eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
👈یکی از رزمندگان لشکر ۸ نجف اشرف نقل می کند که در بعد از عملیات کربلای پنج با حاج احمد کاظمی به پشت خط بر می گشتیم 🌷حاج احمد پشت فرمان نشسته بود و با هم صحبت می کردیم در بین صحبت ها گفت: این شعار که امام به ما هدیه داد، ما را حیات داد و ما را سربلند کرد سپس حاج احمد سه بار دست خود را به فرمان ماشین زد و گفت: فلانی به هفتاد پشتت(نسل بعد از خودت) بسپار که با پوتین بخوابند چرا که حفظ کردن این سربلندی بسیار سخت است! •|🌱|•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم چنددقیقه قبل ازشهادت شهیدغلامحسین اسلامی فرد است که در۱۳بهمن۱۳۶۵به شهادت رسیدبه چهره اش که براثرچندروزدرگیری شدیدبادشمن زیرانفجارتوپ وخمپاره سیاه شده نگاه کنید؛ذره ای ترس،اشفتگی،منت،طلب کاری می بینید؟؟ این همه ارامش وشادابی ازکجاست؟؟ خواستیم جمهوری اسلامی واین کشورراقضاوت کنیم یاداین افرادبیفتیم این انقلاب رابااین افرادبشناسیم . @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: 🌹 🔹ما این جبهه را جبهه ی حق می دانیم و هرگونه سربازی را در این جبهه منشا افتخار خودمان می دانیم @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹در منطق ما‌ شکسٺ اگر نیسٺ، کہ نیسٺ این کشور اگر بیمہ اولاد عَلیسٺ 🌹آن برگ برنده اے کہ در ٺوشہ ے ماسٺ سیّد عَلی حُسِیْنی خامِنہ ایسٺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می‌گفت اسیر بازی دنیا نشیم بخندیم به این بازی و با صاحب بازی معامله کنیم که معامله‌ای سراسر سود است! اگر کار برای خداست، پس گفتنش برای چیست؟! شهید_حسین‌خرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | 🔻شهید مدافع حرم محمد جاودانی: برادران و خواهران پیرو ولی فقیه زمان باشید و بدانید این انقلاب با هزینه‌های فراوان به دست ما رسیده است و راه نجات فقط پیروی از امام خامنه‌ای می‌باشد. بروید و وصیت شهیدان راه حق و سیره عملی آنان علی‌الخصوص سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه‌السلام را مطالعه کنید و الگوی خود قرار دهید. سفارش می‌‌کنم به زیارت عاشورا و مداومت بر روضه امام حسین (علیه‌السلام) که در آن برکات فراوانی است و بنده حقیر هر چه دارم از آن دارم و بس. 🌼🍃🌸🍃🌺🍃✨🌼🍂🌸🍂✨ @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برادر شهیدم.. طرح لبخند تو می ارزد بهرهر گونه گناهی:) 🕊️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠امروز ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۱ مصادف با ۱۹ ذی القعده 📿 ذکر روز یک شنبه: یا ذَالجَلالِ وَالاِکرم (صد مرتبه) ✳️ ذکر این روز موجب فتح و نصرت می‌شود 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت 41 بعدهم تادرحیاط بدرقه اش کردم وگفتم:"حمیدجان!وقتی رسیدی حتماتک بندازیاپیامک بده تاخیالم راحت بشه که به سلامت رسیدی."ازلحظه ای که راه افتادتارسیدن به محل کارش،یعنی حدودساعت هفت که تک زنگ زد،صلوات میفرستادم.حوالی ساعت نه صبح زنگ زد.حالم راکه جویاشد،به شوخی گفت:"خواب بسه.پاشوبرای من ناهاربذار!" این جریان روزهای بعدهم تکرارشد.هرروزمن بعدازنمازصبحانه راآماده میکردم ومنتظرحمیدمیشدم تابیایدسرسفره بنشیند. چندلقمه ای باهم صبحانه بخوریم وبعدهم بابدرقه من راهی محل کارش شود.ساعت دوونیم که میشدگوش به زنگ رسیدن حمیدبودم.همه ی وسایل سفره راآماده میکردم تارسیدغذارابکشم.اکثراساعت دوونیم خانه بود،البته بعضی روزهادیرتر؛حتی بعدازساعت چهارمی آمد.موقع برگشت دوست داشت به استقبالش بروم.آیفون راکه میزدم،میرفتم سرپله هامنتظرش می ماندم.بادیدنش گل ازگلم میشکفت. روزسومی که حمیدطبق معمول ساعت نه صبح زنگ زدوسفارش ناهارداد،مشغول آماده کردن مواداولیه ی کباب کوبیده شدم.