eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
505_56161175303239.mp3
5.49M
🎵 بغض زمینی‌ها شکست و 🎵 تو آسمون عزا و ماتمه 🎤 حاج 🏴 ◼️ 🏴 (س) @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪐 تاثیرگذاری از یک رزمنده در دوران دفاع مقدس 👣 بعضی وقتا فقط یه قدم فاصله با نفر جلویی داشتی؛ خمپاره می اومد، اون میشد تو میموندی...🌹 🥀@Hamrahe_Shohada 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_7859517133.mp3
11.19M
🔷 روایتگری زیبای حاج حسین یکتا از فرمانده خود شهید مهدی زین الدین و ماجرای عنایت ویژه شهید به مبحث راهیان نور در سال‌های اخیر @Hamrahe_Shohada
✨🌷 مهدی زین الدین در زمان غیبت امام زمان(عج) چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینید از کانون فرماندهی چه دستوری صادر می شود. زمان 🥀@Hamrahe_Shohada 🥀 --------------✾•🦋💔🦋•✾-----------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥در جمع خانواده های شهدای مفقودالاثر آرزوی مرگ می کنم. 💐سالروز شهادت شهید مهدی زین الدین گرامی باد. @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
ادامه ملاقات با شهید کاوه 💧🍁 🔹قسمت دوم یکی از آنها جدا شد و شروع کرد رفتن به سمت برادران ارتشی و ا
ملاقات با شهید کاوه🥀🍁🍂💧 حواستان به آخرین تغییرات دشمن باشد بعد هم قبل از ساعت 12 ظهر قُله بُلفت را بسمت نقده ترک کردن و اما باقی روایت و قطع شدن دوپای یکی از همرزمانمان بنام عباس سعیدی از اراک در حین آخرین شناسایی در میدان مین بعثی ها در فاصله کمتر از دویست متر با سنگر عراقیها بقدری نزدیک بودیم حتی صدای خندهایشان را می شنیدیم دویست متر مانده به سنگر های عراقیها یه دشت جنگلی با درختان کوتاه که یک رود خانه به عرض دومتر جاری بود قبل از رود خانه میدان مین بود میدانستیم و برای خودمان معبری در میان میدان نشانه گذاری کرده بودیم شب بود و دید بسیار کمی داشتیم میخواستیم تا میتونیم به سنگر کمین دشمن نزدیک بشیم ولی دشمن حتی دور اطراف خود و حتی پشت سرش را هم مین گذاری کرده بود عباس سعیدی گفت برادرا اول من میپرم اونور رود خانه بعد شما یکی یکی دنبال من بیایید همین که عباس پرید پایش به زمین نرسیده با مین تله ای برخورد کرد و انفجارو ..... زمین گیر شدن ما گفتیم دیگه کار ما تمام شد الانه که عراقیها با این انفجار متوجه حضور ما بشن تصمیم گرفتیم زنده تسلیم نشیم چون شاید تحت شکنجه به همه چیز اعتراف کنیم ولی باورتان میشه بعد از تغریبا یک ربع در کمال تعجب ما انگار نه انگار انفجاری رخ داده وقتی دیدیم عراقیها متوجه نشدن سریع بلند شدیم 5نفر بودیم با عباس 6نفر آرام از رود خانه رد شدیم و متوجه مین های تله ای شدیم با هر مشکلی بود دقیقا از همان جای که عباس پایش به تله گیر کرده بود بالای سر عباس رسیدیم عباس پاهایش تغریبا از زانو به پائین قطع شده بود سریع هرچه چفیه داشتیم زانوهای عباس رابستیم و از رود خانه گذشتیم و آرام آرام بسمت خط خودی حرکت 🍂کردیم در حالی که عباس درد میکشید و گاه گاهی هم از هوش میرفت 🍂 :روای:سیداخلاص موسوی قسمت سوم ادامه دارد......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روحمان از بین‌ رفته، سرگرم بازیچهٔ دنیاییم! خدایا تو هوشیارمان کن، تو مرا بیدار کن..! @Hamrahe_Shohada