از تماشای تو مهتاب پر از نور شود
چشم شوری که تو را چشم زده، کور شود
آسمان ها همه یکپارچه بارانیِ توست
من بمیرم، عرق شرم به پیشانی توست
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرمله تر خواهد کرد
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همه ی اهل حرم می دانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیرآن اشک که درچشم رباب است، رباب
پسرم ! دست مریزاد قیامت کردی
تا نفس داشتی از عشق، حمایت کردی
مشک خالی شده، برخیز که تا برگردیم
اتفاقیست که افتاده؛ بیا برگردیم
آه! برخیز که گهواره به غارت نرود
دختر فاتح خیبر به اسارت نرود...
شهیـــღـد عِشـق
هلهله ها بلند شد(:
عباس یل امالبنین به زمین افتاده بود. . .