📗 آیین رونمایی از کتاب #پسرم_حسین
🔺زندگی نامه و خاطرات مداح نوجوان شهید #حسین_مالکی_نژاد از زبان مادر
🌹همزمان با روز شهید جمعه 22 اسفندماه
📺 پخش زنده ساعت 19 از صفحه آپارات و اینستاگرام انتشارات حماسه یاران
https://www.aparat.com/nashr_hamasehyaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📗 آیین رونمایی از کتاب #پسرم_حسین
🔺زندگی نامه و خاطرات مداح نوجوان شهید #حسین_مالکی_نژاد از زبان مادر
🌹همزمان با روز شهید جمعه 22 اسفندماه
با سلام
ضمن عرض تبریک سال نو خدمت شما عزیزان و آرزوی خیر و برکت برای شما بزرگواران...
فروشگاه کتاب حماسه از امروز جهت ارائه خدمات و محصولات مورد نظر در خدمت شما می باشد...
#سال_1400
#نیمه_شعبان
🌸لطفا حهت تهیه کتاب به ادمین مراجعه نمایید.
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
🔺#دل_پلاس
🔺#محمدعلی_جعفری
🔹#نشرکاظمی
240صفحه|40000تومان | با #تخفیف 36000تومان
📚معرفی کتاب:
کتاب "دل پلاس"؛ روایتی داستانی از جهادگرانه هایی علیه کروناست که به قلم نویسنده خوش ذوق و انقلابی کشورمان، محمدعلی جعفری به رشته تحریر درآمده است.
پیش از این محمدعلی جعفری با آثاری چون عمار حلب، آرام جان، سربلند، عروسی لاکچری، قصه دلبری و... به جامعه کتابخوان معرفی شده است.
#شهیدانه
#نیمه_شعبان
#حاج_قاسم
🌸لطفا حهت تهیه کتاب به ادمین مراجعه نمایید.
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
(رونق تولید در دفاع مقدس به روایت محمود زرگر)
🔺#اینجا_خط_مقدم_است
🔺#یحیی_نیازی
🔹#روایت_فتح
240صفحه|29000تومان | با #تخفیف 26000تومان
📚معرفی کتاب:
دامنه جنگ با تمام سختیهایش هر روز بیشتر وسعت مییافت. موضوع جنگ و گسترش آن با نبودن یک سازمان واحد برای حل بحران جنگ و همچنین کشمکشهای سیاسی در سطح جامعه، مسئولان و مدیران کشور و جریانهای سیاسی، شرکت کربن را خیلی زود با چند موضوع بسیار جدی و بحرانی روبهرو کرد. توقف ورود ماده اولیه در پی انهدام بخشی از پالایشگاه آبادان و از کار افتادن کامیونهای مخصوص حمل ماده اولیه در پالایشگاه آبادان، موجودی ماده اولیه در مخازن کارخانه را به صفر نزدیک کرده بود.
#شهیدانه
#نیمه_شعبان
#حاج_قاسم
🌸لطفا حهت تهیه کتاب به ادمین مراجعه نمایید.
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
روایت های داستانی از زندگی و زمانه نواب خاص امام زمان (عج)
🔺#چهار_فانوس
🔺#سعید_تشکری
🔹#جمکران
240صفحه|44000تومان | با #تخفیف 39600تومان
📚معرفی کتاب:
«چهار فانوس» چهار داستان از گزیده زندگی نواب خاص امام عصر (عج) و روش و منش آنها برای تدبیر شبکه ارتباطی شیعیان در خفقان جامعه وقت و حفظ و استمرار ارتباط دوستاران اهل بیت علیهم السلام با رهبر خویش است.
سازمان وکالت، شبکه ای ارتباطی متشکل از امام معصوم (ع) و عده ای از شیعیان نزدیک و وفادار به امام (ع) که تقریبا همزمان با روی کار آمدن بنی عباس (132ق.) و عصر امام صادق (ع) تأسیس، و با فرارسیدن عصر غیبت کبری و وفات علی بن محمد سمری آخرین سفیر امام عصر علیه السلام (329ق) منحل شد.
این سازمان نقش مهم و تعیین کننده ای در پیشبرد اهداف امامان معصوم علیهم السلام داشته است. ساختار و شالوده این سازمان به ظاهر برای جمع آوری و تحویل وجوه شرعی و پاسخگویی به مسائل و شبهات شیعیان به وجود آمد.
#شهیدانه
#ماه_شعبان
#حاج_قاسم
🌸لطفا حهت تهیه کتاب به ادمین مراجعه نمایید.
