eitaa logo
حکیمانه
964 دنبال‌کننده
229 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🌷به نام خدایی که قلم را آفرید🌷 ادمین: @Realbrother #داستان_کوتاه #کلام_بزرگان #تکه_کتاب #متن_برتر #دیالوگ تنها حرف خدا و اولیاءش است که کاملا درست است. مابقی صرفا نظریات اشخاص است. 👌 کانالی مرجع برای تمام کانال های فرهنگی، سینمایی و ادبی ✌
مشاهده در ایتا
دانلود
ضعيف هرگز توان بخشيدن را ندارد، بخشش يكي از ويژگي هاي يك انسان محكم است. #کلام_بزرگان 🕴مهاتما گاندي ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ خواهش دعا ▶️ شخصی با هيجان و اضطراب، به حضور امام صادق (ع) آمد و گفت : درباره من دعايی بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، كه خيلی فقير و تنگدستم. امام فرمود:هرگز دعا نمیكنم. چرا دعا نمیكنيد!؟ برای اينكه خداوند راهی برای اينكار معين كرده است، خداوند امر كرده كه روزی را پیجويی كنيد، و طلب نماييد. اما تو میخواهی در خانه خود بنشينی، و با دعا روزی را به خانه خود بكشانی! به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
برنده میگوید مشکل است اما ممکن بازنده میگوید ممکن است اما مشکل. #کلام_بزرگان 🕴 تیم رابینز ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ قدرت بخشش ▶️ مرد خردمندی در کوهستان سفر می کرد، به مسافری گرسنه رسید.مرد خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتی و زیبایی در کیف او دید و از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به وی بدهد. مرد خردمند هم بی درنگ، سنگ را به او داد. مسافر بسیار از خوشحالی سر از پا نمی شناخت. او می دانست که جواهر به قدری با ارزش است که تا آخر عمر می تواند راحت زندگی کند؛ ولی چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر آن مرد خردمند را پیدا کند! بالاخره هنگامی که او را یافت، سنگ قیمتی را به او پس داد و گفت: خیلی فکر کردم. می دانم این سنگ چقدر با ارزش است. اما آن را به تو پس می دهم با این امید که چیزی ارزشمندتر از آن به من بدهی. اگر می توانی، آن 《 محبتی 》را به من بده که به تو این قدرت را داد که این سنگ را به من ببخشی. به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
چنانچه در زندگي، قوانين ناسازگار بسياري داريد، درد و رنج زيادي را به جان خواهيد خريد و نااميد و سرخورده خواهيد شد. #کلام_بزرگان 🕴 آنتوني رابينز ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ چاره گر باش ▶️ در یک مزرعه تعدادی از حیوانات به همراه صاحب مزرعه زندگی میکردند. یک روز، خر توی چاه افتاد. حیوانات جمع شدند و شروع کردند به سر و صدا کردن، تا صاحب مزرعه فکری برای نجات خر بیچاره بکند. بعد از کمی فکر کردن، چیزی به ذهن مزرعه دار رسید. خر پیر بود و چاه هم باید پر می شد! مزرعه دار همسایه ها را صدا کرد و به هر یک از آنها بیلی داد و همگی با هم شروع کردند به پر کردن چاه! خر همان اول فهمید چه اتفاقی در حال افتادن است. ابتدا شروع کرد با صدای مهیبی فریاد زدن، ولی اندکی بعد ساکت شد و همه را در حیرت فرو برد! در حالی که آنها داشتند با بیل خاک روی سر آن خر بیچاره می ریختند بعد از هر چند تا بیل خاک، خر تکانی می خورد و خودش را بالای خاک ها می کشید. خر، همین جوری ادامه داد تا یکدفعه پرید و از چاه بیرون آمد و فرار کرد. بعد از گذشت چند روز، خر برگشت و مزرعه دار را با یک جفتک زیبا و حرفه ای زخمی کرد. زخم عمیق بود، چرک کرد و مزرعه دار به خاطر همین مرد. به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
آن كه در درون آسايش دارد، همه ي دنيا را در آسايش مي بيند. #کلام_بزرگان 🕴آنتوان دوسنت اگزوپري ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ خدایا چرا من؟! ▶️ قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون "آرتور اشی" به خاطر خون آلوده ای كه در جریان یك عمل جراحی در سال 1983 دریافت كرد به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت كرد. یكی از طرفدارانش نوشته بود : چرا خدا تو را برای چنین بیماری دردناكی انتخاب كرد؟ آرتور در پاسخش نوشت : در دنیا 50 میلیون كودك بازی تنیس را آغاز می كنند. 5 میلیون نفر یاد می گیرند كه چگونه تنیس بازی كنند. 500 هزار نفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند. 50 هزار نفر پا به مسابقات می گذارند 5000 نفر سرشناس می شوند. 50 نفر به مسابقات ویمبلدون راه می یابند. چهار نفر به نیمه نهائی می رسند و دو نفر به فینال و آن هنگام كه جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم هرگز نگفتم خدایا چرا من؟ و امروز هم كه ازاین بیماری رنج می كشم هرگز نمی توانم بگویم خدایا چرا من؟ به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
وقتی می گویی این امر غیرممکن است، کمی دقت کن... زیرا چیزی که دیروز ناممکن بود، امروز ممکن شده است... 📚فقط غیرممکن غیرممکن است 🕴آنتونی رابینز #تکه_کتاب 🔵 @Hakimaneh 👈
◀️ کاسه زهر ▶️ کودکی پیش خیاطی شاگردی می کرد روزی از روزها خیاط کاسه ای عسل به دکان آورد و برای اینکه کودک به عسل دست نزند به او گفت : در این کاسه زهر است ، مراقب باش که از آن نخوری خیاط دکان را ترک کرد و کودک مقداری پارچه فروخت و مقداری نان گرفت و تمام عسل را خورد ، وقتی خیاط برگشت سراغ پارچه را گرفت ، کودک گفت اگر قول بدهی مرا نزنی به تو راست خواهم گفت کودک گفت : من غفلت و نادانی کردم و دزد پارچه را دزدید و از ترس اینکه مرا بزنی کاسه زهر را خوردم تا بمیرم ولی تا حالا زنده مانده ام ، حالا دیگر خود دانی. به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
به یاد داشته باش امروز طلوع دیگری ندارد . #کلام_بزرگان 🕴 دانته ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ همه مهمند ▶️ زمانی که دانشجوی سال دوم دانشگاه بودم، یک روز سر جلسه امتحان وقتی چشمم به سوال آحر افتاد،خنده ام گرفت! فکر کردم استاد حتما قصد شوخی کردن داشته است، چون سوال این بود: -نام زنی که محوطه دانشگاه را نظافت می کند چیست؟ من آن زن نظافتچی را بارها دیده بودم. زنی قد بلند با موهای جوگندمی و حدودا شصت ساله، اما نام او را از کجا باید می دانستم؟! من برگه امتحانی خودم ا تحویل دادم و سوال آخر را بی جواب گذاشتم.درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویی از استاد سوال کرد: آیا سوال آخر هم در بارم بندی نمرات محسوب می شود؟ استاد گفت: حتما. و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم های بسیاری ملاقات خواهید کرد. همه آنها مهم هستند و شایسته توجه و ملاحظه شما می باشند، حتی اگر تنها کاری که می کنید لبخند زدن و سلام کردن به آنها باشد من این درس را هیچگاه فراموش نخواهم کرد. به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