نگه داشتن راه حسین !! وما راحت طلبیم.
﷽ ـ▄▀▀▀▀▄ 🤲🏼 دعـایِ مـادرانـه ـ▀▄▄▄▄▀ دعـای سفـارش شده 🌹حضـرت زهـرا سلام الله علیها ۞ ۩ روزِ شـنـبـه ۩۞ 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨ ٱفْـتَـحْ لَـنـٰا خَـزٰائِـنَ رَحْـمَـتِـکَ وَهَـبْ لَـنـٰا 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨ رَحْـمَـةََ لٰا تُـعَـذِّبُـنـٰا بَـعْـدَهـٰا فـِۍٱݪـدُّنـیـٰا وَٱلْـآخِـرَةِ وَٱرْزُقْـنـٰا مِــنْ فَـضْـلِـکَ ٱلْـوٰاسِـعِ رِزْقـََٱ حَـلٰالََـٱ طَـیّـِبـََٱ وَ لٰا تُـحَـوِجْـنـٰا وَ لٰا تُـفْـقِـرْنـٰا اِلـیٰ اَحَـدِِ سِـوٰاکَ وَ زِدْنـٰا لَـکَ شُـکْـرََٱ وَ اِلَـیْـکَ فَـقْـرََٱ وَ فـٰاقَـةََ وَ بِـکَ عَـمّـَنْ سِـوٰاکَ غِـنـََٱ وَ تَـعَـفّـُفـََٱ 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨ وَسّـِِعْ عَـلَـیْـنـٰا فـِۍٱݪـدُّنـیـٰا 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨ اِنّـٰا نَـعُـوذُ بِـکَ اَنْ تَـزْویَٖ وَجْـهَـکَ عَـنّـٰا فـِۍٱلْـحـٰالِِ وَ نَـحْـنُ نَـرْغَـبُ اِلَـیْـکَ فـیٖـهِ 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨صَـلِ‏ّ عَـلـیٰ مُـحَـمَّـدِِ وَ آلِ مُـحَـمَّـدِِ ✨ وَ اَعْـطِـنـٰا مـٰا تُـحِـبُّ وَٱجْـعَـلْـهُ لَـنـٰا قُـوَّةََ فـیٖـمـٰا تُـحِـبُّ یـٰا اَرْحَـمَ ٱݪـرّٰاحِـمـیٖـنَ. ๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑ ♥️ خـداوندا گنجهای رحمتت را بر ما بگشـا ♥️ خــدایا بر ما رحمتـی ارزانـی دار که پس از آن در دنیا و آخـرت ما را عذاب نفرمائـی و از فضلِ گسترده ات،‌ رزق و روزیِ ما را حلال و پاک فرما، و ما را حاجتمند و نیازمند به غیر خـود مکن، بر شُکر ما به خـود بیافـزا و فقر و نیاز ما را نسبت به خـود افزون فرما، و ما را از غیرِ خـود بی نیاز نما. ♥️ خـداوندا رحمتِ خویش را در دنیا بر ما بگستران. ♥️ خــدایا به تو پناه می بریم از این که در هـر حالـی، رویت را از ما برگردانـی در حالـی که ما روی به سوی تو و میل به تو داریم. ♥️ خــدایا بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و آنچه دوست می‌داری به ما عطا فرما، و آن را عامل قدرت ،‌ و توانایـی ما را در آنچه که دوست می‌داری قـرار ده! ای مهربانترین مهربانان. 📚
🌹⚜️🌹⚜️🌹⚜️🌹⚜️🌹 *دعا وزیارت روز شنبه* ⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️ 🔷 *دعای روز شنبه* *بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ،* 🌸 *بِسْمِ اللّٰهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ، وَمَقالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ، وَأَعُوذُ بِاللّٰهِ تَعَالىٰ مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ، وَكَيْدِ الْحَاسِدِينَ، وَبَغْىِ الظَّالِمِينَ، وَأَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ، اللّٰهُمَّ أَنْتَ الْواحِدُ بِلَا شَرِيكٍ، وَالْمَلِكُ بِلَا تَمْلِيكٍ، لَاتُضَادُّ فِى حُكْمِكَ، وَلَا تُنَازَعُ فِى مُلْكِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَأَنْ تُوزِعَنِى مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِى غَايَةَ رِضَاكَ؛* 🌸 *وَأَنْ تُعِينَنِى عَلَىٰ طَاعَتِكَ وَلُزُومِ عِبَادَتِكَ، وَاسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ، وَتَرْحَمَنِى بِصَدِّى عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِى، وَتُوَفِّقَنِى لِمَا يَنْفَعُنِى مَا أَبْقَيْتَنِى، وَأَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِى، وَتَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِى، وَتَمْنَحَنِى السَّلَامَةَ فِى دِينِى وَنَفْسِى، وَلَا تُوحِشَ بِى أَهْلَ أُنْسِى، وَتُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيَما بَقِىَ مِنْ عُمْرِى كَمَا أَحْسَنْتَ فِيَما مَضَىٰ مِنْهُ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.* 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 *زیارت روز شنبه* *زیارت روز شنبه‌ حضرت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)* *أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ، وَأَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّٰهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ، وَجَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ اللّٰهِ بِالْحِكْمَةِ وَالمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَأَدَّيْتَ الَّذِى عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ، وَأَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ، وَغَلَظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ، وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً حَتَّىٰ أَتيٰكَ الْيَقِينُ، فَبَلَغَ اللّٰهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالِ* *اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَصَلَوَاتِ مَلائِكَتِكَ، وَأَنْبِيائِكَ وَالْمُرْسَلِينَ وَعِبَادِكَ الصَّالِحِينَ، وَأَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ، وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ، وَنَجِيبِكَ وَحَبِيبِكَ، وَصَفِيِّكَ وَصِفْوَتِكَ، وَخَاصَّتِكَ وَخَالِصَتِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَأَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضِيلَةَ وَالْوَسِيلَةَ وَالدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ، وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ . اللّٰهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ: ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِيماً ﴾، إِلٰهِى فَقَدْ أَتَيْتُ نَبِيَّكَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِى، فَصَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاغْفِرْها لِى، يَاسَيِّدَنا أَتَوَجَّهُ بِكَ وَبِأَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى اللّٰهِ تَعَالىٰ رَبِّكَ وَرَبِّى لِيَغْفِرَ لِى.* آنگاه «سه بار» بگو:﴿إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ما مملوک خداییم و بی شک به سوی او باز می‌گردیم.سپس بگو: *أُصِبْنا بِكَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِنا، فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِيبَةَ بِكَ حَيْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْىُ، وَحَيْثُ فَقَدْنَاكَ، فَإِنَّا لِلّٰهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ . يَا سَيِّدَنا يَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ ، هٰذَا يَوْمُ السَّبْتِ وَهُوَ يَوْمُكَ، وَأَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَجَارُكَ، فَأَضِفْنِى وَأَجِرْنِى، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ، وَمَأمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَأَضِفْنِى وَأَحْسِنْ ضِيَافَتِى، وَأَجِرْنا وَأَحْسِنْ إِجَارَتَنا، بِمَنْزِلَةِ اللّٰهِ عِنْدَكَ وَعِنْدَ آلِ بَيْتِكَ، وَبِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ، وَبِمَا اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ.* ⚜️🌹⚜️🌹⚜️🌹⚜️🌹⚜️ 🌷🍃 *أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ* ┄┉•🌸<❈🌸❈>🌸•┉┄ ‌
🌹🌹🌹🌹🌹این پست هر شب تکرار شود یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد🌹🌹🙏🏻
لحظاتی بازندگینامه نامه سردار شهید 🌹سالروز شهادت 🌹 پس از پیروزی انقلاب، در کمیته انقلاب اسلامی شمیران به فعالیت مشغول شد. علیرضا در فروردین ماه 1358 به عضویت سپاه پاسداران در آمد و ابتدا مأموریت حراست از بیت امام خمینی(ره) را بر عهده گرفت. با آغاز غائله کردستان، به کردستان رفت و در چند عملیات پاکسازی علیه ضد انقلابیون شرکت کرد. پس از آن به جبهه اعزام شد و به عنوان جانشین شهید محسن وزوایی در عملیات بازی دراز حضور یافت و در همین عملیات، یک دستش قطع شد. وی پس از عملیات مطلع الفجر به مکه معظمه مشرف شد. مدتی بعد به تیپ ۲۷محمد رسول الله (ص) اعزام شد تا به عنوان معاون گردان حبیب بن مظاهر مأموریتش را انجام دهد. وی پس از خاتمه عملیات فتح المبین، فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر را بر عهده گرفت و نقش فعالی در مراحل سه گانه الی بیت المقدس و آزادی خرمشهر ایفا کرد. و پس از پایان عملیات بیت المقدس، به همراه قوای محمد رسول الله (ص) به لبنان اعزام شد. بعد از بازگشت از لبنان، فرماندهی تیپ 10 سید الشهدا (ع) را بر عهده گرفته، در عملیات والفجر 1 با این تیپ وارد عملیات شد و در همان عملیات نیز مجدداً مجروح شد. فرمانده شجاع سپاه اسلام، علیرضا موحد دانش، سرانجام در تاریخ 13 مرداد 1362 در عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران، در حالی که فرماندهی تیپ 10 سید الشهدا (علیه السلام) را بر عهده داشت به فیض شهادت رسید. یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم 🇮🇷
📖 (داستان واقعی) 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت پنجم از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت. - خیلی عادی. همین طور که می بینی. تازه خیلی هم عالی شده. دستت درد نکنه. - مسخره ام می کنی؟ - نه به خدا. چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم. جدی جدی داشت می خورد. کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم. گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه. قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم، غذا از دهنم پاشید بیرون. سریع خودم رو کنترل کردم و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم. نه تنها برنجش بی نمک نبود، که اصلا درست دم نکشیده بود! مغزش خام بود. دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش. حتی سرش رو بالا نیاورد. _مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی. سرش رو آورد بالا، با محبت بهم نگاه می کرد. _ برای بار اول، کارت عالی بود. اول از دست مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود، اما بعد خیلی خجالت کشیدم. شاید بشه گفت، برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد. هر روز که می گذشت، علاقه ام بهش بیشتر می شد. لقبم اسب سرکش بود و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود. چشمم به دهنش بود. تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم. من که به لحاظ مادی همیشه توی ناز و نعمت بودم، می ترسیدم ازش چیزی بخوام. علی یه طلبه ساده بود، می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته، چیزی بخوام که شرمنده من بشه. هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت. مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره، تمام توانش همین قدره. علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم، اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد. دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم. این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد. مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی، نباید به زن رو داد، اگر رو بدی سوارت میشه. اما علی گوشش بدهکار نبود. منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده، با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه. فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و دائم الوضو باشم. منم که مطیع محضش شده بودم. باورش داشتم. 9 ماه گذشت. 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود. اما با شادی تموم نشد. وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد. مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده، اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت: لابد به خاطر دختر دخترزات، مژدگانی هم می خوای؟ و تلفن رو قطع کرد. مادرم پای تلفن خشکش زده بود و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد. مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت. بیشتر نگران علی و خانواده اش بود و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم. هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده. تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه. چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت، نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم. خنده روی لبش خشک شد. با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد. چقدر گذشت؟ نمی دونم. مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین. - شرمنده ام علی آقا، دختره نگاهش خیلی جدی شد. هرگز اون طوری ندیده بودمش. با همون حالت، رو کرد به مادرم، حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید. ♦️ادامه دارد...
