همراه شهدا🇮🇷
🔻شهادت ۲ سرنشین هواپیمای سبک در رزمایش عملیاتی شهدای امنیت 🔹روابط عمومی قرارگاه قدس نیروی زمینی سپا
🔻تصویری از سردار حمید مازندرانی فرمانده تیپ نینوا استان گلستان که امروز در سانحه سقوط هواپیما به شهادت رسید.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
#قسمت_اول #شهيد_مهدي_زين_الدين لباس نو نداشت . دادم به او . " گفت " شما ها فکر می کنید من خیلی
#قسمت_دوم
#شهيد_مهدي_زين_الدين
داشته باشم . یک روز گفت " می خواهی برویم بیرون ؟ امروز را می توانم خانه بمانم . " قرار شد یک گشتی توی شهرهای اطراف بزنیم . من هم از خدا خواسته سالاد الویه درست کردم که ظهر بخوریم . از اهواز راه افتادیم طرف دزفول . دزفول را با موشک می زدند . از کنار ساختمانی رد شدیم که ده دقیقه قبلش موشک خورده بود . گفتیم این جا که نمی شود . جای گشتن نبود ، همه جا سنگر و همه ی آدم ها نظامی . حداقل برویم مزار شهدا فاتحه ای بخوانیم . ظهر هم شده بود . همان جا ناهار را خوردیم . حاشیه ی قبرستان . پیش خودم گفتم " این جا درِ غذا را بردارم پر خاک می شود . " هیچ خوشم نمی آمد آن جا غذا بخوریم اما چاره ای نبود . با اکراه چند لقمه خوردم . گفتم نکند فکر کند دارم لوس بازی در می آورم . چند لقمه هم او خورد . زیاد هم حرف نزدیم .
🌸پايان قسمت دوم داستان زندگي #شهيد_مهدي_زين_الدين 🌸
#همراه_شهدا
همراه شهدا🇮🇷
🔻شهادت ۲ سرنشین هواپیمای سبک در رزمایش عملیاتی شهدای امنیت 🔹روابط عمومی قرارگاه قدس نیروی زمینی سپا
️تصویری از شهید خلبان پاسدار جندقی
🔹 خلبان پاسدار حامد جندقی صبح امروز در رزمایش شهدای امنیت در سیستان و بلوچستان به شهادت رسید
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🕊🌸🕊🌸🕊🌸
💠رؤیای صادقه یکی از مدافعان حرم به نقل از راوی کتاب سه دقیقه در قیامت
شب چهلم حاج قاسم بود.
سالن بزرگ و پر از جمعیت بود.
سخنران می خواست به جایگاه برود.
با تعجب دیدم سخنران، خود حاج قاسم است!
یادم افتاد حاجی شهید شده.
جلو رفتم و گفتم:
شما اینجاچیکار می کنید؟
راستی چطور شهید شدید؟
گفت:
خیلی راحت، یک گل خوش بو را مقابل من گرفتند و بلافاصله به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام منتقل شدم.
گفتم :
ما هم می توانیم شهید شویم؟
گفت:
بله، دست خودتونه.
گفتم:
راستی ، حساب و کتاب اونطرف چطور بود؟
عجله داشت.
گفت:
(کتاب)سه دقیقه در قیامت را خواندی؟ همون جوریه...