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
روایت زندگی شهید مدافع حرم مهدی علی دوست آلانقی
🔺#پرواز_با_پاراگلایدر
🔺#علی_فاطمی_پور
🔹#نشرکاظمی
236صفحه|30000تومان | با #تخفیف 27000تومان
📚معرفی کتاب:
قصه مدافعین حرم تمام ناشدنی است. حریم اهل بیت قرن هاست که فدایی دارد حتی اگر تنها حرمی از آن بزرگواران باشد... "اصلاً حرم ناموس ما شیعه ست! "
شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیه السلام) شهید شده است؛ چرا که اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل بیت (ع) نبود.»
این سخنان نقل قولی است از فرمایشات رهبر انقلاب در جمع خانواده های شهدای مدافع حرم که به تنهایی گویای منزلتی است که می توان برای این شهدا تصور کرد.
مهدی علیدوست اولین شهید پاسدار مدافع حرم حضرت زینب (س) از قم بود. وی در 25 مرداد سال 65 متولد شد و در 25 مهرماه 94 مصادف با سوم ماه محرم بعد از عملیات آزادسازی یکی از روستاهای سوریه که در تصرف داعش بود، با برخورد ترکش به پهلویش به درجه شهادت نائل آمد.
#شهیدانه
#ماه_شعبان
#حاج_قاسم
🌸لطفا حهت تهیه کتاب به ادمین مراجعه نمایید.
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
روایت زندگی شهید مدافع حرم مهدی علی دوست آلانقی 🔺#پرواز_با_پاراگلایدر 🔺#علی_فاطمی_پور 🔹#نشرکاظمی 236
در قسمتی از وصیت نامه این شهید عزیز آمده است:
"از وقتی هجوم داعش و اهالی تکفیری را در تلویزیون مشاهده می کنم خیلی بی قرارم و عطش زیادی وجودم را فراگرفته برای انتقام از این قوم ظالم، چرا که اعتقاد دارم این قوم از نسل همان ظالمانی هستند که به مادر سادات حضرت زهرا سیلی زدند، علی را خانه نشین کردند، امام حسین را مظلومانه به شهادت رساندند و زینب کبری را آواره شهر و دیار غربت کردند و حرمتش را رعایت نکردند. زمان جنگ می گفتند (می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم)، الآن من هم می روم تا انتقام بگیرم.
از خدای خود سپاسگزارم که با اینهمه بار گناه من را هم جزء سربازان ولایت قرار داد و یک فرصت برای جبران گناهان کوچک و بزرگم، برای من فراهم ساخت.
می گویند دو چیز است که آدمی تا آن ها را دارد قدر نمی داند، یکی امنیت و دیگری سلامتی. الآن شرایط جوری است که باید برویم تا این دو چیز را برای مردم کشورم به ارمغان آورم. هدف تکفیر کشور ماست و الآن جبهه ما کاملاً مشخص است پس کسی به من خرده نگیرد که کجا می روی و برای چه رفتی.
ما نسل جوان ادامه دهنده راه حسین هستیم و خون حسین و اهل بیت در رگ های ما جریان دارد پس می رویم، می رویم تا دشمن نتواند نگاه چپ به ناموس ما، به کشور ما و به انقلاب ما و به اسلام؛ بکند."
* گزیده متن
نگاهم که به صورتش افتاد مثل همیشه خنده مهمان لبانش بود. چشمانش باز بود انگار او هم دلش برای من تنگ شده بود و می خواست برای آخرین بار یک دل سیر نگاهم کند. نمی توانستم دل بکنم. دستم را روی قلبش گذاشتم، نگاهم به نگاهش گره خورد و جانم به جانش.
قرارهای دو نفره مان از جلوی چشمانم گذر می کرد. روضه های دو نفره را به یاد آوردم، دوستت دارم ها را مرور کردم و یک لحظه فهمیدم همه لحظاتم تویی. یادت هست گفتم تو شهید شوی من دلم برایت تنگ می شود و تو بحث را عوض می کردی؟ یادت هست گفتم بدون تو نمیتوانم نفس بکشم؟ یادت هست قدم زدن های گلزار شهدایمان را؟ یادت هست آخرین دیدار مدام می گفتی مواظب خودت باش، بدون تو چگونه می شود مواظب خود بود. مهدی مرا هم ببر. همه فکرها را در گوشه ذهنم پنهان کردم و آهسته زیر لب خواندم: ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت ...
🌸لطفا حهت تهیه کتاب به ادمین مراجعه نمایید.