همه وسایل راسرسفره چیدم ومنتظرشدم تاحمیدبیایدوکوبیده راسیخ بزنیم. حمیدسیخ ها راکه آماده کرد،شروع کردم به کباب کردن سیخ هاروی اجاق.مشغول برگرداندن سیخ ها بودم که حمیداسپنددونی راروی شعله دیگرگازگذاشت وشروع کردبه اسپنددودکردن.تامن کباب هارادرست کنم،خانه رادوداسپندگرفته بود.گفتم:"حمیدم!این کباب ها به حدکافی دودراه انداخته،تودیگه بدترش نکن." جواب داد:"وقتی بوی غذابره بیرون،اگه کسی دلش بخوادمدیون میشیم.اسپنددودکردم که بوی کباب روبگیره." حمیدروی مبل نشسته بودومشغول مطالعه ی کتاب"دفاع ازتشیع"بود.محاسنش رادست: میکشیدوسخت به فکرفرورفته بود.آن قدردرحال وهوای خودش بودکه اصلامتوجه آبمیوه ای که برایش بردم نشد.وقتی دو،سه باربه اسم صدایش کردم،تازه من رادید.روکردبه من وگفت:"خانوم هرچی فکرمیکنم میبینم عمرماکوتاهترازاینه که بخوایم به بطالت بگذرونیم. بیایه برنامه بریزیم که زندگی متاهلیمون بازندگی مجردی فرق داشته باشه."پیشنهاددادهم صبح هاوهم شب هایک صفحه قرآن بخوانیم.این شدقرارروزانه ی ما. بعدازنمازصبح ودعای عهدیک صفحه ازقرآن راحمیدمیخواند،یک صفحه رامن.مقیدبودیم آیات رابامعنی بخوانیم کنارهم می نشستیم.یکی بلندبلندمیخواندودیگری به دقت گوش میکرد. پیشنهادش راکه شنیدم به یادعجیب ترین وسیله ی جهازم که یک ضبط صوت بودافتادم.زمانی که خانه خودمان بودیم یک ضبط صوت قدیمی داشتیم که باآن پنج جزءقرآن راحفظ کرده بودم.مادرم هم برای خانه مشترکمان به عنوان جهازیک ضبط صوت جدیدخریدتابتوانم حفظم راادامه دهم.هرکدام ازدوستان وآشنایان که ضبط صوت رامیدیدند میگفتند"مگه توی این دوره زمونه برای جهازضبط هم میدن؟!" بعدازازدواج برای شرکت درکلاس حفظ قرآن فرصت نداشتم،اماخیلی دوست داشتم حفظم راادامه بدهم.مواقعی که حمیدخانه نبود،هنگام آشپزی یاکشیدن جاروبرقی ضبط صوت راروشن میکردم وبانواراستادپرهیزگارآیات راتکرارمیکردم.گاهی صدای خودم راضبط میکردم.دوباره گوش میدادم وغلط های خودم رامیگرفتم.به تنهایی محفوظاتم رادوره میکردم وتوانستم به مرورحافظ کل قرآن بشوم. برای حمیدحفظ قرآن من خیلی مهم بود.همیشه برای ادامه ی حفظ تشویقم میکردومیپرسید:"قرآنت رودوره کردی؟این هفته حفظ قرآنت روکجارسوندی؟من راضی نیستم به خاطرکارخونه وآشپزی واین طورکارهاحفظ قرآنت عقب بیفته."کم کم حمیدهم شروع کردبه حفظ قرآن.اولین سوره ای که حفظ کردسوره ی جمعه بود.ازهم سوال وجواب میکردیم.سعی داشتیم مواقعی که باهم خانه هستیم آیات رادوره کنیم.درمدت خیلی کمی حمیدپنج جزءقرآن راحفظ کرد. یک ماهی ازعروسی گذشته بودکه حسن آقامارابرای پاگشاشام دعوت کرد.داشتم آماده میشدم که نگاهم به حمیدافتاد.مثل همیشه باحوصله درحال آماده شدن بود.هرباربرای بیرون رفتن داستانی داشتیم.تیپ زدنش خیلی وقت میگرفت.عادت داشت مرحله به مرحله پیش برود.اول چندین بارریشش راشانه زد.جوراب پوشیدنش کلی طول کشید.چندبارعوض کردتارنگش راباپیراهن وشلواری که پوشیده ست کند.بعدهم یک شیشه ادکلن راروی لباسهایش خالی کرد! نگاهم راازاوگرفتم وحاضروآماده روی مبل نشستم تاحمیدهم آماده شود.بعدازمدتی پرسید:"خانوم تیپم خوبه؟بوکن ببین بوی ادکلنم رودوست داری؟"گفتم:"کشتی منوبااین تیپ زدنت آقای خوش تیپ.بریم دیرشد."اماسریال آماده شدن حمیدهمچنان ادامه داشت.چندین بارکتش راعوض کرد.پیراهنش راجابه جاکردوبعدهم شلوارش راکه میخواست بپوشدروی هواچندبارمحکم تکان داد.بااین کارش صدایم بلندشدکه:"حمید!گردوخاک راه ننداز.بپوش بریم."بارهامیشدمن حاضروآماده سرپله هامی نشستم.جلوی درمیگفتم:"زودباش حمید.زودباش آقا!" 🍃🍃🍃 @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"" ❌قسمتی از وصیت‌نامه تکان دهنده شهید امیرحاج امینی "اگر به واسطه خونم ، حقی بر گردن دیگران داشته باشم . به خدای کعبه قسم ، از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم ." شهید امیر حاج‌ امینی🌹 شادی ارواح طیبه همه شهدا بخوانیم فاتحه مع الصلوات🌹 @Hamrahe_Shohada