💗 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_آخر
پوووفے کردم و گوشے و انداختم رو تخت.
بہ انگشتر عقیقے کہ اردلاݧ براموݧ از سوریہ آورده بود نگاه کردم
خیلے دوسش داشتم چوݧ علے خیلے دوسش داشت.
ساعت۶بود .یک ساعتے خوابیدم
وقتے بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس هاے جدیدے رو کہ دیشب آماده کرده بودم و پوشیدم یکم بہ خودم رسیدم و روسریمو بہ سبک لبنانے بستم .
یکمے از عطر علے و زدم و حلقم و تو دستم چرخوندم و از انگشتم در آوردم.
پشتش و رو کہ اسم خودم و علے وتاریخ عقدموݧ تو حرم و نوشتہ بودیم نگاه کردم.
لبخندے زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم.
تصویرے رو کہ کشیده بودم و لولہ کرده بودم و با پاپیوݧ بستمش.
اردلاݧ دوباره زنگ زدو گفت کہ بریم خونہ ے علینا میاݧ اونجا .
گل هاے یاسو از تو گلدون برداشتم.
چادرم رو سر کردم و تو آینہ نگاه کردم
الاݧ علے منو میدید دستش و میذاشت رو قلبش و میگفت :اسماء واے قلبم
خندیدم و از اتاق خارج شدم
ماماݧ و بابا یک گوشہ نشستہ بودݧ و با اخم بہ تلوزیوݧ نگاه میکردݧ.
إ ماماݧ شما آماده نیستیـݧ؟؟الاݧ اونا میرسـݧ.
ماماݧ کہ حرفے نزد
بابا برگشت سمتم .لبخند تلخے زدو گفت :تو برو دخترم ما هم میایم
تعجب کردم:چیزے شده بابا
ݧ دخترم یکم با مادرت بحثموݧ شده.
باشہ مـݧ رفتم پس شما هم زود بیاید.ماماݧ جاݧ حالا دامادت هیچے پسرتم هستااا.
باسرعت پلہ هارو رفتم پاییــݧ سوار ماشیـݧ شدم و حرکت کردم .
با سرعت خیلے زیاد رانندگے میکردم کہ سریع برسم خونہ ے علینا .
بعد از یک ربع رسیدم .
ماشیـݧ و پارک کردم و دوییدم
در خونہ باز بود.
پس اومده بودݧ .یہ عالمہ کفش جلوے در بود .
زیر لب غر میزدم و وارد خونہ شدم:اینا دیگہ کیـݧ؟؟؟حتما دوستاشـݧ دیگہ ؟؟اه دیر رسیدم.الاݧ علے ناراحت میشه
وارد خونہ شدم همہ ے دوستاے علے بودݧ با دیدݧ مـݧ همہ سکوت کردݧ
اردلاݧ اومد جلو .ریشهاش بلند شده بود .چهرش خیلے خستہ بود
دوییدم سمتشو بغلش کردم.سرمو دور خونہ چرخوندم ݧ علے بود ݧ ماماݧ باباش .
داداش پس بقیہ کوشـݧ؟؟علے کو؟؟
چیزے نگفت وبا دست بہ سمت بالا اشاره کرد
اتاقشہ؟؟؟
آره
بدو بدو پلہ هارو رفتم بالا بہ ایـݧ فکر میکردم کہ چقدر تغییر کرده ؟حتما ریشهاش بلند شده .و صورتش مث اردلاݧ سوختہ .
رسیدم بہ دم اتاقش گل و زیر چادرم قایم کردم و در زدم
جواب نداد .یہ صداهایے شنیدم
درو باز کردم
پدر مادر علے و فاطمہ خودشوݧ انداختہ بودݧ رو یہ جعبہ و گریہ میکردݧ
فاطمہ با دیدݧ مـݧ اومد جلو بغلم کرد .حالم دست خودم نبود معنے ایـݧ رفتاراشوݧ نمیفهمیدم سرمو دور اتاق چرخوندم اما علے و ندیدم.
فاطمہ رو از خودم جدا کردم و پرسیدم .علے کو؟؟؟علی؟؟؟
گریہ ے همہ شدت گرفت رفتم جلو تر بابا رضا از رو جعبہ بلند شد و نگاهم کرد
یک قسمت از جعبہ معلوم بود یہ نفر خوابیده بود توش
کم کم داشتم میفهمیدم چے شده .
