فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی چیزی در حال
تمام شدن باشد عزیز میشود ...!
یک لحظه آفتاب در هوای سرد،
غنیمت میشود ...
خدا در مواقع سختی ها،
تنها پناه میشود ...!
یک قطره نور در دریای تاریکی،
همۀ دنیا میشود …
یک عزیز وقتی که از دست رفت،
همه کس میشود …
پاییز وقتی که تمام شد،
به نظر قشنگ و قشنگتر میشود ...!
و ما همیشه دیر متوجه میشویم !
قدر داشتههایمان را بدانیم …
چرا که خیلی زود، دیر میشود ...🌱
@Harf_Akhaar
تنهایــــے
ریشه تمامے گناهان و
درد هـــاست؛؛؛
چوپان را
تنهایـــے دروغگو کرد!!!🌱
@Harf_Akhaar
🌱ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻢ.🌱
⛔️ﻧﮕﻮ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺍﺣﻤﺘﺎﻥ ﺷﺪﻡ !
✅ﺑﮕﻮ : ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮﻡ !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ !
✅ﺑﮕﻮ : ﺩﺭ ﻓﺮﺻﺘﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﺧﺪﺍ ﺑﺪ ﻧﺪﻩ !
✅ﺑﮕﻮ : ﺧﺪﺍ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺪﻩ !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﻗﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ !
✅ﺑﮕﻮ : ﻫﺪﯾﻪ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻡ !
✅ﺑﮕﻮ : ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻡ !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﺯﺷﺘﻪ !
✅ﺑﮕﻮ : ﻗﺸﻨﮓ ﻧﯿﺴﺖ !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ !
✅ﺑﮕﻮ : عالیم !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ !
✅ﺑﮕﻮ : خدا قوت !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ !
✅ﺑﮕﻮ : ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ !
✅ﺑﮕﻮ : ﺁﺳﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﺟﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻟﺒﻢ ﺭﺳﯿﺪ !
✅ﺑﮕﻮ : ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﻮﺩ !
⛔️ﻧﮕﻮ : ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ !
✅ﺑﮕﻮ : ﺧﻮﺩﻡ ﺣﻠﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ !
ﺧﻮﺏ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
🌱🌱🌱
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمها گاهی؛
چوب اشتباهاتشان را جای دیگری
میخورند...
جایی که حتی فکرش را هم نمیکنند!
حواستان باشد؛
چوبی که به احساس و زندگی دیگران
میزنیم "تاوان" دارد...
این دل شکستنها، این بیانصافیها،
این بازیدادنها، این تهمت ها همهاش
تاوان دارد...
‹🌼🤍›
@Harf_Akhaar
بسیار مهم است که بگذارید
بعضی چیزها از بین بروند.
خودتان را از آنها رها سازید
و از دستشان خلاص شوید.
منتظر نباشید
تا قدر تلاش هایتان را بشناسند
و عشق تان را بفهمند.
در را ببندید،
آهنگ را عوض کنید،
خانه تکانی کنید،
گرد و غبارها را بتکانید،
از آنچه هستید دست بردارید
و به آنچه که واقعا هستید روی آورید.
انسان جدید زندگی جدید
پائولو كوئلیو
#قطعهایازیککتاب
@Harf_Akhaar
اگر داستان را از قبل بدانی، به یک ماشین تبدیل میشوی.
آنچه باعث می.شود انسانها انسان باشند، دقیقا همین است
که از آینده خبر ندارند...
اینجا همه آدمها اینجوریاند🌱
✍🏻 #لوری_مور
@Harf_Akhaar
#داستانک
🌱هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نمایید.
اطرافیان او همه با هم گفتند :
عادل تر از بهلول سراغ نداریم او را انتخاب نمایید.
خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند.
🌱بعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شدن در بغداد را داد.
بهلول گفت :
من شایسته این مقام نیستم و صلاحیت انجام چنین کاری را ندارم.
هارون الرشید گفت :
تمام بزرگان بغداد تو را انتخاب کرده اند چگونه است که تو قبول نمی کنی!
🌱بهلول جواب داد :
من از اوضاع و احوال خودم بیشتر اطلاع دارم و این سخن یا راست است یا دروغ!
اگر راست است که من به دلیلی که گفتم شایسته این مقام نیستم.
اگر هم دروغ باشد که شخص دروغگو صلاحیت قضاوت کردن ندارد!
🌱هارون الرشید اصرار فراوان کرد و بهلول در خواست کرد یک روز به او مهلت دهند تا فکر کند.
فردا صبح اول طلوع بهلول بر چوبی نشست و در خیابان ها فریاد می زد اسبم رم کرده بروید کنار تا زیر سمش گرفتار نشدهاید!!
مردم گفتند :
بهلول دیوانه شده است؟!
🌱خبر دیوانگی بهلول به خلیفه عباسی رسید...
هارون الرشید لبخند تلخی زد و گفت:
او دیوانه نشده است او بخاطر حفظ دینش از دست ما فرار کرده تا در حقوق مردم دخالتی نداشته باشد!
حتی زمانی که از غذای خلیفه برای او می آورند می گفت:
🌱این غذا را به سگ ها بدهید بخورند حتی اگر آنها هم بفهمند مال خلیفه است نخواهند خورد.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌼🤍🌼🤍
ﺷﺎﻣﻠﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
🌱ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ...
ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ ...
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ...
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ
ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ِﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ !🌱
@Harf_Akhaar
بــاور دارم كه خداوند پيش از من حركت ميكند. مسيرهاى ناهموار را بــرايم هموار ميسازد. خداوند از پيش انسانهاى نيك ، فرصتهاى مناسب و براى مشكلات آينده ام راه حل ، بر سر راهم قـرار داده.
تکیه میدهم به آسمانی که رویِ ابرهایش خدا نشسته…
🌱🌱🌱
@Harf_Akhaar
🌱مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا می کرد : "خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود ."
روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت . و میخانه ویران شد . صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت : "تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی !"
امام جماعت گفت : "مگر دیوانه شدی ! مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود !"
پس هر دو به نزد قاضی رفتند . قاضی با شنیدن ماجرا گفت : "در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد ، ولی تو که امام جماعت هستی به خدای خود ایمان نداری!!🌱
@Harf_Akhaar
#حکایت_بهلول
گفتهاند که مدتي بود بهلول هیچ نمیخندید. انگار دردي عظیم از درون او را ميگزيد و این باعث اندوه سلطان بود. به مردم گفته بوده هرکه بهلول را بخنداند چندین سکّة زر، جایزه دارد. روزی بهلول به درِ قصابیای ميایستد و به لاشههای بز و گوسفند که از سقف قصابی آویزان بوده، خیره خیره مینگرد. به این طرف و آن طرف قصابی میرود و باز بر میگردد. ناگهان قهقة بلند سرمیدهد و شاد و خندان راه خود را در پیش میگیرد. خبر به سلطان میبرند که بهلول خندید. سلطان او را طلب میکند و از سِرّ خندهاش میپرسد. بهلول جواب میدهد که من همیشه گمان میكردم چون فامیل تو هستم، روز بازخواست حتماً به سبب کارهای بد تو عقاب خواهم شد. و این باعث ناراحتی من بود. اما امروز در قصابی دیدم که «بز به پاچه خونه و گوسفند به پاچه خو» یعنی دیدم که بُز با پای خود آویزان است و گوسفند با پای خود. در یافتم که هرکسی مسؤل اعمال خود خواهد بود. و این باعث راحتی و خنده من شد.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
همیشه یادم باشد که سعی کنم همهجا و با هر آدمی خوب برخورد کنم
و ایجاد کنندهی هیچ بغض و تحقیر و احساس ناخوشایندی در هیچ انسانی نباشم.
که هر آدمی، یک کهکشان پیچیدهی مجزاست برای خودش...🌱
@Harf_Akhaar