eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.5هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱میرزا_اسماعیل_دولابی 🌱 اگر پرده کنار برود و به حقایق واقـف شویم، بیش از آنکه خدا را برای دعاهایی که اجابت کرده شاکر باشیم، برای دعـاهایی که اجابت نکرده شاکر می شویم. @Harf_Akhaar
ضرب المثل انگشت انگشت مبر تاخیک خیک نریزی درمورد ریشه این مانند آورده‌اند: مرد پول‌داری از راه فروش نفت، ثروت کلان اندوخته بود و به دلیل حرصی که در جمع آوری مال داشت همواره به غلام خود یاد می‌داد که موقع خریدن نفت، هر دو انگشت سبّابه را دور پیمانه گذارد تا مقداری چندان گرفته شود و برعکس در وقت فروختن آن، دو انگشت را درون پیمانه نهد تا مقداری کم داده شود.   غلام، وی را از کیفر این خیانت و نتایج شوم آن برحذر می‌داشت و میگفت: ارباب، مال حرام به کسی وفا نکند. اما آن مرد سخن وی را نشنیده می گرفت و در پاسخ میگفت: تو را به این فضولی‌ها چکار؟ تو دستور مرا به کار بند. زمانی دراز بدین منوال گذشت تا آنکه روزی آن مرد شنید که نفت در هشدرخان بهای فراوان دارد.   حرص، وی را بر آن داشت که سفر دریا کند و مقدار زیادی نفت به آن ناحیه ببرد. به دنبال این تصمیم، هزار خیک خرید و به بالای کشتی برد. چون به میان دریا رسیدند، ناگاه باد عظیمی برخاست و کشتی سخت به تلاطم درآمد. ناخدا دستور داد بارها را به دریا اندازند و کشتی را سبک کنند تا مسافران از خطر غرق شدن برهند.   آن مرد از ترس، خیک‌هاي نفت را یک به یک به دریا انداخت. در این هنگام غلام فرصت یافت و برای متنّبه ساختن ارباب خود به خنده دار و تمسخر به وی گفت: ارباب، انگشت انگشت مَبُر تا خیک خیک نریزی.   @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ اصلاً جمع‌های بچه‌ها را از آنها نگیرید. نوجوان با جمع جنس موافقش زنده است. ▫️ یک کلام محیط را کنید بچه‌ها رو بفرستید، محیط را امن کنید باشگاه بفرستید. محیط را امن کنید بچه رو رها کنید. 🌱دکتر_سعید_عزیزی🌱 @Harf_Akhaar‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
معذرت خواهی شکستن غرور نیست نمایش شعوره !!!🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب دل ها باشید... دل عزیزترین چیزهاست... 🌱 دکتر الهی قمشه ای 🌱 @Harf_Akhaar ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📗حکایت ▫️گویند: لیلی برای رسیدن به مجنون نذر کرده بود و شبی همهٔ مردم فقیر را طعام می‌داد. مجنون از لیلی پرسید: نذرت برای چیست؟ لیلی گفت: برای رسیدن به تو! مجنون گفت: ما که به هم نرسیده‌ایم. لیلی خشمگین شد و گفت: مگر همین که تو برای غذا آمده‌ای و من تو را می‌بینم، رسیدن به تو نیست؟ برو در صف بایست! ▪️مجنون در صف ایستاد که از دست لیلی غذا بگیرد و لیلی یک چشمش به مجنون بود. هنگامی که نوبتِ دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی به بهانه‌ای ظرف مجنون از دست خود انداخت و شکست. پنج بار این کار را تکرار کرد تا مجنون برود و ظرف دیگری بیاورد و در آخر صف بایستد تا او را بیشتر ببیند. چون ظرف مجنون را لیلی می‌شکست به مجنون گفتند: برو! او تمایلی برای غذادادن به تو ندارد، می‌بینی ظرف تو را می‌شکند که بروی ولی تو حیاء نداری و هر بار برمی‌گردی. ▫️مجنون سخنی به راز گفت: اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام مرا بشکست لیلی ▪️عاشقان خــدا نیز چنین‌اند، اگر خدا زمان درخواست، دعای آن‌ها را سریع اجابت نمی‌کند، دوست دارد صدای آنان را بیشتر بشنود و بیشتر در حال عبادت‌ شان ببیند. 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
سكـوت در مقابل بعضی حرفها چقدر زيبـاست وقتی قرار است پاسخ را خـــدا بـدهد....🤍 @Harf_Akhaar
هر گـاه مـایـل به انجـام گنـاهـی شدیـم این سـه اصـل را فـرامـوش نکنیـم 1⃣خــــدا شمـــا را مـــی بینـــد 2⃣مـلائـکه مینـویسند 3⃣مرگ در هـر حال میـاید @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹آیا میشه خطای محاسباتی دشمن به هم بخوره!؟ 🔘کار‌ برای ایرانی جماعت نشد نداره… @Harf_Akhaar
📗 حضرت عیسی علیه السلام و حریصان به دنیا (حضرت عيسى ) عليه السلام به همراهى مردى سياحت مى كرد، پس ‍ از مدتى راه رفتن گرسنه شدند و به دهكده اى رسيدند. عيسى عليه السلام به آن مرد گفت : برو نانى تهيه كن و خود مشغول نماز شد. آن مرد رفت و سه عدد نان تهيه كرد و بازگشت ، اما مقدارى صبر كرد تا نماز عيسى عليه السلام پايان پذيرد. چون نماز طول كشيد يك دانه نان را خورد. حضرت عيسى عليه السلام سوال كرد نان سه عدد بوده ؟ گفت : نه همين دو عدد بوده است . مقدارى بعد از غذا راه پيمودند و به دسته آهوئى برخوردند، عيسى عليه السلام يكى از آهوان را نزد خود خواند و آن را ذبح كرده و خوردند. بعد از خوردن عيسى فرمود: به اذن خدا اى آهو حركت كن ، آهو زنده شد و حركت كرد. آن مرد در شگفت شد و سبحان الله گفت : عيسى عليه السلام فرمود: ترا سوگند مى دهم به حق آن كسى كه اين نشانه قدرت را براى تو آشكار كرد بگو نان سوم چه شد؟ گفت : دو عدد بيشتر نبوده است ! دو مرتبه به راه افتادند و نزديك دهكده بزرگى رسيدند و به سه خشت طلا كه افتاده بود برخورد كردند. آن مرد گفت : اينجا ثروت زيادى است ! فرمود: آرى يك خشت از تو، يكى از من ، خشت سوم را اختصاص مى دهم به كسى كه نان سوم را برداشته ، آن مرد حريص گفت : من نان سومى را خوردم . عيسى عليه السلام از او جدا گرديد و فرمود: هر سه خشت طلا مال تو باشد. آن مرد كنار خشت طلا نشسته بود و به فكر استفاده و بردن آنها بود كه سه نفر از آنها عبور نمودند و او را با خشت طلا ديدند. همسفر عيسى را كشته و طلاها را برداشتند، چون گرسنه بودند قرار بر اين گذاشتند يكى از آن سه نفر از دهكده مجاور نانى تهيه كند تا بخورند. شخصى كه براى آن آوردن رفت با خود گفت : نان ها را مسموم كنم ، تا آن دو نفر رفيقش پس از خوردن بميرند و طلاها را تصاحب كند. آن دو نفر هم عهد شدند كه رفيق خود را پس از برگشتن بكشند و خشت طلا را بين خود تقسيم كنند. هنگامى كه نان را آورد آن دو نفر او را كشته و خود با خاطرى آسوده به خوردن نانها مشغول شدند. چيزى نگذشت كه آنها بر اثر مسموم بودن نان مردند. حضرت عيسى عليه السلام در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت طلا مرده ديد و فرمود:(1) (اين طور دنيا با اهلش رفتار مى كند @Harf_Akhaar
احترام از هر چیزی مهم‌تر است مهم‌تر از دوستی و خویشاوندی‌ حتی از عشق هم مهم‌تر است... ‹‹🌱›› @Harf_Akhaar