📚سه دقیقه در قیامت ص اول چاپ جدید
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
#قسمت_دوم #شهيد_مهدي_زين_الدين داشته باشم . یک روز گفت " می خواهی برویم بیرون ؟ امروز را می تو
#قسمت_سوم
#شهيد_مهدي_زين_الدين
از قدیم گفته اند آدم ها توی سفر بیش تر با هم آشنا می شوند . سفر سوریه هم همین خوبی را برای ما داشت . گفتند از طرف سپاه یک مأموریتی به چند نفر داده اند ، گفته اند خانم هایتان را هم می توانید ببرید . یک هفته قبلش به من گفت از دکتر بپرسم با توجه به اینکه بچه ای در راه دارم آیا می توانم سوار هواپیما شوم . مشکلی نبود . سوریه که رسیدیم فهمیدم آن ها برنامه شان این است که ما را سوریه بگذارند و خودشان بروند لبنان . یک روز و نصفی قبل از رفتن به لبنان و دو روز بعدش با هم بودیم . خوش حال بودم ، خیلی . از دو چیز ؛ یکی زیارت حضرت زینب و رقیه . دیگر ، فرصتی که پیش آمده بود تا با هم باشیم . آن قدر ذوق کرده بودم که می گفتم اصلاً همین جا در هتل بمانیم . لازم نیست مثلاً برویم خرید یا این جور کارها .
یک روز صبح خوابیده بودم . چشم هایم را باز کردم، دیدم یک آدم غریبه با سر ماشین شده بالای سرم نشسته دارد نگاهم می کند . اول ترسیدم ، بعد دیدم خود آقا مهدی است . موهایش را با نمره ی هشت زده بود . گفت " چه طور شدم " و خندید . خنده اش مخصوص خودش بود
🌸پايان قسمت سوم داستان زندگي #شهيد_مهدي_زين_الدين 🌸
#همراه_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چهل روز از شهادت سیدحسن نصرالله گذشت. آشناییام با اسطوره جبهه مقاومت بازمیگردد به این سخنرانی طوفانی سید که در ایام نوجوانی برای اولینبار از او شنیدم و از همان موقع شیفته قدرت ایمان و کلامش شدم.
او کفنپوشان این سخنرانی را ایراد کرد و اثبات کرد که نه فقط در حرف، بلکه در عمل به بهترین وجه «لبیک یا حسین» را عینیت میبخشد.
سخنانی تاریخی که هیچگاه فراموش نخواهد شد. روحش شاد.
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 زیـارتنامهشهــــــداء 💢
❣بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم❣
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌹
کاشمیشـدهمچوشهداخاکیباشیم
شهدا نگاهی...
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یااباصالحَ المَهدی
یاخلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان الاَمان ورحمة الله وبرکاته
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🌺🍃 شهید اسماعیل پروان ،بيســت و نهم ارديبهشت،۱۳۴۰ در روستاي ناصر كياده از توابع شهرستان الهيجان به دنيا آمد.
🌺🍃 پدرش حسن، كشاورز بود و مادرش خديجه نام داشــت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. او نيز كشــاورز بود.
🌺🍃 به عنوان ســرباز ارتش در جبهه حضور يافت. يازدهم آبان ۱۳۶۱ در موســيان غرق و شهيد شد. مدفن وي در زادگاهش واقع است.
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
💌 وصیت نامه شهید والامقام 🥀🍃🥀🍃اسماعیل پروان
💥پيرو راه امام حسين (ع) باشيد و به نداي « هل من ناصر ينصرني » امام ، پاسخ دهيد . براي حفظ انقلاب از جان و مال خود دريغ نورزيد .
💥اين انقلاب ، زمينه ساز ظهور حضرت مهدي (عج) است و با آمدن آن عزيز ، انشاء ا... مشکلات حل خواهد شد و دنيا رو به خوشبختي خواهد رفت. و مستضعفين جهان از دست مستکبران نجات پيدا خواهند کرد. برايم لباس سياه نپوشيد، بلکه لباس سپيد بپوشيد زيرا من به مقام بلند شهادت رسيده ام.
💥پدر و مادرم ، اگر عزاداري کنيد و شيون بيش از حد بکنيد و هميشه سينه خود را چاک دهيد در حق من ظلم کرده ايد .پدر و مادرم استوار باشيد و مستحکم و خوشحال چون پسر شما خوشبخت شده است و به مهماني خدا شتافته است(همه از خداييم و به سوي او مي رويم).