خندیدم و چند قدم رفتم جلو گل از دستم افتاد
بابا رضا فاطمہ و ماماݧ معصومہ رو با زور برد بیروݧ
ماماݧ معصومہ کہ بلند شد علیمو دیدم
آروم خوابیده بود .و اطرافشو پراز گل یاس بود
کنارش نشستم و تکونش دادم:علے؟؟پاشو الاݧ وقت خوابہ مگہ؟؟میدونم خستہ اے عزیزم.اما پاشو یہ بار نگاهم کـݧ دوباره بخواب قول میدم تا خودت بیدار نشدے بیدارت نکنم .قول میدم
إ علے پاشو دیگہ ،قهر میکنما
چرا تو دهنت پنبہ گذاشتے؟؟
لبات چرا کبوده؟؟؟
مواظب خودت نبودے؟؟تو مگہ بہ مـݧ قول ندادے مواظب خودت باشي؟؟
دستے بہ ریشهاش کشیدم.نگاه کـݧ چقد لاغر شدے؟؟ریشاتم بلند شده تو کہ هیچ وقت دوست نداشتے ریشات انقد بلند بشہ .عیبے نداره خودم برات کوتاهشوݧ میکنم .تو فقط پاشو
بیا مـݧ دستاتو میگرم کمکت میکنم .علے دستهات کو؟؟جاشوݧ گذاشتے؟؟
عیبے نداره پاشو .
پیشونیشو بوسیدم و گفتم:نگاه کـݧ همیشہ تو پیشونے منو میبوسیدے حالا مـݧ بوسیدمش .
علے چرا جوابمو نمیدے؟؟؟قهرے باهام.بخدا وقتے نبودے کم گریہ کردم .پاشو بریم خونہ ے ما ببیـݧ عکستو کشیدما .وسایل خونمونو هم خریدم.باید لباس عروسو باهم بگیریم پاشو همسر جاݧ
إ الاݧ اشکام جارے میشہ ها.تو کہ دوست ندارے اشکامو ببینے
.علے دارے نگرانم میکنیا پاشو دیگہ تو کہ انقد خوابت سنگیـݧ نبود
کم کم بہ خودم اومد
چشمهام میسوخت و اشکام یواش یواش داشت جارے شد
علے نکنہ ...نکنہ زدے زیر قولت.رفتے پیش مصطفے؟؟
حالا دیگہ داد میزدم و اشک میریختم
علے؟؟پاشو
قرارموݧ ایـݧ نبود بے معرفت؟؟؟تو بہ مـݧ قول دادے.
محکم چند بار زدم تو صورتم.ݧ دارم خواب میبینم ،هنوز از خواب بیدار نشدم
سرم و گذاشتم رو پاهاش:بے معرفت یادتہ قبل از اینکہ برے سرمو گذاشتم رو پاهات؟؟یادتہ قول دادے برگردے؟؟یادتہ گفتے تنهام... تنهام نمیرارے ؟؟
مـݧبدوݧ تو چیکار کنم؟؟؟چطورے طاقت بیارم؟؟علے مگہ قول نداده بودے بعد عروسے بریم پابوس آقا؟؟
علے پاشو
.مـݧ طاقت ندارم پاشو مـݧ نمیتونم بدوݧ تو
کے بدنت و اینطورے زخمے کرده الهے مـݧ فدات بشم .چرا سرت شکستہ؟؟
پهلوت چرا خونیہ؟؟؟دستاتو کے ازم گرفت؟؟علے پاشو فقط یہ بار نگاهم کـݧ
بہ قولت عمل کردے برام گل یاس آوردے.
علے رفتے ؟؟رفتے پیش خانوم زینب؟؟نگفت چرا عروستو نیاوردے؟؟؟؟
عزیزم بہ آرزوت رسیدے رفتے پیش مصطفے
منو یادت نره سلام منو بهشوݧ برسوݧ.شفاعت عروستو پیش خدا بکـݧ .
بگو منو هم زود بیاره پیشت بگو کہ چقد همو دوست داریم.
بگو ما طاقت دورے از همو نداریم.
بگو همسرم خودش با دستهاے خودش راحیم کرد تا از حرم بے بے زینب دفاع کنم بگو خودش ساکم و بست و پشت سرم آب ریخت کہ زود برگردم.
بگو کہ زود برگشتے اما اینطورے جوݧ تو بدنت نیست.تو بدݧ مـݧ هم نیست تو جوݧ مـݧ بودے و رفتے
اردلاݧ با چند نفر دیگہ وارد اتاق شدݧ کہ علے و ببرݧ .
میبینے علے اومدݧ ببرنت.الانم میخواݧ ازم بگیرنت نمیزارݧ پیشت باشم.علے وقت خداحافظیہ
بازور منو از رو تابوت جدا کردݧ
با چشمام رفتـݧ علے از اتاق دنبال میکردم.صداے نفس هامو کہ بہ سختے میکشیدم میشنیدم .
از جام بلند شدم و دوییدم سمت تابوت کہ همراهشوݧ برم.
دومیـݧ قدمو کہ برداشتم افتادم و از حال رفتم دیگہ چیزے نفهمیدم
.❤️❤️❤️❤️
قرارمان
به
برگشتنت بود...
به دوباره دیدنت...
اما
تو
اکنون
اینجا
ارام گرفته ای...
بی آنکه بدانی من هنوز چشم به راهم برای آمدنت...
❤️❤️❤️❤️
.
.یک سال از رفتـݧ علے مـݧ میگذره
حالا تموم زندگے مـݧ شده .دوتا انگشتر یہ قرآن کوچیک ،سربند و بازو بند خونے همسرم .
هموݧ چیزے کہ ازش میترسیدم.
ولے مـݧ باهاشوݧ زندگے میکنم و سہ روز در هفتہ میرم پیش همسرم و کلے باهاش حرف میزنم.
حضورش و همیشہ احساس میکنم....
خودش بهم داد خودشم ازم گرفت...
.
.
.
.
نویسنده:
#خانوم_علے_آبادے
❤️❤️❤️
من عاشق لبخندهایت بودم وحالا
باخنده های زخمیات دل میبری ازمن
عاشق ترینم!من کجا وحضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری ازمن
❤️❤️❤️
پایان
🇮🇷آنکس که پِیِ خطّ امامست جلیلیست
حزب اللّهی و پایِ نظامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷فرمانبرِ سیّد علی این رهبرِ والا
یک رئیسی ناب و تمامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷آنکس که ادامه میدهد راهِ شهیدان
ایمان و صداقتش مرامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷آن نامزدی را که موفق شدنِ او
بر داغِ رئیسی اِلتیامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷جانبازِ به میدانِ نبرد ، خادمِ مردم
با صدق به هر کار و کلامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷آنکس که سوابقش درست است و وجودش
سر منشاء خیر و انسجامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷نزدیکترین گزینه بر شهید رئیسی
گر زِ من بپرسی که کدامست؟ جلیلیست🇮🇷
🇮🇷آنکس که همه کوشش او یاری ملت
از جان و دلش به روز و شامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷آن خادم مستضعف و ساده زیست کز او
هر خائن و دزد تلخ کامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷آنکس که به ضدًیّتِ با آمریکا و خصم
مشهور میان خاص و عامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷شخصی که مطیع و تابعِ اَمرِ ولایت
در هر قدم و کوشش و گامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷آنکس که ذلیلِ غرب و آمریکا نگردد
ذلّت به مرامِ او حرامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷فردی که به جای آن شهیدِ راهِ خدمت
لایق به چنین پُست و مقامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷انقلابی و رئیسِ کارآمد و مُومن
آنکس که عدالت اِلتزامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷آن مرد که از ما به صداقتِ وجودش
تکریم و ارادت و سلامست جلیلیست🇮🇷
🇮🇷با خواستِ حق آنکه به روزِ هشتمِ تیر
پیروزی و دولتش به نامست جلیلیست🇮🇷🌸🌸🌸👌👌👌👌
ترجمه صفحه◄ ٤١١ ►🌹سورة لقمان🌹
🌺سورة لقمان🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحيم🌹
الم (۱) این آیات [با عظمتِ] کتاب محکم و استوار است، (۲)که سراسر هدایت و رحمتی است برای نیکوکاران. (۳)همانان که نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و به آخرت یقین دارند. (۴) اینانند که از سوی پروردگارشان بر بلندای هدایتند، و اینانند که رستگارند، (۵) و برخی از مردم اند که افسانه های بیهوده و سخنان یاوه و سرگرم کننده را می خرند تا از روی نادانی و بی دانشی [مردم را] از راه خدا گمراه کنند و آن را به مسخره بگیرند؛ اینانند که برای آنان عذابی خوارکننده خواهد بود. (۶) چون آیات ما بر او خوانده شود متکبرانه روی برمی گرداند، گویی آنها را نشنیده است، انگار در دو گوشش سنگینی است، پس او را به عذابی دردناک مژده ده؛ (۷) و یقیناً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، برای آنان بهشت های پرنعمت خواهد بود، (۸) که در آنجا جاودانه اند؛ خدا وعده کرده است وعده ای به حقّ و درست، و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است. (۹) آسمان ها را بدون ستون هایی که آنها را ببینند، آفریده و در زمین کوه هایی استوار افکنده است تا شما را نلرزاند و به اضطراب نیندازد، و در آن از هر جنبنده ای پراکنده کرده است، و از آسمان آبی نازل کردیم پس [به وسیله آن] از هر نوع گیاه نیکو و با ارزش در آن رویاندیم. (۱۰) این است آفرینش خدا. پس به من نشان دهید آنها که غیر اویند [و شما به عنوان معبود برگزیده اید] چه چیزی آفریده اند؟ [آنها چیزی نیافریده اند] بلکه ستمکاران در گمراهی آشکاری هستند. (۱۱)
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بازخوانی اظهارات زاکانی علیه پزشکیان: از سال ۷۷ تا ۸۲، زمانی که آقای پزشکیان وزیر بهداشت بود، سوالات آزمون دستیاری پزشکی فروخته شد!
🔹علیرضا زاکانی: بنده نماینده بودم و آقای پزشکیان وزیر بهداشت بود. متوجه خطا در آزمون دستیاری شدم و درخواست اطلاعات کردم، پاسخ ناقص دادند و مجبور به تحقیق و تفحص شدیم. معلوم شد آن زمان سوالات آزمون دستیاری را نفری ۳۰ میلیون تومانِ آن زمان فروخته بودند و ۲۱ نفر در دادگاه محکوم شدند، اما آقای وزیر یا بیاطلاع بود یا از یک بیعدالتی محض دفاع میکرد.
افسادطلبان پررو
با نام و یاد خدا
با سلام و صبح بخیر به همه عزیزان
«نگاهی به تاریخ»
آنروز که ابوبکر رای آورد ، علی (ع) شکست نخورد، مردم سرنوشت خود را به تباهی سپردند...
آنروز که عمر بر مسند خلافت نشست، علی (ع) کوچک نشد، مردم اشتباهشان را تکرار کردند...
آنروز که شورای شش نفره، عثمان را برعلی (ع) ترجیح داد، علی (ع) شکست نخورد، خواص به مردم خیانت کردند..
ولی آنروز که علی (ع) به خواست مردم بر مسند خلافت نشست، خود را پیروز نمی دانست بلکه مسئول می دانست، آنروز فقط مردم پیروز شدند....
آنروز هم که شمشیر اشقی الاشقیا فرق علی (ع) را شکافت، باز هم علی (ع) شکست نخورد، که فرمود: فزت و رب الکعبه..
و این بزرگترین پیروزیست که رستگار شوی...
ولی آنروز باز هم مردم شکست خوردند...
و آنروز که در کربلا، سر حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یارانش به نیزه رفت و زینب (س) و اسرا را به نام خارج شدگان از دین!
در خرابه های شام گرداندند و مردم هلهله کنان به دورشان جمع شدند ..
باز هم این مردم بودند که شکست خوردند....
شاید تمام روزهایی که مردم شکست خوردند نفهمیدند که شکست خورده اند و بر طبل شادی کوبیدند..و این قصه شکست مردم چیز عجیبی نیست، که تاریخ همچنان ادامه دارد...
این بحث امامت و ولایت از صدر اسلام خاری شده در چشم خیلی از دشمنان واقعی این دین؛ دردی که بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز براشون تازگی داره و حتی دیده میشه بعضی از درون اسلام با این مسئله مشکل دارن! حتی بعضی از اونایی که ملبّس هستند به لباس پیغمبر!!!
سیاسیون در مقام_حرف معتقدند، از همه حتی امام زمان هم، می شود انتقاد کرد.
اما در مقام_عمل، از نزدیکان آنان اگرانتقاد کنی تاب نمی آورند
ازشهید نواب پرسیدن: چرا آرام نمی نشینی؟
ببین آیت الله بروجردی ساکت است..
نواب گفت:
آقای بروجردی سرهنگ است، من سربازم!
سرباز اگر کوتاهی کند، سرهنگ مجبور میشود،بیاید وسط!!...
هر بار که رهبری دارد می آید وسط میدان، یعنی ما سربازها کم گذاشته ایم..
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
اگر نماز قضا بشه میشه جبران کرد.
اگر روزه قضا بشه میشه جبران کرد.
ولی اگر دفاع از "ولایت" قضا بشه، تاریخ به ما میگه نمیشه جبران کرد.
یکبار در سقیفه قضا شد، حضرت زهرا "سلام الله علیها" را شهید کردند.
یکبار در صفین قضا شد، حضرت علی "علیه السلام" را شهید کردند.
یکبار در کوفه قضا شد، تابوت امام حسن "علیه السلام" تیرباران شد.
یکبار در کربلا قضا شد، بر پیکر امام حسین "علیه السلام" اسب تازاندند.
مواظب باشیم "ولایتمان" قضا نشود.
بصیرت چیست؟
به زبان ساده و روان یعنی تشخیص حق از باطل در زمان خاص خودش
منتظران و یاوران مهدی "عجل الله"
همانند حاج قاسم مطیع رهبری هستند ان شاالله
فقط مطیع ولایت فقیه باشیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.