از عجايب چشم اين که به طور خودکار خود را براى عکس بردارى از صحنههاى مختلف آماده مىکند؛ در جايى که نور زياد باشد مردمک چشم به سرعت تنگ مىشود تا نور کمترى وارد شود نه چشم آسيب ببيند و نه عکس بردارى خراب شود و در جايى که کم باشد مردمک چشم بسيار فراخ مىشود تا نور بيشترى را وارد چشم کند.
به هنگام عکس بردارى از صحنههاى دور و نزديک عدسى چشم به وسيله عضلات بسيار ظريفى که در اطراف آن قرار دارد گاه کشيده مىشود تا صحنههاى دور را کاملاً تصويربردارى کند و گاه رها مىشود تا عدسى قطور گشته براى صحنههاى نزديک آماده باشد.
بسيار شده است که ناگهان در شب تاريک چراغها خاموش مىشود، وقتى به اطراف نگاه مىکنيم هيچ چيز را نمىبينيم ولى پس از چند لحظه چشم خود را بر آن تطبيق مىکند و کم کم اشياى اطراف خود را مىبينيم و راه رفت و آمد خود را پيدا مىکنيم.
#قسمتدوم
از شگفتىهاى ديگر اين که همه ذرات چشم موجود زندهاى هستند و بايد تغذيه شوند و تغذيه از طريق خون صورت مىگيرد و اگر خون به همان شکلى که وارد اعضا مىشود وارد چشم بشود همه جا در نظر ما تاريک مىگردد ولى آفريدگار جهان پيش از آنکه خون وارد سلولهاى چشم شود آن را چنان تصفيه و زلال مىسازد که کمترين رنگى از خود نشان نمىدهد.
از ديگر عجايب چشم اين است که دائماً به وسيله چشمههاى بسيار کوچک اشک و حرکت پلک ها نرم و مرطوب نگهدارى مىشود که اگر نباشد چشم مىخشکد و کارآيى خود را از دست مىدهد چشمههاى اشک اين آب زلال را تدريجاً روى چشم مىفرستد و از مجراى ديگرى که به منزله فاضلاب است عبور مىکند و به داخل حلق مىريزد و به هنگام گريه فعاليت اين چشمهها به صورت خودکار فزونى مىيابد. اشک چشم از بيش از بيست ماده ترکيب شده که براى تغذيه چشم و شست و شو و ضد عفونى کردن آن کاملاً مؤثر است و اگر بشر بتواند مادهاى مانند اشک چشم بسازد به گفته بعضى يک غذاى کامل مقوى خواهد بود و اشک هاى مصنوعى که امروز ساختهاند هيچ کدام به پاى اشک چشم نمىرسند.
#قسمتسوم
شگفتىهاى ساختمان چشم بيش از آن است که در يک کتاب بگنجد و از اينجا به عظمت کلام مولى مىتوان پى برد که مىفرمايد:
«انسان با يک قطعه چربى کوچک مىتواند اين همه صحنهها را ببيند»
قرآن مجيد نيز به آفرينش چشمها در مسئله خداشناسى اشاره کرده و مىفرمايد:
"أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ"
آيا براى انسان دو چشم نيافريديم؟ (بلد، آیه 8)
اين نکته نيز شايان توجه است که در مورد چگونگى بينايى فلاسفه قديم معتقد بودند که شعاعى از درون چشم انسان بيرون مىآيد و با جسم برخورد مىکند و انسان آن را مىبيند در حالى که امروز عکس آن مسلم است درست همان گونه که نور از بيرون به دستگاههاى عکس بردارى مىتابد تا عکس اشياء را منتقل کند چشم انسان نيز از نور بيرونى براى عکس بردارى بهره مىگيرد.
مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود به نکته قابل ملاحظهاى در اينجا اشاره کرده که با ذکر آن سخن را درباره چشم پايان مىدهيم او مىگويد: چشم دو کار مهم مىکند نخست اين که صحنههاى خارج را به درون دل منتقل مىسازد و انسان را از آنچه در اطرافش مىگذرد آگاه مىکند و ديگر اين که آنچه در درون قلب است از محبت و عداوت و هوشيارى و بلاهت و خير و شر به چشم منتقل مىسازد و چشم مىتواند آيينه اسرار درون انسان باشد.
#قسمتچهارم
آن گاه امام دومين شگفتى وجود انسان را بيان مىفرمايد که:
«و (تعجب کنيد که انسان) با قطعه گوشتى سخن مىگويد» (وَيَتَکَلَّمُ بِلَحْم)
با اين که سخن گفتن براى ما کار بسيار سادهاى به نظر مىرسد که حتى از کودکى با آن آشنا بودهايم ولى اگر درست بينديشيم کار بسيار پيچيدهاى است. به هنگام اداى يک جمله زبان بايد با سرعت روى مخارج متعدد حروف بچرخد و مخرج لازم را مثلا براى حرف «ز» انتخاب کند و بلافاصله به سراغ حرف «ب» برود و آنگاه آرام بگيرد و اجازه دهد حرف «الف» از فضاى دهان پخش شود بلافاصله روى مخرج «نون» قرار گيرد تا واژه زبان تلفظ شود. حال فکر کنيد براى خواندن يک مقاله يا بيان سخنرانى اين زبان چه جوالانى بايد در درون دهان داشته باشد که مسلسل وار جاى خود را تغيير دهد که اگر دير بجنبد کلمه غلطى بر زبان جارى مىشود و جالب اين است که چنان اين جابجايى عادت انسان مىشود که گويى به صورت خودکار درآمده است و انسان مىتواند همه حوادث عالم هستى را با همين قطعه گوشت بسيار ساده ادا کند و اين نکته نيز قابل توجه است که صدها يا هزاران زبان براى تکلم در دنيا وجود دارد و همگى با حرکات زبانشان مىتوانند مقاصد خود را بيان کنند.
#قسمتپنجم
از آنجا که اگر اين زبان دائماً تر و تازه نباشد نمىتواند چنين حرکات سريعى از خود نشان بدهد خداوند چشمههايى جوشان در زير زبان و دهان انسان قرار داده است که مرتباً بزاق از آن تراوش مىکند و زبان را نرم و فعال نگه مىدارد و ديدهايم به هنگام تشنگى شديد و کم شدن آب دهان انسان بسيار به زحمت سخن مىگويد.
نکته مهم در مسئله سخن گفتن اين است که مطالبى را که انسان مىخواهد براى ديگران بيان کند نخست به صورت کلى در روح و مغزش حاضر مىشود و بعد کلمات را براى اداى آن انتخاب مىکند سپس به زبان فرمان مىدهد که با استفاده از مخارج حروف، کلمات را تنظيم کند و سپس جملهها را آماده سازد تا ديگران از مقاصد دورنى او آگاه شوند. حال فکر کنيد يک کودک پنج ساله شيرين زبان هنگامى که مىخواهد سخن بگويد تمام اين مراحل پيچيده و بسيار حساس را طى مىکند تا مقصود خود را به ديگران برساند. بزرگ است خدايى که چنين قدرتى به انسان و مخصوصاً به يک قطعه گوشت ساده در دهان او داده است.
#قسمتششم
آن گاه امام در سومين جمله از حس شنوايى انسان سخن مىگويد و مىفرمايد:
«(اين مايه تعجب است که) انسان با استخوانى مىشنود» (وَيَسْمَعُ بِعَظْم)
در تفسير «عظم» (استخوان) بسيارى از شارحان نهج البلاغه به واسطه عدم آشنايى با تشريح بدن انسان و يا عدم پيشرفت اين علم در زمان آنها گرفتار مشکلات زيادى شدهاند در حالى که امروز که اين علم پيشرفته است ما به خوبى مىفهميم که منظور امام(عليه السلام) چيست. امواج صوتى از مجارى گوش وارد مىشود و در آن پيچ و خم تعديل مىيابد سپس به پرده گوش مىرسد. در پشت اين پرده دو استخوان ظريف به نام استخوانهاى چکشى و سندانى وجود دارد که بى شباهت به چکش و سندان نيست. دسته استخوان چکشى به پرده صماخ متکى است و از ارتعاش آن به حرکت در مىآيد. (دانشمندان مىگويند: علاوه بر دو استخوان چکشى و سندانى، استخوان ديگرى به نام استخوان رکابى نيز هست که آن نيز نقش مؤثرى در شنوايى دارد) اين دو استخوان به حرکت درمىآيند و عصبى که در پشت آنهاست از اين حرکت متأثر شده پيام را به مغز منتقل مىکند و انسان کلمات و حروفى را که دريافته با آنچه قبلاً آموخته است تطبيق مىدهد و مفاهيم سخنان را درمىيابد و گاه زير و بم ارتعاش صوتى و شدت و ضعف آن پيامهاى خاصى با خود همراه دارد که آن را نيز درک مىکند مثلاً پيامى که يک ناله ممتد و يا يک فرياد بلند يا نفسهاى سريع و پى در پى با خود دارد همه از طريق اين مجرا و اين استخوان به درون روح و جان انسان منتقل مىشود.
#قسمتهفتم
حـنیفـا🇱🇧🇵🇸
آن گاه امام در سومين جمله از حس شنوايى انسان سخن مىگويد و مىفرمايد: «(اين مايه تعجب است که) انسان
اين نکته نيز حائز اهمّيّت است که بخش مهمى از تعادل بدن به هنگام ايستادن و راه رفتن به وسيله گوش تأمين مىشود، لذا بعضى از بيمارىهاى گوش سبب مىشود که انسان حالت سرگيجه به خود بگيرد و قدرت بر حفظ تعادل خويش نداشته باشد.
سپس امام(عليه السلام) در پايان اين گفتار حکمت آميز که ناظر به عظمت آفرينش انسان است و قدرت آفريدگار را نشان مىدهد که با ابزار سادهاى آثار مهمى را آفريده، مىفرمايد:
«و (عجيب اين که) انسان از شکافى تنفس مىکند» (وَيَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْم)
منظور از شکاف همان شکاف دوگانه بينى است که نفس کشيدن انسان غالباً در بيدارى و خواب به وسيله آن انجام مىشود، هرچند گاه به وسيله دهان نيز تنفس مىکند ولى دهان مسلماً مجراى اصلى نيست و تنفس از طريق آن گاه آثار نامطلوبى دارد مخصوصاً در هواى سرد ممکن است به ريه ها آسيب برساند در حالى که از طريق بينى هواى سرد تدريجاً گرم مىشود و به داخل ريهها مىرسد.
شايان توجه اين که اين شکاف داراى موهايى است که گرد و غبار را مىگيرد و در مايه لزجى که از بالا ترشح مىشود، به صورت آب بينى در آورده تا انسان بتواند آن را به خارج منتقل کند.
خداوند در اين شکاف ساده يکى از مهمترين حواس انسان يعنى حس بويايى را آفريده که به وسيله آن مىتواند خود را از خطراتى حفظ کند يا مطلوب خود را به دست آورد همان گونه که در زبان حس ذائقه و چشيدن را قرار داده که بازرس و مراقب بسيار خوبى جهت تشخيص غذاهاى سالم از ناسالم است.
خداى متعال وسعت اين شکاف را دقيقاً به اندازه نياز براى تنفس قرار داده است; اگر تنگ تر بود انسان به تنگى نفس دچار مى شد و اگر گشادتر بود ممکن بود فزونى هوا به ريه آسيب برساند
(فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ)
#قسمتآخر
حـنیفـا🇱🇧🇵🇸
#زندگیبهطعمعسل حکمت(۸)⬿شگفتىهاى تن آدمى "اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ؛ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ، و
حقا که
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
می تونیم از کانالت کپی کنیم ؟؟
+
فور بزنید قشنگتره🥲
موردی نداره ولی خواهشا دیگه تمام مطالب کپی نباشه♡
نهج البلاغه رو یکم واضح تر توضیح بدین
+
آسونترین تفسیر برای آیتالله مکارم که براتون انتخاب کردم
بخونید هرجا رو متوجه نشدین بپرسید❤️