eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
به یاد فرزندانی‌که‌پدرشان برای‌دفاع‌ازحرم‌وامنیت‌ جانشان‌رافداکردند حال‌به‌جای‌بوسیدن‌دستان‌پدر بایدقاب‌عکس‌پدرراببوسند :)💔! 🌱 @Hamrahe_Shohada
حضور خلوتِ اُنس است و دوستآن جمع‌اند، در این قاب... و من، هر روز دلتنگ تر و مجنون، بر نگاه‌های‌شان بے تاب.... @Hamrahe_Shohada
غنچه هایی کنار گلستان....😍
پدر امت اسلامی در کنار نتیجه های انقلاب....😍
🌸امام روح الله : ولی امر حجت خداست.
بهانه جویان ببینند چنین صحنه هایی را... آیا دیکتاتور گوش برای سخن یک دختر ۹ ساله می شود؟!
اطلاع رسانی دولت از خدماتش ریا نیست. امام خامنه ای در دیدار با هیات دولت: البتّه این اخلاص که گفتیم، منافات ندارد با اینکه به مردم اطّلاع‌رسانی کنید؛ اطّلاع‌رسانی منافات با اخلاص ندارد. روایت هم داریم که اینکه کسی دوست بدارد که مردم بدانند کار خوبی انجام میدهد، اشکالی ندارد ــ روایت معتبر داریم. در این زمینه ــ به مردم باید اطّلاع‌‌رسانی کنید. امید مردم و اعتمادشان با این اطّلاع‌رسانی افزایش پیدا می کند. امّا [کار] برای خدا باشد. ۱۴۰۱/۶/۸ @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 آغاز کتاب《 راستي دردهایم کو ؟ 》 🌟 پیشگفتار کتاب : ما آدم های این سیاره خاکی -و به ویژه ما شرقی ها- با قصه خو گرفته ایم. اصال ما با قصه زاده می شویم و با قصه رشد می کنیم. نجواهای آهنگین قصه آلود شبانه ی مادرها و مادربزرگ ها، بخشی از خاطرات، گذشته و بلکه آینده ما را ساخته اند و می سازند؛ قصه هایی که گفته می شدند برای خفتن! اما ما اندک اندک آموخته ایم که قصهها فقط برای خفتن نیستند؛ برخی قصه ها برای بیداری اند؛ و باالتر از آن، برخی قصه ها برای هشیاری اند... قصه ی برشی از حیات «عباس دانشگر»به گمان این قلم، از آن قصه های هشیاری آفرین است. قصه یک جوان دهه هفتادی پرشور اهل فکر عاشق پیشه که به رغم سن و سال کمش، دوراهی های زندگی را خوب میشناسد! مثل یک نقشه خوان حرفه ای که پشت فرمان مسابقه ی سرعت زندگی نشسته، بی آن که در دام کورهراه ها بیفتد، از کنار ما می گذرد و سبقت میگیرد... السابقون... آن چه خواهید خواند، روایتی است که از زبان خود عباس، بیان میشود. این قلم، کوشیده است که از زبان دستنوشته ها و گفتار عباس بهره بگیرد و به مقصود و احوالات او نزدیک شود و پاره های بهم پیوستهی خردهروایت های مربوط به او را به هم قفل و زنجیر کند. بر این اساس، تمام آنچه که میخوانید، روایت هایی کامال منطبق با واقعیت است. امید که خواننده هوشیار، نقص های این روایت را به دیده اغماض بنگرد. و سالم بر هرکس که طالب حقیقت باشد 🟥 📔
📗 ادامه ی کتاب《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ۱ 📢 صدای ممتد بوق ماشین... ذره های شن و خاک با این صدا به رقص درآمدهاند! از زمین بلند میشوند و چرخی میزنند و اینجا و آنجا آرام میگیرند... کسی انگار شنهای ساعت شنی را به آسمان پاشیده است! زمان را گُم کردهام. لباسهایم، دستهایم، صورتم، خاکآلود است... زانوانم را با زمین آشتی دادهام. صورتم، خاک را مسح میکند... سنگین شده ام انگار، اما نه، سبکم، خیلی سبک! آفتاب حزیران، حتی در عصرگاه با آدمیزاد تندی میکند؛ اما از بین ذره های خاک، سخت است که راهی برای تابیدن بیابد. میبینم آفتاب را اما چشم هایم را نمیزند. گرمم نمیکند این آفتاب. دست های سیدغفار اما گرم اند. میلرزند وقتی به گلویم میرسند، مثل دست های مردی که جان، تازه در بند بند انگشتانش جاری شده باشد. خرده شیشه های روی زمین، به آفتاب گرا میدهند. تجربه تماشای تلفیق تأللوئشان با شنیدن موسیقی گوشخراش بوق ماشین و استشمام بوی خاک به رقص آمده، برایم تجربه جدیدی است. دست های سیدغفار دورتر میشوند. ذره های ساعت شنی هم دارند آرام میگیرند اما هنوز پراکنده اند. سوت زوزه مانندی، خلوتم با خاک را بهم می زند. چشم هایم کمی می سوزند. اعتنا نمیکنم. هُرم گرما در سرسرای قلبم سرک میکشد؛ منشأ این گرما اما آفتاب نیست. زمان را گُم کرده ام. انگشتهایم... میخواهم بشمارم؛ جمع میکنم انگشتانم را... بشمار یک، دو، سه، چهار، پنج... بیست ... 📔
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀یک کار فرهنگی همیشه می تونه تاثیر گذار باشه ✨این اجرای حاج محمود کریمی هم می تونه نمونه بارزی از یک کار فرهنگی باشه که مصداق های روز را شناسایی و به زبان هنر بیان کند که تاثیر گذاریش بیشتر از چیزی های دیگر باشد 🎼زن زندگی آزادی رو پر معنا واسمون خونده 👈همه می تون تاثیر گذار باشن به شرطی که هنرت را بکاربگیری @Hamrahe_Shohada