📖 (داستان واقعی) 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت ششم مادرم با ترس، در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون. اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش. دیگه اشک نبود، با صدای بلند زدم زیر گریه، بدجور دلم سوخته بود. - خانم گلم، آخه چرا ناشکری می کنی؟ دختر رحمت خداست، برکت زندگیه، خدا به هر کی نظر کنه بهش دختر میده، عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود. و من بلند و بلند تر گریه می کردم. با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد و اصلا حواسم نبود مادرم بیرون اتاق، با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه. بغلش کرد. در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار داد. چند لحظه بهش خیره شد، حتی پلک نمی زد. در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود، دانه های اشک از چشمش سرازیر شد. - بچه اوله و این همه زحمت کشیدی، حق خودته که اسمش رو بزاری، اما من می خوام پیش دستی کنم. مکث کوتاهی کرد، _زینب یعنی زینت پدر. پیشونیش رو بوسید، _خوش آمدی زینب خانم و من هنوز گریه می کردم. اما نه از غصه، ترس و نگرانی. بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود، علی همه رو بیرون کرد. حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه. حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت. خودش توی خونه ایستاد. تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد، مثل پرستار و گاهی کارگر دم دستم بود. تا تکان می خوردم از خواب می پرید، اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم. اونقدر روش فشار بود که نشسته، پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد. بعد از اینکه حالم خوب شد، با اون حجم درس و کار، بازم دست بردار نبود. اون روز، همون جا توی در ایستادم. فقط نگاهش می کردم. با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست. دیگه دلم طاقت نیاورد. همین طور که سر تشت نشسته بود، با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش، چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد. - چی شده؟ چرا گریه می کنی؟ تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم. خودش رو کشید کنار. - چی کار می کنی هانیه؟ دست هام نجسه. نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم. مثل سیل از چشمم پایین می اومد. - تو عین طهارتی علی، عین طهارت. هر چی بهت بخوره پاک میشه. آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه. من گریه می کردم. علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت. اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد. زینب، شش هفت ماهه بود. علی رفته بود بیرون. داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه. نشستم روی زمین، پشت میز کوچک چوبیش. چشمم که به کتابهاش افتاد، یاد گذشته افتادم. عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته. توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم. حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم. چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش. حالش که بهتر شد با خنده گفت: _عجب غرقی شده بودی، نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم. منم که دل شکسته، همه داستان رو براش تعریف کردم. چهره اش رفت توی هم. همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد، یه نیم نگاهی بهم انداخت. - چرا زودتر نگفتی؟ من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی. یهو حالتش جدی شد. سکوت عمیقی کرد، _می خوای بازم درس بخونی؟ ♦️ادامه دارد...
‌ ‌👇🏻 ☄مجله تجارت فردا که متعلق به لیبرال‌های شناسنامه دار ایرانی است، در این شماره از مجله، ضمن انتشار مطالبی که به وضوح بر خلاف امنیت ملی و رویکرد نظامی و امنیتی کلان جمهوری اسلامی است، هم به مقام معظم رهبری، هم به رئیس جمهور محترم و هم به موفقیت‌های امنیتی و نظامی کشور در دهه‌های گذشته توهین کرده است. ☄در طرح روی جلد، پرچم سفید و پاره را در دست رئیس جمهور گذاشته است. این پرچم نشانه ضعف، بیچارگی و استیصال و اعلام تسلیم در برابر دشمن است. جالب است که اعلام کننده این استیصال و بیچارگی را رئیس جمهور محترم معرفی کرده است. ☄عنوان سرمقاله این مجله که توسط خانم هدا احمدی نوشته شده است، است. هرچند این تیتر را در متن ذیل آن به رفع اختلافات داخلی نسبت داده است، اما به وضوح انتخاب این تیتر در مقابل فرمان مقام معظم رهبری است. ☄جبهه لیبرال اقتصادی، امروز دیگر یک مکتب اقتصادی نیست. بلکه یک جبهه امنیتی، رسانه‌ای و سیاسی است که اهداف مشخصی را در ایران دنبال می‌کند. رفتار امنیتی این جریان تا به امروز دیده نشده و هیچ مقابله ای با آن نشده است. ☄لازم است اولا مدیران وزارت ارشاد و ثانیا مسئولان امنیتی، محدوده عملکرد این افراد و رسانه‌هایشان را با محدوده مجوزهایی که در اختیار دارند تطبیق دهند و متناسب با عملکرد آن‌ها بررسی‌های لازم را به عمل آورند.