eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
828 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
دورش کردیم و گفتیم خب بگیددیگه، تعریف کنید...یه کم از اون روزا بگید. کمی مکث کرد و گفت حالا که اصرار میکنید یه مناسبتیش رو میگم،ولی اگه اشکم در اومد من میدونم وشما. خندیدیم و منتظر شدیم تا بگه. بسم اللهی گفت و شروع کرد: صبح که پاشدیم سریع یه صبحونه ای زدیم و به عمار گفتم ما میریم پیش نیروهاواسه تبریک عید.عمار هم یه دمت گرمی گفت و گفت منم یه کم کار دارم بعد بهشون سر میزنم. دو سه نفری رفتیم پیش نیروها.عید رو تبریک گفتیم و چایی زدیم و داشتیم بلند میشدیم که یه چیزی زد به سرم.رفتم پیش فرماندشون و دستش و گرفتم و گفتم با من بخون؛تعجب کرد!گوشی رو درآوردم از تومفاتیح اعمال روز عیدغدیر عقد اخوت روپیدا کردم و خوندم.برادر شدیم.ذوق کرد و ذوق کردم.بعد با همه بچه هایی که اونجا بودن صیغه برادری خوندیم...چند روز دیگه عملیات بود و به خیال خودم داشتم زرنگی میکردم.بگذریم. برگشتیم مقر اولین نفر عمار رو دیدم....عمار...عمار...عمار این عمار اون عمار همیشگی نبود بزرگ شده بود خیلی اینقدری که حتی چشای داغون منم میتونست ببینه که روحش زوری تو جسمش گیر افتاده و بفهمم که این روزا،روزای آخر با عمار بودنه...میدونستم عماردیگه مال این دنیا نیست. دویدم طرفش و دستشو گرفتم.نمیخواستم از دستش بدم.باید دست منم میگرفت.این بهترین فرصت بود.گفتم عمار هرچی میخونم تکرار کن وَاخَيْتُكَ فِي اللَّهِ وَصَافَيْتُكَ فِي اللَّهِ وَصَافَحْتُكَ فِي اللَّهِ وَعَاهَدْتُ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ وَكُتُبَهُ وَرُسُلَهُ وَأَنْبِيَاءَهُ وَالْأَئِمَّةَ الْمَعْصُومِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ عَلَى أَنِّي إِنْ كُنْتُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشَّفَاعَةِ وَأُذِنَ لِي بِأَنْ أَدْخُلَ الْجَنَّةَ لاأَدْخُلُهَاإِلّا وَأَنْتَ مَعِي...خوند.بامن خوند.گفتم حالا بگو قبلتُ...گفت. قلبم آروم شد.انگار کلید بهشت رو دادن دستم.عمار دیگه برادرم شده بود...خودش گفت لاأَدْخُلُهَاإِلّا وَأَنْتَ مَعِي. هنوز آروم نشدم.رفتم سراغ اسماعیل.عمار هم اومد.و با اسماعیل هم قراربستیم.هنوز ارضا نشده بودم.ایندفعه با اسماعیل و عمار رفتیم تو اتاق.حاج ابوسعید اومدجلو.بغلش کردم و دستش و گرفتم و گفتم حاجی بخون.وحاج ابوسعید هم خوند...حالا دلم یه کم آروم گرفت. با خودم گفتم چه عیدپربرکتی.ای خدا شکرت... . حالا داداش عمار پرکشیده داداش سعید پرکشیده داداش شیخ مالک پرکشیده داداش اسماعیل همه وجودشو فدا کرده داداشام پر کشیدن و من...من تنهام. لامصبا گفتم اشکمو در بیارید من میدونم و شما. لبم به خنده بازه ولی قلبم...دارم آتیش میگیرم. میدونم داخل بهشت نمیشن تا من هم بهشون برسم. آخه قول دادن حرف زدن مگه میشه زیر حرفشون بزنن ولی میدونید چیه طاقت ندارم دیگه نا ندارم نفس ندارم آخه دنیا بدون برادر مگه میشه داغ برادر انکسر ظهری میکنه تنهایی....تنهایی خیلی بدِ بچه ها... . . و دیگه نتونست حرف بزنه و بغض بود که تهِ حلق ما میشکست و از خجالتش گریه نمیکردیم. برادر...داداش...رفیق شب عیدی چی بگم...فقط...بیچاره دلش برا دلش دعا کنیم قدر همو بدونیم مهربون باشیم. به حق ماخلاءالشفاعه و الزیاره و الدعاء بامعرفتا ما رو هم یاد کنید یاعلی الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام @hajammar313
ما را بنویسید نگهبان غدیریم از روز ازل جمله به قربان غدیریم شاه همه مردان جهان شاه غدیر است ما را بنویسید گدایان غدیریم دربار نجف ملک سلیمان جهان است ما خادم دربار سلیمان غدیریم ما شیعه و دلداده ی مولای جهانیم تا آخر جان حافظ پیمان غدیریم ما خادم و سرباز امیر دو سراییم با جان همگی گوش به فرمان غدیریم در بین رگم عشق علی در جریان است ما ریزه خوران نمکِ خوانِ غدیریم @hajammar313
❤️ روز امضا شدن نزدیک است تمـام ِ‌لذت ِ‌عمـرم‌ همین ‌است ڪہ ‌مولایم ‌امیرالمؤمنین (ع) است😍 @hajammar313
غـدیـــــر ، روز غــــربال امتــــ بود روزے که خــــدا دستــــے را بـــالا بـرد تا دستـــ خیـــــلےها رو شــود 💚 @hajammar313
قصه را زود تر ای‌کاش بیان می‌کردم قصه زیبا از از آن شد که گمان می‌کردم برکه ای رود شد و موج شد و دریا شد با جهاز شتران کوه احد برپا شد و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت دستت در دست خودش یک تنه بالا می‌رفت تا که بعثت به تکامل برسد آهسته پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت تا شهادت بدهد عشق ولی الله است پله در پله از آن مأذنه بالا می‌رفت پیش چشم همه دست پسر بنت اسد پیش دست پسر آمنه بالا می‌رفت گفت ‌این‌بار به پایان سفر می‌گویم بار ها گفته ام و بار دگر میگویم راز خلقت همه پنهان شده در عین علی‌‌ست کهکشان ها نخی از وصله نعلین علی‌ست گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش بگذارید که یک شمه بگویم دستش_ هرچه در عالم بالاست تصرف کرده شب معراج به من سیب تعارف کرده گفتنی ها همگی گفته شد آن‌جا اما... واژه در واژه شنیدند صدا را اما... سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آن که فهمید و خوش را به نفهمیدن زد... 🌹🌹🌹🎉🎉🎉🎉🌹🌹🌹 @hajammar313
32.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منظور ز نظم همه منظومه و افلاک و... گروه سرود نوای یاس #غدیر @hajammar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاعلیییییی مدد❤️ #حاج_عمار #شهید_محمد_حسین_محمدخانی @hajammar313
عیدتون مبارک رفقا🌱
التماس دعا💔 شبتون علوی🍃
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین🤝 عید همگی مبارک🌹🌹🌹
در خصوص گریه صبح و شام برای امام حسین (ع) صحبت می کرد. دغدغه اش شده بود. وقتی آب می خورد یاد امام حسین(ع) می افتاد. واقعا از سلامش احساس می کردم از روی عادت نمی گوید. یاد میکرد ... @hajammar313
باید شویم قبل از شدن شرط گریه برای حسین (ع) گفتن است...🌹 @hajammar313