💥من به نداي حسين (ع) گوش فرا دادم و به ياري حسين زمان خميني بت شکن شتافتم اکنون که از ميان شما مي روم و تمام هستي خويش را که هستي خودم يعني جانم بوده به ياري حسين زمان شتافتم و از شما مردم هم می خواهم تمامي هستي خود را در راه انقلاب نهاده و با کوشش هرچه تمامتر در راه به ثمر رسيدن انقلاب فعاليت کنيد بدانيد که اين انقلاب راه آماده سازي ظهور حضرت مهدي (عج) است و با آمدن امام زمان همه مشکلات حل مي شود و پدر و مادرم بايد شما افتخار کنيد و هميشه سر خود را بالا نگهداريد چون پسر شما راه حسين (ع) را در پيش دارد و به بالاترين مقام يعني شهادت نائل شد.
💥پدر و مادرم با اينکه جوان خود را از دست مي دهيد از شما خواهش دارم که براي من عزاداری نکنيد و براي من شادي کنيد ، چون من به آرزوي خود که شهادت بود رسيدم بايد شما افتخار کنيد و هميشه سر خود را بالا نگهداريد چون پسر شما راه حسين را در پي داشت و به بالاترين مقام يعني شهادت نائل شد مادرم عوض لباس سياه لباس سفيد بپوش و فکر کن که پسرت عروسي مي کند و اين را بدان که عروسي کجا و مقام شهادت کجا ؟ پسرت مثل اينکه هزار بار عروسي کرده چون مقام شهادت بالاتر از اينهاست
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
#گزیدهای_از_وصیتنامه_شهید_محمدرضا_علیخانی
🌷من از هر کس که به ولایت امام خامنهای (مد ظله العالی) #بدبین باشد، برای همیشه دلگیر و ناراحت هستم.
در سال شصت و یک هجری #حضرت_عباس(ع) برای دفاع از خیمه حضرت زینب (س) دو دست و چشمانش را از دست داد، اکنون نوبت من است که برای دفاع از حرم #حضرت_زینب (س)دست و چشمانم را از دست بدهم."🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🍃استاد فاطمینیا(ره):
بدترین سخن این است که دعا کردم و نشد!
زیارت رفتم و نشد!
این نشدها شیطانی است!
هیچ دعا کنندهای دست خالی بر نمیگردد...اگر به صلاح باشد همان راواگر به صلاحش نباشد
بهتر از آن را میدهند...
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
#قسمت_سوم #شهيد_مهدي_زين_الدين از قدیم گفته اند آدم ها توی سفر بیش تر با هم آشنا می شوند . سفر س
#قسمت_چهارم
#شهيد_مهدي_زين_الدين
آن چند روز عالی بود . در این مدت فهمیدم پاسدارها هم آدم های معمولی مثل ما هستند . غذا می خورند ، حرف می زنند . آدم هایی که خوبی هایشان از بدی هایشان بیشتر است ، باهم خرید هم رفتیم . هیچ کداممان نمی دانستیم چه کار باید کنیم . برای زندگی ای که خرید کردن و مصرف کردن هدفش باشد ساخته نشده بودیم . در بازارهای سوریه خیلی دنبال سوغاتی مناسب بودم . آخرش ده تا سجاده خریدم . آقا مهدی هم یک ساعت خرید تا به مجید سوغات بدهد ؛ تا هر وقت دستش را نگاه می کند یاد او بیفتد . یک بار همین جور که ویترین مغازه ها را نگاه می کردیم ، جلوی یک لوازم آرایشی ایستادیم . خانمی داشت رژ لب می خرید . آقا مهدی هم رفت تو . همان جا ایستاد . از فروشنده پرسید " این ها چیه . " فروشنده های اطراف هتل اغلب فارسی بلد بودند گفت " رژ لبه بیست و چهار ساعته است . " پرسید " یعنی چی ؟ " آقایی که هم راه آن خانم بود گفت " یعنی امروز بزنی تا فردا معلوم می شه . " خنده مان گرفت و زدیم از مغازه بیرون . همین تا دو ساعت برایمان اسباب شوخی خنده بود . بعد خودم یک بار تنهایی رفتم و سرو سوغات برای فامیل هردویمان گرفتم .
لبنان که می خواست برود نگران بودم . حاج احمد متوسلیان هم که آن جا اسیر شده بود . گفتم " اون جایی که می روی جنگه ؟ اگر هست بگو . من که تا اهوازش را با تو آمده ام . " گفت " نه ، بابا ، خبری نیست . من اینجا شهید نمی شوم . قراره تو وطن خودمان شهید شویم . " اولین بار در سوریه بود که حرف از شهادت زد . برگشتنی از سوریه دیگر خودمانی تر شده بودیم . دیگر صدایش نمی کردم آقا مهدی . راحت می گفتم مهدی . دلیلش شاید بچه ای بود که به زودی قرار بود به دنیا بیاید . دیگر شرم و حیای تازه عروس و دامادها را نداشتیم . حرف هایمان را راحت تر به هم می گفتیم .
🌸پايان قسمت چهارم داستان زندگي #شهيد_مهدي_زين_الدين 🌸
#همراه_شهدا
ما به شهیدان نمیگوییم خداحافظ
بلکه میگوییم به امید دیدار . . .
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
با هم رفتیم قم جلو ضریح بهم گفت: احمد، آدم باید زرنگ باشه! ما از تهران اومدیم زیارت باید یه هدیه بگیریم...
گفتم: چی میخوای؟
گفت: شهادت...
راوی: دوست شهید
#شهید_عباس_دانشگر
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
📌حاکم اسلامی یکپیراهن بیشتر ندارد!!
ابو اسحاق سبیعی میگوید: یک روز جمعه بر دوش پدرم سوار بودم و امام علی (علیهالسّلام) خطبه میخواند. دیدم آن حضرت دست خود را تکان میدهد، گویا با آستین پیراهنش خود را باد میزند. به پدرم گفتم: آیا امیرمؤمنان گرمش است؟ گفت: او گرما و سرما را چیزی به حساب نمیآورد، بلکه پیراهنش را شسته و چون پیراهنی جز آن نداشته، آن را مرطوب به تن کرده است و چنین میکند تا خشک شود..
متن عربی
حدّثنا محمّد، حدّثنا الحسن، قال: حدّثنا إبراهيم؛ قال: أخبرنى الحسين بن هاشم عن أبى عثمان الدّوريّ عن أبى إسحاق السّبيعيّ قال:
كنت على عنق أبى يوم الجمعة و أمير المؤمنين عليّ بن أبى طالب- عليه السّلام- يخطب و هو يتروّح بكمّه فقلت: يا أبه أمير المؤمنين يجد الحرّ؟- فقال لي:
لا يجد حرّا و لا بردا، و لكنّه غسل قميصه و هو رطب و لا له غيره فهو يتروّح به.
📚الغارات ج۱ ص ۹۸
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تلاوت بسیار زیبای شهید یحیی السنوار
صوت تلاوت زیبای شهید یحیی السنوار رئیس دفتر سیاسی حماس در غزه که آیاتی از سوره احزاب را تلاوت میکند.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🔸پدر شهید زینالدین که از فعّالان سیاسی و مذهبی بود، توسط ایادی رژیم دستگیر و به شهر سقّز در استان کردستان تبعید شد.آقا مهدی، در همین ایام که پدرش در تبعید بود، در کنکور سراسری شرکت کرد و رتبه چهارم رشته پزشکی دانشگاه شیراز را به دست آورد.
🔹 شهید زینالدین از وارد شدن به دانشگاه انصراف داده و در مغازه پدرش مشغول به کار شد. او درباره علت انصراف از دانشگاه گفته بود: «مغازه پدرم سنگر است و رژیم پهلوی با تبعید پدرم میخواهد سنگر محکم او خالی بماند، ولی من نمیگذارم این سنگر مبارزه خالی بماند».
▪️گفتنی است که در آن روزها، آن مغازه، کانون مبارزه و محلی برای پخش اعلامیههای علماء و فعالیتهای ضد رژیم بود.
#شهید_مهدی_زین_الدین
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باتو معنا شد برایم معنیِ دلدادگی..
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
#قسمت_چهارم #شهيد_مهدي_زين_الدين آن چند روز عالی بود . در این مدت فهمیدم پاسدارها هم آدم های معم
#قسمت_پنجم
#شهيد_مهدي_زين_الدين
بعد از این که از سوریه بر گشتیم . من قم ماندم و او رفت اهواز . ماه آخر بارداریم بود . خانه ی پدر و مادر منتظر به دنیا آمدن بچه ام بودم . ولی پدر و مادر که جای شوهر آدم را نمی گیرند . او لابد خیالش راحت بود که من کنار پدر و مادر هستم و آن ها هوایم را دارند . درست است که نبودنش همیشه برای من طبیعی بود ، ولی انگار وقتی آدم بچه دارد نیازش به مهر و محبت بیش تر می شود . خدا رحمت کند شهید صادقی را . از دوستان نزدیک آقا مهدی بود . حرف هایی را که به هیچ کس نمی زد به او می گفت . آدم نکته سنجی بود . آن روزها مجروح شده بود و باید در قم می ماند و استراحت می کرد . اطرافیان از حال من بی خبر بودند . سه چهار روز قبل از زایمانم شهید صادقی یک پاکت پول آورد دم خانه ی ما . گفت " آقا مهدی پیغام داده اند و گفته اند من نمی توانم با شما تماس بگیرم ، این پول را هم فرستاده اند که بدهم به شما . " خیلی تعجب کردم . هیچ موقع در زندگی مشترکمان حرفی از پول و خرج زندگی نمی شد .حالا این که آقا مهدی از جای دور برایم پول بفرستد باور نکردنی بود . بعدها فهمیدم که قضیه ی پیغام و پول را شهید صادقی از خودش درآورده .
بچه مان روز تاسوعا به دنیا آمد . قبلاً با هم صحبت کرده بودیم که اگر دختر بود اسمش را زهرا بگذاریم . اما به خاطر پدربزرگش اسمش را لیلا گذاشتیم . لیلا دختر شیرینی بود ، من اما آن قدر که باید خوش حال نبودم . در حقیقت خیلی هم ناراحت بودم . همه اش گریه می کردم . مادرم می گفت " آخر چرا گریه می کنی ؟ این طوری به بچه ات شیر نده . " ولی نمی توانستم . دست خودم نبود . درست است که همه ی خانواده ام بالای سرم بودند ، خواهرهایم قرار گذاشته بودند که به نوبت کنارم باشند ، ولی خُب من هم جوان بودم . دوست داشتم موقع مهم ترین واقعه ی زندگیمان شوهرم یا حداقل خانواده اش پیشم باشند .
🌸پايان قسمت پنجم داستان زندگي #شهيد_مهدي_زين_الدين 🌸
#همراه_شهدا
✍ #زندگینامه_شهید
🌷 #پاسدار_شهید_بهروز_واحدی»، #خادمالشهداء، جهادگر اردوهای جهادی و از بسیجیان حوزه شهید صدوقی ناحیه امام حسین (ع) کرج بود که بهعنوان #مستشار_نظامی جمهوری اسلامی ایران در سوریه حضور یافت و سرانجام هفتم فروردین سال ۱۴۰۳ مصادف با پانزدهم ماه مبارک رمضان، در دیرالزور توسط #رژیم_صهیونیستی به شهادت رسید."🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada