یعنی چی؟ یعنی فاصله بهشت تا حسین همین قدره، حسین خود بهشته. تو بغلش نشسته بود دونه دونه انگورهای بهشتی رو جدا می کرد تو دهان علی اکبر می گذاشت، نوش جان می کرد، بابا لذت می برد، اما نیمه ی انگور به نیمه ها رسید، آی شروع کرد گریه کردن.چی شده؟زیر لب می گفت: خدا نیاره اون روزی که تو چیزی از من بخوای من نتونم فراهم کنم. 😭😭😭😭💔
حالا جوانش می خواد بره، چه جوانی؟ زیباترین ِ آل هاشم، حیدر ثانی می خواد میدون بره، بغلش کرد فرمود: بابا می خوای بری برو، اما اول یه چند قدم جلو چشام راه برو من قد و بالات رو ببینم،چرا آخه؟😭😭😭💔
جان دهی یا جان ستانی بر حسین با هر قدم
این خرامان راه رفتن را به زهرا بُرده ای💔
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم گهی زجای پریدم💔
دلم به پیش تو, جان در قفات, دیده به قامت
خدای داند ودل شاهد است من چه کشیدم
دو چشم خود بگشاو سوال کن که بگویم
زخیمه تا سر نعش تو من چگونه رسیدم
ز اشک دیده لبم تر شد آن زمان که به خیمه
زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم😭
نه تیغ شمر مرا می کشت نه نیزه خولی😭
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم💔
هنوز العطشت می زد آتشم که ز میدان
صدای یا ابتای تورا دوباره شنیدم
سزد به غربت من هرجوان وپیر بگرید
که شد به خون جوانم خضاب موی سفیدم
حسین که آمد،لشکر عقب رفتند،یه چند قدمی مانده به علی اکبر دیدن ابی عبدالله از روی ذوالجناح خودش رو، روی زمین اندخت😭، آخه نمی تونه همین جوری با مرکب بره، دور و بر بدن پُر از بدنِ، دیدند حسین با زانو و کف دست داره تند تند می ره، وقتی رسید دیدیم خواهرش زودتر رسید. سر علیش رو روی پا گذاشت، نوازشش کرد، بچه هی می خواد نفس بکشه، بالا نمیآد نفس، پُر خون لخته است تو دهان، سر علیش رو روی پا گذاشت،😭😭😭💔
گفت:وَلَدی.. دور حسین ایستادند دارند کف می زنند، حسین بالا سر جوانش. ،یه عده دارند صوت می زنند، یه عده دارند مسخره می کنند، سر علیش رو به سینه چسباند، وَلَدی.. بازم آروم نشد، لشکر ایستادند ببینید حسین چه میکنه، بدن رو روی زمین خواباند،بدن رو نتونست بلند کنه،از سینه به پایین بلند نشد از روی زمین، نیزه ها یه کاری کردند هر جای بدن رو می گرفت، زخم ها باز می شد.یه وقت دیدند حسین صورت به صورت علی اکبرش گذاشت😭😭💔... #حسین
•:
گفت:وَلَدی.. دور حسین ایستادند دارند کف می زنند، حسین بالا سر جوانش. ،یه عده دارند صوت می زنند، یه عده دارند مسخره می کنند، سر علیش رو به سینه چسباند، وَلَدی.. بازم آروم نشد، لشکر ایستادند ببینید حسین چه میکنه، بدن رو روی زمین خواباند،بدن رو نتونست بلند کنه،از سینه
بر خیز ای موذن جان بخش خیمه ها
جانم فدای گفتن الله اکبرت
هی دست و پا نزن، نزنم بر سرم علی
پا بر زمین نکش، نکشم ناله در برت