🌹#مدافع_عشـــــق
#قسمت_شصت_و_چهارم
❤️ #هوالعشـــق
دستی به شال سرخابیم میکشم و یکبار دیگر زنگ در را فشار میدهم.
صدای علی اصغر در حیاط میپیچد
_کیه!...
چقدر دلم برای لحن کودکانه اش تنگ شده بود!تقریبا بلند جواب میدهم
_منم قربونت برم!
صدایش جیغش و بعد قدمهای تندش که تبدیل به دویدن میشود را از پشت در مشنوم
_آخ جوووون خاله لیحانههههه...
بمن خاله میگوید!...کوچولوی دوس داشتنی. در را که باز میکند سریع میچسبد بمن!
چقدر با محبت!...حتما او هم دلش برای علی تنگ شده و میخواد هر طور شده خودش را خالی کند.
فشارش میدهم و دستش را میگیرم تا باهم وارد خانه شویم
_خوبی؟...چیکار میکردی؟مامان هست؟...
سرش را چند باری تکان میدهد
_اوهوم اوهوم...داشتم با موتوره داداش علی بازی میکردم...
و اشاره میکند به گوشه حیاط...
نگاهم میچرخد و روی موتورت که با آب بازی علی خیس شده قفل میشود.
هر چیزی که بوی تو رابدهد نفسم را میگیرد.
علی دستم را رها میکند و سمت در ساختمان میدود
_مامان مامان...بیا خاله اومده...
پشت سرش قدم برمیدارم درحالیکه نگاهم سمت موتورات با اشک میلرزد.خم میشوم و کفشم را در می آورم که زهرا خانوم در را باز میکند وبا دیدنم لبخندی عمیق و ازته دل میزند
_ریحانه!!!...از این ورا دختر!
سرم را با شرمندگی پایین میندازم
_ببخش مامان بی معرفتی عروستو!
دستهایش را باز میکند و مرا در آغوش میکشد
_این چه حرفیه!تو امانت علی منی...
این را میگوید و فشارم میدهد...گرم ...ودلتنگ!
💞
جمله اش دلم را لرزاند...#امانت_علی...
مراچنان در آغوش گرفته که کامل میتوان حس کردمیخواهد علی را در من جست و جو کند...دلم میسوزد و سرم را روی شانه اش میگذارم...
میدانم اگر چند دقیقه دیگر ادامه پیدا کند هر دو گریه مان میگیرد. برای همین خودم را کمی عقب میکشم و او خودش میفهمدو ادامه نمیدهد.
به راهرو میرود
_بیا عزیزم تو!...حتمن تشنته
...میرم یه لیوان شربت بیارم
_نه مادر جون زحمت میشه!
همانطور که به آشپزخانه میرود جواب میدهد
_زحمت چیه!...میخوای میتونی بری بالا!فاطمه کلاس نداره امروز...
چادرم را در می آورم و سمت راه پله میروم.بلند صدا میزنم
_فاطمهههههه...فاطمهههههه...
صدای باز شدن در و اینبار جیغ بنفش یه خرس گنده!
یک دفعه بالای پله ها ظاهر میشود
_واااای ریحااانههههه....ناااامرد...پله هارا دوتا یکی میکندو پایین می آییدو یکدفعه به آغوشم میپرد
دل همه مان برای هم تنگ شده بود...چون تقریبا تاقبل از رفتن علی هرروز همدیگرو میدیدیم...
محکم فشارم میدهد و صدای قرچ قروچ استخوانهای کمرم بلند میشود
میخندم و من هم فشارش میدهم...
چقد خوبه خواهر شوهر اینجوری!!!
نگاهم میکند
_چقد بی......و لب میزند"شعوری"
میخندم
_ممنون ممنون لطف داری...
💞
بازوام را نیشگون میگیرد
_بعله!الان لطف کردم که بهت بیشتر ازین نگفتم!!!...وقتیم زنگ میزدیم همش خواب بودی...
دلخور نگاهم میکند.گونه اش را میبوسم
_ببخشید!...
لبخند میزند و مرا یاد علی میندازد
_عب نداره فقط دیگه تکرار نشه!
سر کج میکنم
_چشم!
_خب بریم بالا لباستو عوض کن
همان لحظه صدای زهرا خانوم از پشت سر می آید
_وایسیداین شربتارم ببرید!
سینی که داخلش دو لیوان بزرگ شربت بود دست فاطمه میدهد
علی اصغر از هال بیرون میدود
_منم میخوام منم میخوااام
زهرا خانوم لبخندی میزند و دوباره به آشپز خانه میرود
_باشه خب چرا جیغ میزنی پسرم!
از پله ها بالا و داخل اتاق فاطمه میرویم.
در اتاقت بسته است!...
دلم میگیرد و سعی میکنم خیلی نگاه نکنم...
_ببینم!...سجاد کجاست؟
_داداش؟!...واع خواهر مگه نمیدونی اگر این بشر مسجد نره نماز جماعت تشکیل نمیشه!...
خنده ام میگیرد...
راست میگفت!سجاد همیشه مسجد بود!
شالم را در می آورم و روی تخت پرت میکنم اخم میکند و دست به کمر میزند
_اووو...توخونه خودتونم پرت میکنی؟
لبخند دندون نمایی میزنم
_اولش اوره!
گوشه چشمی نازک میکند و لیوان شربتم را دستم میدهد
_بیا بخور...نمردی تو این گرما اومدی؟
لیوان را میگیرم و در حالیکه با قاشق بلند داخلش همش میزنم جواب میدهم
_خب عشق به خانوادس دیگه!...
✍ ادامه دارد ...
🥀🕊
صبحانه فرهنگی با عطر شهدا🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#پاسدارشهیدعلیموحددوست🌷
فرمانده دلاور تیپ دوم لشکر۱۴امام حسین ع اصفهان، ملقب به علی آهنی🌷
♦️ دومین شهید خانواده و شش ماه بعد از شهادت برادرش،به فیض شهادت نائل می شود🌷
تولد ۱۳۳۷/۳/۵ اصفهان
شهادت ۱۳۶۵/۵/۶فاو🌷
✍ بخشهایی ازوصیتنامه این شهید عزیز🌷
✅ طوفانی که انقلاب اسلامی به وجود آورد، برای چپاولگران قابل تحمل نبود و به همین جهت ساکت ننشستند و وسایل اذیت جمهوری نوپا را تدارک دیدند.🌷
✅ حربه آنها ایجاد جنگ بین ایران و عراق بوده و ما به جهت سرکوب و خنثی کردن آن، هجرت کردیم و به جبهه آمدیم🌷
✅ ما آمادهایم که انقلابمان را هرچه سریعتر به جهان صادرکنیم وخدارا شکر میکنیم که به مالیاقت دادبه سنگرهای اسلام بیاییم ونوکری امام زمان(عج)رابکنیم و خیلی خوشحالیم که توانستهایم اصل ولایت را پیاده کنیم.🌷
✅ ماباخون خوداین اصل راحفظ میکنیم و پشتیبان روحانیت وخط امام هستیم.🌷
✅ ای جوانان نکنددررختخواب بمیرید که حسین (ع) درمیدان جنگ شهیدشد؛ مبادا در غفلت بمیریدکه علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بیتفاوتی بمیرید که علی اکبر(ع) در راه حسین و با هدف شهید شد.🌷
🍃یادش گرامی ونامش جاودان
🍃دسته گلیازصلوات به نیابت ازامامشهدا،شهدایی که امروز سالگردشهادتشان میباشدو این شهیدوالامقام هدیه میکنیم به حضرت ولیعصرارواحنا فداه
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان🌷
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#درودورحمتخداوندبرپدرومادراینشهیدبزرگوار🌷
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله🌷
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
💚💚💚
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
▪️آه که تمام حسرتم این است که
چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست
بر شما باد خواندن عاشورا عاشورا عاشورا
که این سخنان امام عصر است!
#شهیدنویدصفری🕊🥀
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویری جدید و زیبا از شستشوی حرم حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام و پهن کردن فرش های حرم مطهر قمر بنی هاشم
#یا_ابوفاضل
#بین_الحرمین💔
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
👈ترجمه صفحه◄ ٤٥٩ ►🌹سورة الزمر🌹
شما را از یک تن آفرید، سپس همسرش را از او پدید آورد، و از چهارپایان [شتر و گاو و گوسفند و بز به اعتبار یک نر و یک ماده] هشت زوج آفرید، شما را در شکم های مادرانتان آفرینشی پس از آفرینشی دیگر در میان تاریکی های سه گانه [شکم و رحم و مشیمه] به وجود آورد. این است خدا پروردگار شما که فرمانروایی [مطلق بر همه هستی] ویژه اوست، معبودی جز او نیست، پس چگونه شما را از حق بازمی گردانند؟ (۶) اگر کافر شوید [زیانی به خدا نمی رسانید؛ زیرا] خدا از شما بی نیاز است، و کفر را برای بندگانش نمی پسندد؛ و اگر سپاس گزاری کنید، آن را برای شما می پسندد. و هیچ سنگین باری، بار [گناه] دیگری را برنمی دارد. سپس بازگشت شما به سوی پروردگارتان خواهد بود، و شما را به آنچه انجام می دادید، آگاه خواهد کرد؛ زیرا او به نیّات و اسرار سینه ها داناست. (۷) و چون به انسان آسیبی رسد، پروردگارش را در حال بازگشت به سوی او [برای برطرف شدن آسیبش] می خواند، سپس چون او را [برای رهایی از آن آسیب] نعمتی از جانب خود عطا کند، آن آسیب را که پیش تر برای برطرف شدنش دعا می کرد، فراموش می کند و دوباره برای خدا همتایانی قرار می دهد تا [مردم را] از راه خدا گمراه کند. بگو: اندک زمانی از کفر خود برخوردار باش، بی تردید تو از اهل آتشی. (۸)[آیا چنین انسان کفران کننده ای بهتر است] یا کسی که در ساعات شب به سجده و قیام و عبادتی خالصانه مشغول است، از آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امید دارد؟ بگو: آیا کسانی که معرفت و دانش دارند و کسانی که بی بهره از معرفت و دانش اند، یکسانند؟ فقط خردمندان متذکّر می شوند. (۹) بگو: ای بندگان مؤمنم! از پروردگارتان پروا کنید. برای کسانی که در این دنیا اعمال شایسته انجام داده اند، پاداش نیکی است و زمین خدا گسترده است [بر شماست از سرزمینی که دچار مضیقه دینی هستید به سرزمینی دیگر مهاجرت کنید]. فقط شکیبایان پاداششان را کامل و بدون حساب دریافت خواهند کرد. (۱۰)