هدایت شده از کتابخانه زینبیون، پشتیبانی
مگر پسر عمویت نمیگوید حبیب خداست و از طرف او آمده؟ پس چرا از خدا نمیخواهد فقر و نداری تان تمام شود؟ علی(ع) سکوت را شکست: خدا بندگانی دارد که اگر از خدا بخواهند دیوار را برایشان طلا میکند.
مرد یهودی در چشمان علی(ع) حقیقتی دیگر میدید. نگاهش از چشمان او به دیوار رسید؛ دیوار طلا شدهبود و میدرخشید.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
✨ ۱۲ روز تا عید بزرگ #غدیر✨
🌹کسی که عید غدیر را گرامی بدارد خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را می بخشد و اگر از دنیا برود در زمره شهدا خواهد بود... (امام رضا علیه السلام)
🔖در عید غدیرخم به نیت فرج میخواییم برنامه استغاثه بگیریم و اطعام بدیم
شماره کارت ۶۳۹۵۹۹۱۱۰۷۲۹۷۶۱۶
#پدر
#روز_شمار_غدیر
#اطعام
مبلغ واریزی رو به این آیدی خبر بدید
@ya_emam_hasan313
اجرتون با خود حضرت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپی بسیار ویژه از آقای پناهیان
راجب به اطعام غدیر
💥اهمیت اطعام غدیر بیشتر از
محرم است
‼️غدیر را پاس نداشتند که عاشورا
به پا شد
💚نذیری غدیر...غذای محبت است
با هر اطعامی که میدهی محبت علی ابن ابی طالب را در دل ها زنده کرده ای
6395991107297616
به نام محمد صادقی سیروئی
@hajammar313
#بیست_دو
گفت:
حاج ابوسعید گفت دعا رو شروع نمیکنید؟
اسماعیل یه کم مکث کرد، آخه عمار هنوز نرسیده بود. ولی گفت چشم. بچه ها جمع بشید که ان شاءالله شروع کنیم.قدیر و ابو زهرا و سیدحسین ویحیی و کاظم و ابوسعید نشستند و اسماعیل شروع کرد.
گفت:
حالم یه جوری بود، خسته بودم، بلند شدم و رفتم تو اتاق کناری که اتاق عمار بود دراز کشیدم. دستم رو گذاشتم روپیشونم و چشمام رو بستم. خوابم نمیومد، یه جوری بود حالم... همه حواسم تو اتاق بود، پیِ صدای اسماعیل که داشت دعا رو میخوند و یه جاهایی گریز میزد به کربلا... نمیدونم چم بود.
گفت:
اسماعیل شروع کرد روضه خوندن... صدای گریه بلند شد...نوحه و سینه زنی... داشتم ریز ریز گریه میکردم که عمار بود. مستقیم رفت توی اتاق و شروع کرد به سینه زدن. صدای گریه اش حالم و دگرگون میکرد. دلم میخواست پاشم برم بینشون، ولی نمیتونستم.
گفت:
نشستم، صدای اسماعیل میومد، پیش خودم شروع کردم روضه ی مسلم خوندن... میخوندم و گریه میکردم ولی دلم همش تو اتاق کناری بود. دعا که تموم شد من موندم و حسرت نرفتن تو اون جمع... حسرت دیدن چهره های بچه ها وقت سینه زدن و گریه کردن، حسرت نفس زدن با اونا، حسرتِ...
گفت:
امروز... روز عرفه... اسماعیل پاشو... پاشو بخون... تو بخونی عمار میاد... اسماعیل بخون...این حسرت داره منو میکشه... آی اسماعیل...
.
.
.
کاش با شما بودم...
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عرفه
@hajammar313
1_4985960150184493095.pdf
507K
#زیارت_امام_حسین (ع) #در_شب_عرفه
@hajammar313
1_4987846048849330185.pdf
635.3K
فایل pdf #دعای_یا_شاهد_کل_نجوی
در شب #عرفه و #شبهای_جمعه با ترجمه فارسی
@hajammar313
1_4987846048849330184.pdf
466.9K
🕊✨تسبیحات پیامبر (ص)
#در_شب_و_روز_عرفه
@hajammar313