eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.7هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱 انسانی که به‌شدت به پدر و مادر خود وابسته است ظرفیت عاشق شدن را ندارد و در هشت سالگیِ خود مانده ! کودک بین هشت تا دوازده سالگی باید بند ناف روانی خود را ببُرد و به این نتیجه برسد که من بدون پدر و مادرم هم زنده ام لطفاً فرزندان وابسته تربيت نكنيد ،مستقل بودن را از كودكي به فرزندتان آموزش دهید...! ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 روزى کشاورزى متوجه شد ساعت طلاى ميراث خانوادگى اش را در انبار علوفه گم کرده. بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهي کودک که بيرون انبار مشغول بازي بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد. به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه هاى علوفه را گشتند اما بازهم ساعت پيدا نشد.همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکى نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتيى ديگر به او بدهد. کشاورز نگاهى به او انداخت. کودک مصممی به نظر میرسید. باخود اندیشید: چرا که نه!. پس کودک به تنهايى درون انبار رفت و بعد از مدتى به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدى درحاليکه بقيه کودکان نتوانستند؟ کودک پاسخ داد: من کار زيادى نکردم، فقط آرام روى زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صداى تيک تاک ساعت را شنيدم. به سمتش حرکت کردم و آنرا يافتم! "ذهن وقتى در آرامش است بهتر از ذهن پرمشغله کار ميکند. هرروز اجازه دهيد ذهن شما اندکى آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگى خود را آنگونه که مى خواهيد سروسامان دهيد". ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱در نزدیکی ده ملا نصرالدین مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. 🌱ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت : من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. 🌱دوستان گفتند : همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی. ملا قبول کرد و گفت : فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند، اما نشانی از ناهار نبود گفتند : ملا، انگار نهاری در کار نیست. 🌱ملا گفت : چرا ولی هنوز آماده نشده، دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت : آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. 🌱دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند : ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند! ملا گفت : چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ 🌱شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود! @Harf_Akhaar
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱شب شد و دلها به فردا امیدوار شد؛ 🌼چشم ها پر از خواب شد، 🌱همه میگویند که 🌼زندگی سر بالایی و سرازیری دارد 🌱 اما من می گویم: 🌼زندگی هر چه که هست، 🌱جریان دارد؛ 🌼می گویم: تا خدا هست و خدایی 🌱می کند، امید هست؛ 🌼فردا روشن است؛ 🤍 ‌ شبتان آرام، فردایتان روشن 🤍 @Harf_Akhaar
🤍🌼 🌼با نام و یاد خ‍ــــدا 🌼می توان بهترین روز را برای خود رقم زد 🌼پس با عشق و ایمان قل‍ــــبی بگوییم🌼 🤍بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🤍 🌼 الهی روزم را با نام تو آغاز می کنم 🤍سلام🤍 🌼🤍صبح بخیر🤍🌼 @Harf_Akhaar
ـ🌱🌱🌱🌱 ـ🌱🌱🌱 ـ🌱🌱 ـ🌱 به خودت باور داشته باش؛ هیچ چیز در جهان زیباتر از باور داشتن نسبت به خودت نیست.. باور‌کن‌که‌فوق‌العاده‌ای...🤍🌼 🌱 🌱🌱 🌱🌱🌱 🌱🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
•🌱• شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است . آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت . در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد . در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود . آن شخص وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت: آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش می دهد. در چشم هایشان نگاه می کند..به درد و دلشان می رسد حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند. یکدیگر را در آغوش می کشند ومی بوسند. دوزخ جای این کارهانیست بیایید و این مرد را پس بگیرید. وقتی راوی قصه اش را تمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت: با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🤍🌼 پدرمیگفت...🌱: محبتت را به برگ ها سنجاق مزن که باد با خود می بَرد... محبتت را به آب جویی بریز...🌱: که با ریشه ها عجین شود... ریشه ها هرگز اسیر باد نیست... مادر میگفت...🌱: پروانه ی محبتت را به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد... محبتت را به خانه ی دلی بنشان که خیال بیرون شدن ندارد... و یاد معلمم بخیر...🌱: هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت: نقطه سر خط... مهربان تر از خودت با دیگران باش @Harf_Akhaar
🌱ما طوری برای فردا نگرانیم که انگار قولش را به ما داده اند🌱 🌱غمبرک بزنی، میگذره ،بلند شی شاد باشی و همه چی رو بسپری به زمان هم میگذره. انتخاب با خودته🌱 @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 هيچگاه انسان سالم، دیگری را شکنجه نمی‌کند. این انسان آزار دیده است که آزار می‌رساند. زخم خورده ها علاقه عجیبی به زخم زدن به دیگران دارند، آنها که از عزت نفس پاییني برخوردارند میل عجیبی به تحقیر کردن و گرفتن اعتماد به نفس و عزت نفس دیگران دارند. تو هیچ گاه کنار آنها بزرگ نمی شوي، فقط تحقیر مي شوي. چون، یک فرد ناسالم، هرچیز در اطرافش را بیمار میکند. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هرچی کار میکنم و جون میکنم پول دستم میاد ولی برکت نداره🌱 @Harf_Akhaar