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
روایتی از زندگی شهید مدافع حرم؛ بابک نوری هریس
🔺#بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
🔺#فاطمه_رهبر
🔹#خط_مقدم
215صفحه|34000تومان | با 15% #تخفیف 29000تومان
📚معرفی کتاب:
بیست و هفت روز و یک لبخند، روایتی است از زندگی شهید مدافع حرم، بابک نوری هریس به قلم سرکار خانم فاطمه رهبر از زبان خانواده و دوستان و همرزمان شهید. شهید نوری هریس دانشجوی بسیجی که داوطلبانه به صفوف رزمندگان مدافع حرم در سوریه ملحق شد و در عملیات آزاد سازی منطقه بوکمال در سن 25 سالگی، دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
#بابک_نوری_هریس
#ماه_شعبان
#حاج_قاسم
🌸لطفا حهت تهیه کتاب به ادمین مراجعه نمایید.
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
روایتی از زندگی شهید مدافع حرم؛ بابک نوری هریس 🔺#بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند 🔺#فاطمه_رهبر 🔹#خط_مقدم 21
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
کسی نمیتوانسته از کار جوانی سر در آورد که سرش همیشه توی کار خودش بوده؛ پسری که سالیان سال، بسیجی بودنش را، آن هم بسیجی فعال بودنش را، حتی دوست و فامیل متوجه نشده بوده؛ پسری که خیلی از دوستانش،بعد از شهادتش، متوجه سوریه رفتنش شدهاند. این پسر اهل تظاهر و سوءاستفاده نبوده. متواضع بوده و میگفته؛ من برای دل خودم و اعتقادِ خودم به بسیج رفتهام، و حالا هم برای وظیفهای که روی شانهام سنگینی میکند، راهیِ سوریه میشوم ...
🌸لطفا حهت تهیه کتاب به ادمین مراجعه نمایید.
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
خاطرات جانباز قطع نخاع مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری فرمانده تیپ آفندی سیدالشهداء
🔺#هوای_این_روزهای_من
🔺#رقیه_کریمی
🔹#نشرکاظمی
472صفحه|65000تومان | با #تخفیف 58500تومان
📚معرفی کتاب:
کتاب "هوای این روزای من" خاطرات تفصیلی امیرحسین حاج نصیری جانباز قطع نخاع و فرمانده تیپ هجومی سیدالشهداء در سوریه است. این کتاب من تنها خاطرات امیرحسین حاج نصیری نیست. این فرمانده بازمانده دست دوستان دیگر را هم گرفته است و خاطرات آنها را نیز با خودش به این کتاب آورده است. این کتاب بیشتر از اینکه خاطرات راوی باشد خاطرات مقاومت در حلب و خان طومان و لاذقیه است. خاطرات ناگفته از مصطفی صدرزاده، محمدحسین محمدخانی و شهدایی که رفتند و خاطراتشان را بردند.
#ماه_شعبان
#حاج_قاسم
🌸لطفا حهت تهیه کتاب به ادمین مراجعه نمایید.
🌸 @store_manager
☘️ فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Store_hamaseh_book
فروشگاه کتاب حماسه
خاطرات جانباز قطع نخاع مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری فرمانده تیپ آفندی سیدالشهداء 🔺#هوای_این_روزهای_
در برشی از کتاب میخوانیم:
پشت بیسیم گفتم: زمینگیر شدیم حاجی. یک لحظه سکوت کرد حاج ایوب. میدانست اینکه دشمن دیده باشد ما را یعنی چه. آنهم در دژی محکم مثل جب الاحمر. گفتم: بچهها کپ کردند حاجی. چکار کنم؟ خودش را خونسرد نشان میداد حاج ایوب و مگر میشد خونسرد بود حالا که نیروهایش افتاده بودند در لانه افعی و شاید برای آخرین بار صدایشان را میشنید. زد به خنده و شوخی. شاید نگران بود که این آخرین مکالمه باشد. شاید دلش میخواست داد بزند بگوید: چرا رفتید؟ نزد.
فقط با خنده گفت: نبینم کسی اسماعیل منو زمینگیر کرده باشه. تو یک گوش شکستهات رو نشون بدی همه شون رو حریفی. بعد آرام وضعیت را پرسید. گفتم: تا چند دقیقه قبل قیامت بود. الان دیگه خبری نیست. آروم شده. حاج ایوب گفت: پس دارن میان سراغتون. هر جوری شده بچهها رو راه بنداز. حتی به زور. دارن میان سرتون رو گوش تا گوش ببرند. وقت زیادی نبود. چشم بچهها توی چشمهای من بود و مچاله شده بودند پشت سنگ...