❤️سلام ارباب🖐
✍سلامی پر از ندامت...
امروز هم با پای دل میهمان حریمتان هستم،
می ایم به امید نگاهی از سمت کشتی نجات....
نجاتی ده تا رها شوم از پیلهای در هم تنیده ی نفسم.....
نگاهی تا رها شوم به سان پروانه ای که از پیله درآمده....
عنایتی کن تا شوم پروانه ای پاک به سان عبد خالصت.....
⚫️روز هجدهم چله عاشورا🏴
◾️لحظه ای دعا ،تمنای ما از شما🤲
#همراه_شهدا
#همراه_شهدا
ای مادر
خردہ نگیر
کہ این همہ سال
چرا نہ خطـی نہ خبری
دستشان بستہ بوده.....!!!❤️🩹
🕊#سلام_بر_۱۷۵غواص_شهـید
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
چای روضه...
❤️قلب عاشق را هوایی می کند
یاد بی آبی دلم را نینوایی می کند
عصر تون حسینی ☕️
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین
بفرمایید چای روضه
••••
خداوند از مومن ادایِ تکلیف را مۍخواهد ،
نه نوع کار و بزرگی و کوچکی آن را ...
فقط #اخلاص ...
و با دیدِ تکلیفی
به وظیفه توجه ڪردن !
#شهیدآقامهدیباکری
پ.ن:
با کارهای کوچک و سرشار از اخلاص هم میتونیم به بالاترین درجات برسیم :)
«فقط اخلاص براۍ
# همراه_شهدا
🌸🌷
خداحافظ ای پهلوان شلمچه...
امروز، مراسم تشییع دو شهید گمنام دفاع مقدس در مجموعه ورزشی انقلاب تهران...
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
#همراه_شهدا
دلش دختـر مےخواست
دخترے ڪہ با شیرین زبانے
" بابا " صدایش ڪند ...😍
حلمـا خانـم ۱۸ روز پس از
شهـادت " پـدر " بہ دنیا آمد ...💔
#شهیـــد_میثم_نجفی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🌾یاد و یادگار شهید در حرم رضوی
🔹فاصله این دو عکس چند سال است. به اندازه قد کشیدن دختر، به اندازه روی پا ایستادنش، به اندازه زبان باز کردنش.. به اندازه بابا گفتنش وقتی که دیگر بابا نیست؟
◽️حلا از بابا چه مانده جز همان قاب عکسی که او آن را سخت در آغوش کشیده است..
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
محفـــــل تموم شد .
رفقـا حلال کنید ...
التماس دعـــــا 🤲💔
شـــب جمعہ ای ما رو از دعـای عاقبت بخیری بی نصیب نکنید ...😔
همراه شهدا🇮🇷
👆بهنام محمدی شهید 13 ساله ای که بعد از 31 سال و نبش قبر پیکر مطهرش سالم بود
♻️بهنام محمدی نوجوان 13 ساله زبر و زرنگی بود که به او تعلیمات لازم را جهت کسب اطلاعات از دشمن داده بودم، و بهعنوان اطلاعاتچی در خدمتم بود. یک روز به بهنام گفتم «برو پیش عراقیها و بگو صدام کِی به خرمشهر میآید؟ مادرم یک گوسفند نذر کرده که هر وقت صدام آمد زیر پایش قربانی کند؛ آنوقت آنها دیگر با تو کاری نخواهند داشت. بعد به آنها بگو که تعداد زیادی تانک از فلان مسیر در حال حرکتند و دارند به سمت شما میآیند»؛ میخواستم با استفاده از این ترفند جلوی پیشروی دشمن گرفته شود، تا نیروی کمکی برسد؛ که البته جلوی پیشروی دشمن گرفته شد، اما نیروی کمکی هیچ وقت نرسید.
همچنین در برخی اوقات که درگیر جنگ و دفاع بودیم، بهنام محمدی را میدیدم که دوان دوان جلو آمده و اطلاعاتی از آرایش نظامی دشمن به ما میداد، یا مثلا میگفت «تیمسار! به جان مادرم از فلان کوچه پنج تانک دارند به طرف ما میآیند»؛ که من فورا آرپی جی زن ها را به آن محور میفرستادم. خدا رحمتش کند.
* شجاعت بهنام در تعویض پرچمها
یک روز بهنام وقتی که پرچم عراق را بالای یکی از ساختمانهای بلند خرمشهر میبیند، بهطور نامحسوسی خود را به ساختمان رسانده و به دور از چشم بعثیها پرچم ایران را جایگزین پرچم عراق میکند؛ واقعا دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده خرمشهر روحیه مضاعفی را در بچهها ایجاد کرده بود، و جالبتر اینکه عراقیها تا 18 آبان متوجه این موضوع نشده بودند.
بهنام بعد از تعویض پرچم نزد ما آمده بود؛ دست او هنگام تعویض پرچم به دلیل ضخامت طناب، و سرعتی که در پایین کشیدن پرچم عراق و بالا بردن پرچم کشورمان داشت، مجروح شده بود. به گروهبان مقدم گفتم باند بیاورد و دست بهنام را پانسمان کند، مقدم باند را از کولهاش بیرون آورد، اما بهنام اجازه پانسمان دستش را نمیداد و با دویدن به دور من، مقدم را به دنبال خود میکشاند؛ به بهنام گفتم «چرا نمیایستی؟! میخواهد پانسمانت کند تا زخمت چرک نکند»؛ بهنام رو کرد به من و گفت «باند را بگذارید برای سربازانی که مادر ندارند و تیر میخورند.»
هرچه سعی کردیم این نوجوان 13 ساله اجازه نداد دستش را ببندیم؛ او یک مشت خاک روی دستش ریخت و رفت.
* چگونگی شهادت نوجوان دلاور
حدود ساعت 9 صبح روز 24 مهر، بهنام در «بازار نقدی» مورد اصابت ترکش «خمسه خمسه» قرار گرفت، و در پیادهرو به زمین افتاد؛ سپس تانک از روی زانوانش عبور کرد، که در اثر آن پایش از زانو به پایین قطع شد، و ایشان به این ترتیب به شهادت رسید.
** ماجرای نبش قبر شهید بهنام محمدی/ جسدی که بعد از 31 سال سالم بود
مادر شهید محمدی میگفت که بهنام هر شب به خوابش میآید و میگوید «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سلیمان ببرید»؛ به اصرار مادر شهید، ایشان را سال 90 نبش قبر کردند. با اجازه علما قرار بر این شد که پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند.
آیتالله جمی امام جمعه و جناب سروان دهقان با من تماس گرفتند و گفتند شما هم برای مراسم بیایید. بلیط هواپیما گرفتم و برای نبش قبرش رفتیم، من و حاج آقا کعبی جلو رفتیم مادرش سمت راست من و پدرش روبروی من قرار داشتند خاک را برداشتند و رسیدند به نزدیکی سنگی که روی جنازه ایشان بود؛ من رفتم جلو و گفتم «بیل را کنار بگذارید، چون استخوانهای این بچه قطعا در این مدت پوسیده، و اگر تکهای از این سنگ روی آنها بیافتد استخوانها از بین میرود. بگذارید من با دست خاک را کنار بزنم و استخوانهایش را سالم برداریم».
آرام آرام با دستانمان خاک را کنار زدیم و به سنگ رسیدیم، وقتی که سنگ اول را برداشتیم، با پیکر سالم شهید مواجه شدیم، من که در همان لحظه از حال رفتم، مادرش هم غش کرد؛ باور کردنی نبود، انگار که این بچه یک دقیقه پیش خوابیده است؛ بعد از 31 سال هنوز زانویش خون میچکید.
مادر شهید محمدی، پیکر نوجوان شهیدش را ساعات زیادی در آغوش خود گرفته بود، و حاضر نبود او را از خود جدا کند؛ او میگفت «مردم! این بچه بوی گلاب میدهد؛ چرا میخواهید از من جدایش کنید؟ مگر نمیبینید که تمامی اعضایش سالم است؟ پس چرا میخواهید او را دفن کنید؟ مگر شما از دست بچه من سیر شدهاید»؛ واقعا صحنهی عجیبی بود.
من سال گذشته مادر بهنام را دیدم؛ به من گفت «جناب سرهنگ! عجب اشتباهی کردم؛ این بچه قبل از اینکه جایش را عوض کنیم هرشب به خوابم میآمد و با من حرف میزد، و میگفت "جایم را عوض کنید، من از دوستانم دور افتادم"، اما از وقتی که جایش را تغییر دادیم، دیگر مثل قبل به خوابم نمیآید»؛ من به ایشان گفتم «آیا شما ناراحتی که او خوشحال است»؛ گفت «خوشحالم از اینکه که او خوشحال است، اما ناراحتم که چرا هر شب نمیبینمش».
🌷 *اَللّهُمَّصَلِّعَلیمُحمّدٍوَآلِمُحمّدوَعَجِلفَرَجهُم*🌷#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
#سلامامامزمانم(عج)💚
چگونه بے تو جهان را پُر از ستاره ڪنم
چگونه این همہ درد ِتورا نظاره ڪنم
میان تلخیِ این روزِگار مهدے جان
دلم هواے توڪرده بگو چه چاره ڪنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌸🌼
این پیشگو را که ۴۰ سال پیش کنار شهید سليماني ایستاده و با قاطعیت امروز را پیشگویی میکند را آیا میشناسید؟😳😍
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada