فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️دست نوشته بسیار زیبای شهید مصطفی چمران قبل از شهادت
#همراه_شهدا
#شهید_مصطفی_چمران
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
قسمت۴۲🌸 #یادت_باشد درنهایت قرارگذاشتیم هروقت میخواستیم بیرون برویم ازنیم ساعت قبل حمیدشروع کندبه آم
قسمت 43
#یادت_باشد
بعدازشستن دست وصورتش،وقتی سفره ی غذارادید،اولین کاری که کردمثل همیشه ازسفره عکس انداخت وزبان تشکرش بلندشد.باهمان لباس هاسرسفره نشست ومثل همیشه بااشتهامشغول خوردن شد.
وسط غذاخوردن بودیم که نگاهش به گوشه ی آشپزخانه افتاد.یک جعبه ی پلاستیکی میوه که بیرونش رانایلون کشیده بودم،دید.پرسید:"این جعبه برای چیه؟لونه کفتردرست کردی؟"گفتم:"نه آقا!چون زمستون برف وبارون میاد،این جعبه رودرست کردم که گوشه ی حیاط باشه.دمپایی هاروبذاریم زیراین جعبه خیس نشه."
لبخندی زدوگفت:"ماکه فکرنکنم حالاحالابتونیم خونه بخریم.ان شاءالله نوبت ماکه بشه،میریم خونه ی سازمانی.اونجادیگه برای استفاده ازسرویس بهداشتی مجبورنیستیم سرمای حیاط روتحمل کنیم."گفتم:"بااین که این خونه کوچیک وقدیمیه،گاهی وقتهاهم که تونیستی مارمولک پیدامیشه،ولی من اینجارودوست دارم.باصفاست.بی روح نیست.تازه حاج خانم وآقای کشاورزهم که همیشه محبت دارن.این چندوقت که تونبودی چندباری پرسیدن پس پسرمون کجاست؟سراغ تورومیگرفتن."
حمیدگفت:"آره،واقعامحبت دارن
.مارومثل دختروپسرخودشون می بینن."بعدهم پرسید:"راستی خانوم،من نبودم اجاره رودادی؟"گفتم:"قراراجاره ی ماکه دهم هرماهه."حمیدگفت:"چون دوست دارم خوش حساب باشیم،اجاره روچندروززودتربدیم بهتره.یادت باشه همیشه قبض آب وبرق وگازروهم دقیق حساب کنیم وسهم خودمون روبه موقع بدیم."
بعدازغذاکمی استراحت کرد.بیدارکه شد،گفت:"این چندوقت نبودم،دلم برای گلزارشهداتنگ شده."گفتم:"اگه خسته نیستی،پاشوبریم،چون من هم این چندوقت نشده که برم."لباس پوشیدیم وراه افتادیم.چون هواسردبودموتورنبردیم.به گلزارشهداکه رسیدیم،سرمزارشهیدحسین پورچندتاخانم ایستاده بودند.حمیدجلوترنیامد.گفتم:"ماکه نمیدونیم اون خانم هاکی هستن.
مثل بقیه بریم جلوفاتحه بخونیم."گفت:"نه خانوم!شایداون خانمهاازاعضای خانواده ی شهیدباشن.بخوان چنددقیقه ای خلوت کنن.ماجلوبریم معذب میشن.ازهمین درورودی گلزارشمانیت بکنی،اون شهیدخودش مارومی بینه.نیازی نیست حتمابریم سرمزاریادست بذاریم روی سنگ مزارشهید."آن موقع این حرف حمیدراشیرفهم نشدم،ولی بعدهاخیلی خوب معنای خلوت کنارسنگ مزاررافهمیدم!
ازگلزارشهدارفتیم خانه ی عمه.دلتنگیهاونگرانیهای یک مادرهیچوقت تمامی ندارد.حمیدمثل همیشه مادرش راکه دیدپیشانیش رابوسید.به اصرارعمه شام را
همان جاماندیم.تازه سفره ی شام راجمع کرده بودیم که شبکه ی یک سخنرانی آقاراپخش میکرد.به مناسبت نوزده دی مردم قم به دیدارایشان رفته بودند.
حمیدسریع جلوی تلویزیون نشست ومشغول گوش دادن سخنرانی شد.پدرحمیدهم که ازبسیجی های زمان جنگ بودمثل حمیدازاول تاآخرسخنرانی راگوش کرد.حمیدهمه ی سخنرانی های آقاراکامل گوش میداد.هرکدام راهم که نمیرسیدبعداازاینترنت میگرفت ونکات مهمش رایادداشت میکرد.
برای همه ی سخنرانی هاهمین روال راداشت.هرکجاپای سخنرانی می نشست یک دفترچه وخودکارهمراه داشت.وقت هایی که دفترچه همراهش نبودازکوچک ترین کاغذممکن مثل فیش های خریداستفاده میکرد.بعداازهمین مطالب درمباحث حلقه های صالحین،جمع رفقایش بعدازهییت یابرای صحبت باسربازهایش استفاده میکرد.
روزهایی که دانشگاه داشتم برنامه من این بودکه ازشب قبل ناهارراباربگذارم.خورشت راشب میگذاشتم،برنج راهم اول صبح.بااین برنامه ریزی غذای ماهرروزحاضری بود
.این طورنبودکه چون دانشگاه داشتم بگویم امروزنرسیدم غذادرست کنم.ناهاریاشام راحتماغذای خورشتی بارمیگذاشتم.مثلااگرظهرکتلت یاماکارونی داشتیم،برای شب خورشت میگذاشتم یابرعکس.
اگرخودم زودترمیرسیدم که غذاراگرم میکردم،اگرحمیدزودترمی آمدخودش غذاراگرم میکرد؛ولی هردوی ماحداقل یکی دوساعت منتظریکدیگرمی ماندیم تاهرجورشده باهم غذابخوریم.گاهی اوقات که کارمن طول میکشید،حمیددو،سه ساعت چیزی نمیخوردتامن برسم وباهم سریک سفره غذابخوریم.
روزهای دوشنبه ی هرهفته که هم صبح،هم بعدازظهرکلاس داشتم،برای ناهاربه خانه برمیگشتم وبعدازخوردن غذاکنارهم دوباره به دانشگاه برمیگشتم.آن روزدوشنبه،ساعت یک کلاسم که تمام شد،سریع سوارتاکسی شدم تازودتربه خانه برسم.غذاراگرم کردم وسفره راچیدم.همه چیزراآماده کردم تاوقتی حمیدرسید،زودناهاررابخورم وبرای ساعت سه دانشگاه باشم.حمیدخیلی دیرکرده بود.تماس که گرفتم خبردادکمی باتاخیرمیرسد.ناچارتنهایی سرسفره نشستم وچندلقمه ای به زورخوردم تازودترراه بیفتم وبه کلاس برسم.
هنوزازدرخانه بیرون نرفته بودم که حمیدرسید.
ادامه دارد...
#همراه_شهدا
🍃🍃🍃
@Hamrahe_Shohada
༻﷽༺
🌤#روزشمار_شهدایی_مدافعان_وطن
(بهجز شهدای دفاعمقدس)
امروز ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ مصادف است با سالروز شهادت:
🌷شهید #مصطفی_چمران
🌹شهید #عیسی_نوروزی
🕊شهید #سیروس_گلیج
🌹شهید #عینالله_فلاح
🕊شهید #عبدالله_عبدالملکی
🌹شهید #محمدعلی_نادی
🕊شهید #داریوش_حمیدیپور
🌹شهید #اصغر_فرجزاده
🕊شهید #محرم_رضایی_گوگراقی
🌹شهید #قربانعلی_سلیمانی
🕊شهید #ابوالقاسم_جلودار_شکوهیفر
🌹شهید #جمال_شاطری_مهرجردی
🕊شهید #حشمتالله_زنگنه
🌹شهید #جواد_ویسی
🌻شادی ارواح مطهر شـهدا صلوات
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
اول قرار شد
با هم سفر ڪنیم
رفتن نصیب او شد و
تمنا بـه ما رسیـد
#همراه_,شهدا
@Hamrahe_Shohada
شهید چمران وزیر دفاع بود، دکترای فیزیک پلاسما از آمریکا داشت ولی اینگونه ساده و بیریا بود.
۳۱ خرداد، سالروز شهادت شهید چمران
(ببینید و منتشر کنید)
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آقا مصطفی ...
سکانسی از فیلم چ به مناسبت سالگرد شهادت دکتر چمران
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🥀راهیان_ عشق
✨غروب که میشود،
خورشید آخرین نگاههایش را تقسیم میکند بین دستهای #زائرانی که با دست خالی اینجا آمدهاند
تا خلوت دلشان را با شهدا تقسیم کنند
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
📙 #معرفی_کتاب
📚 عنوان کتاب: بت شکن
✍️ نویسنده: محمد طوق
✍️ مترجم: آمنه آبگون
🏡 ناشر: کتابستان معرفت
📖 صفحات: ۳۱۲ صفحه
📗 معرفی کوتاه کتاب
کتاب زندگینامۀ محمد طوق را از شروع انقلاب سال ۱۳۵۷ تا زمان ورود او به نظام جمهوری اسلامی ایران را روایت میکند. ورود محمد طوق به جمهوری اسلامی، پس از پیروزی در عملیات (سیوف الثار ) شمشیرهای انتقام بوده است؛ عملیاتی که طی آن، شهید علی العرب و افرادی دیگر توانستند ۱۰ اسیرِ زندان مرکزی جو را طی حملهای مسلحانه آزاد کنند. نویسنده میگوید که همۀ خاطراتش را برای تاریخ مینویسد؛...
📖 قطعهی کوتاه کتاب
«وقتی نام رضا الغسره به میان میآید، ماجرای فرار بهسوی آزادی به ذهن خطور میکند.
محمد طوق بعد از ملاقات با رضا، احساس مرموزی پیدا کرد که توضیح روشنی برای آن نداشت؛ احساس عشق، اشتیاق به شناختن ارزشها و.... رضا الغسره، شخصیتی عمیقاً متفکر بود و مهمترین چیزی که او را متمایز میکرد، باورش به عالم ماوراءالطبیعه بود. نگاهش از دیوارهای خشن و سیمخاردارها میگذشت و فراتر میرفت.
محمد طوق از همان روزهای اوّل، نه بلکه از همان ساعات...
🪴 #کتاب_بخوانیم
🇮🇷 #همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
"#همراه_شهدا
به رفقایش گفتهبود: من اهمیت نمیدهم درباره ما چه میگویند، من میخواهم دل ولایت را راضی کنم.
شهید حسین خرازی🍃
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🌹چمران شهیدی که ایمان در عمق جانش رسوخ کرده بود .....
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada