و ما همینیم
به هنگام سختی و درماندگی و درگیری
سراسر التفات و توجهیم
و به هنگام فراغت
هنگامهی گرفتاری را طوری از یاد می بریم
که انگار نمیدانستیم اصلا درماندگی و سختی چه مفهومی داشت...
و ما همینیم
@HassanMaarefvand
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْآيَةُ الْعُظْمَى
یا جوادالائمه ادرکنی
عالم، شکست خوردهی شرحِ معانیات
صدها فقیهِ پیر، فدای جوانیات
هر باغ مهر، دست تو را دید و مهر شد
جانها فدای مهرِ تو و مهربانیات
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
#فکاهه :)
باز با نام شما، نامِ خدا در واقع
خواهشی میکنم اینگونه، دعا در واقع
روزیام را بده بیزحمت و بیسختی تا
لَم به بالش بدهم یا متکا در واقع
ای خدا، مثل کف دست رُکَم من با تو
نیستم پَست و دورو، اهل ریا در واقع
دوست دارم که شما سخت نگیری بر من
دوست دارم بکنم حال، صفا در واقع
ترس و امید، مرا ملعبهی خود کردند
ترس و امید، همان خوف و رجا در واقع
اگر از دیدهتان ثانیهای دور شوم
ول شوم بین زمین، ول نه، رها در واقع
با چنین وضعِ عمل های گناه آلوده
من کجا میروم آخر؟ به فنا در واقع
قدری از بودجهی نامتناهی خودت
دست کن پول بده، یا که عطا در واقع
مدتی گفتم از اینها و اثر هیچ نکرد
حرف بی ارزش من، روی خدا در واقع
گفت: ای بندهی من هیچ نگو، آدم باش!
از خیالات، برون آ و بیا در واقع
اینکه تنبل بِبرد رزق به قدر بقیه
عادلانهست؟ نه، که هست جفا در واقع
من تو را خلق نکردم که همینطور عبس
کار باید بکنی، صبح و مسا در واقع
هر چه که کار کنی، رزق همانقدر بَری
برکت هم بدهم، مالِ تو را در واقع
«راست میگفت خدای قَدَرِ عزوجل»
صدق الله شد این مصرع ما در واقع...
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
اباعبدالله...
یادِ تو یادِ گناه از دل هرکس برده
روزهایی که به یاد تو میافتم عیدند
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
امشب سه شنبه ٩ اسفند ١۴٠١
اتفاقی دیداری حاصل شد
با حجت الاسلام و المسلمین شیخ جواد محمد زمانی بزرگوار
و پسر نازنینشون آقا سجاد
در مسجد گوهرشاد
@HassanMaarefvand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
:
#امام_رضا علیه السلام
.
ندیدم غریبی به این آشنایی
چه شوری چه شوقی چه صحن و سرایی
مرا آنچنان مهربانی که انگار
نه دیدی گناهی، نه دیدی خطایی!
ولی رو سیاهم، چنان که پس از مرگ
توقع ندارم پیِ من بیایی
من اینجا می آیم برای خودِ تو
پی من بیایی، پی من نیایی
::
شدم خیسِ اشک از تضاد عجیبی
ندیدم غریبی به این آشنایی
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
.
سهشنبه
٩اسفند١۴٠١
مسجد گوهرشاد
«سوء تفاهم»
بی خانه ندارد به سر خویش پلاکی
هستم دمق و خسته و ناراحت و شاکی
در جمع تضادم پُرِ بد مستی و پاکی
گر غم برسد بر دل من باز، چه باکی؟
عاشق شده ام، عاشق بانوی اراکی
صد شکر که عمرم به تبسم سپری شد
صد شکر که با خندهی مردم سپری شد
هر چند دو روزی وسط رم سپری شد
اوقات خوش آن بود که در قم سپری شد
بر قلب نمیخورد نه زخمی و نه چاکی
با زلزله صد آجر بیچاره بلرزد
با بارش برف آدم آواره بلرزد
هنگام رفو پیرهن پاره بلرزد
لعنت به هر آن دل که به یکباره بلرزد
با نازی و سرخاب سفیدابی و لاکی
دیوانه ام اما مخ بهلول ندارم
من در ره عشقش، جگر غول ندارم
من لاغرم و هیکل هرکول ندارم
باید بخرم لاک ولی پول ندارم
ای وای! بریزم به سرم باز چه خاکی؟
گفتم همه جانم شده درگیر دو چشمت
زندانی ام ای یار به زنجیر دو چشمت
در اوج جوانی شده ام پیر دو چشمت
او گفت سیاه است چرا زیر دو چشمت؟
اینطور یقینا ته این هفته هلاکی
او گفت برو زود برو عازم قم شو
اصلا برو آن دور تر و راهی رم شو
هی دور شو و ریز شو و قدر صدم شو
مامانی او نیز بگفتا برو گمشو
اصلا ندهم دختر خود را به کراکی!
گفتم بخدا در ره مسدود نرفتم
دریاست دلم، من طرف رود نرفتم
یک دم به مسیری که خطا بود نرفتم
اصلا بخدا من طرف دود نرفتم
این مشکل من هست ز کمبود خوراکی
گفتم، ولی افسوس نشد ملتفت آخر
کم کم شدم از زندگی او دلت آخر
تا اینکه شد این خط دلت کمپلت آخر
شد رنگ دل و رنگ سرم آه، سِت آخر
حالا بخرد این دل مشکی مرا کی؟
من تا پل آهنچی غمناک رسیدم
من در پل آهنچی غمناک خمیدم
من از پل آهنچی غمناک رمیدم
من از پل آهنچی غمناک چه دیدم؟
با شوهر خود توی خیابان اراکی
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
نفسی نیست اگر بین بساط آهی نیست
رمقی نیست اگر، همدل و همراهی نیست
آسمان دل من تیرگیِ محض گرفت
کو ستاره؟ چقدر حیف... مرا ماهی نیست
هرکسی را که در این راه تو میخواهی هست
هرکسی را که در این راه نمیخواهی، نیست
لذت این است که هی دست مرا میگیری
لذتی نیست به راهی که در آن چاهی نیست
بار سنگین گناهم بخدا کوهی بود
که پس از لطفِ نگاه تو پرِ کاهی نیست
میفرستد به همه گریه کنان تو درود
«با توسل به تو پس تا به خدا راهی نیست»
سر شب بود، ستاره به دو چشمم برگشت
گریه در روضه کم از اشک سحرگاهی نیست
قصهی سلطنتت سخت عجیب است عجیب
بوریا هیچ کجا تخت شهنشاهی نیست
حسن_معارف_وند
#مناجات #روضه
@HassanMaarefvand
:
مثل آن خودروی معیوبِ عقب مالیده
شدهام خسته و بیتاب و ادب مالیده
کاشکی او عقب خودرو فقط میمالید
تو نگو صاف به رگهای عصب مالیده
فکر کردم که فقط چند وجب مالیده
ولی او بیشتر از چند وجب مالیده!
همهی خلق بیایند نمیمالندم
حتم دارم که کسی داوطلب مالیده
مدتی بود که اصلاح نمیکردم ریش
پس عیان است یک اصلاحطلب مالیده
بدهی داشتم و خرج جدید آمد روش
فعلاً آهای طلبکار! طلب مالیده
عصبی هستم و باید که عوض گردد حال
تا شود ذرهای از حجم غضب مالیده
رمضان است خدایا خُنکایی بفرست
همه اعضای تن انگار به تب مالیده
آن که میگفت: نوازش فقط از جانب یار
خبر آمد، شده با دستِ عزب مالیده!
لیک چون با دهن روزه نمیشد مالید
عزبِ قصه سرِ حوصله شب مالیده
هر کسی را سببی هست سرِ مالیدن
او ولی یکسره بیهیچ سبب مالیده
روزه گر بودی و افطار فقط غم خوردی
پاک کن مانده غمی را که به لب مالیده
دور خواهی بزنی ماه خدا را؟ عمراً
نخورَد ماه صیام از تو رکب، مالیده!
هرکسی هست پیِ بخششِ ماه رمضان
مطمئن باش که شعبان و رجب مالیده
ای عزیزان، دم افطار مرا یاد کنید
نانتان تا به ابد گرم و رطب مالیده
عذر خواهی مرا نیز پذیرا باشید
که شدم خسته و بیتاب و ادب مالیده
.
حسن معارف وند
٢٧فروردین١۴٠١، ١۵:٣۴
14ماه رمضان
به نیت تبسمتان 🌹
@HassanMaarefvand
شادی های شعبان المعظم بهانه ای شد برای انتشار فکاهیها و شعرهای طنز؛
راستش را بخواهید
شعر، شبیه زندگی است؛
شادی دارد، غم دارد
و خط کش و دیواری برای آن نیست.
آدمی اگر می بیند که میتواند بنویسد
باید بنویسد و خود را محدود به فضایی خاص نکند که مبادا وجههای از او به مخاطره بیفتد.
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
استیصال
«سوء تفاهم» بی خانه ندارد به سر خویش پلاکی هستم دمق و خسته و ناراحت و شاکی در جمع تضادم پُرِ بد مس
26.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی طنز
«سوءتفاهم»
27 دیماه 1396
محفل طنز قمپز
بیش از پنج سال گذشت...
#عمر_زود_گذر
@HassanMaarefvand
هدایت شده از استیصال
اباعبدالله...
یادِ تو یادِ گناه از دل هرکس برده
روزهایی که به یاد تو میافتم عیدند
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
کالای ایرانی
اگر مانند یک جانی، سَری خواهی ببُرّانی
بخر چاقوی زنجانی، بخر کالای ایرانی
به قدر وسعت ای جانان، به هر اوضاعِ بازاران
گرانی یا که ارزانی، بخر کالای ایرانی
اگر آقای سلمانی، ندارد تیغ ایرانی
بگو آقای سلمانی، بخر کالای ایرانی!
به ما داد ادکلن دشمن، به کوریاش بزن بر تن
گلاب ناب کاشانی، بخر کالای ایرانی
به سُخره گر گرفتندت، دهم این بیت را پندت
برو بازار، پنهانی، بخر کالای ایرانی
ندیدم راستگویانه، به خوش طعمی تکدانه
نخر هی رد هم رانی*، بخر کالای ایرانی
نظر کن قرمه سبزی را، بیا دریاب دیزی را
نخور پیتزا پپرّانی، بخر کالای ایرانی
نده این ماجرا را کش، بخور با چای خود کشمش
به جای تافی و نانی، بخر کالای ایرانی
نشو درگیر کیفیت، از این کارت بکش خجلت
که این دنیا بود فانی، بخر کالای ایرانی
.
( * ): رانی برای عربستان سعودی است.
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
استیصال
: مثل آن خودروی معیوبِ عقب مالیده شدهام خسته و بیتاب و ادب مالیده کاشکی او عقب خودرو فقط میمالید
36.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکسی هست پیِ بخششِ ماه رمضان
مطمئن باش که شعبان و رجب مالیده
.
شعر خوانی در
محفل طنز قمپز
٢٣اسفند١۴٠١
.
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
چه میدانند خوبان، قیمتِ دلهای مشتاقان
به کف، جنسی که مفت آمد، نباشد قدر چندانش
#بیدل_دهلوی
*کف: دست
@HassanMaarefvand
کریم های دو عالم به نام زاده شدند
زبانزد همهی خاص و عام زاده شدند
چقدر خام شدم تا مرا کمی بپزند
پیالهها همه از خشت خام زاده شدند
تو امر کردی و تکوینا استجابت شد
و عاشقانِ تو با یک کلام زاده شدند
جواب دادن تو اشتیاق میآرد
سلام ها ز علیک السلام زاده شدند
چه خوب شد که محبان، حلال زادهی عشق
و دشمنان حسن هم حرام زاده شدند
حسن حسین و یقینا حسین هم حسن است
نشسته ام که ببینم کدام زاده شدند
همین دو تا پسر فاطمه همان اول
امامزاده شدند و امام زاده شدند
چقدر دور و بر تو فرشته ریخته است
بزرگ ها همه با احترام زاده شدند
بساط نوکری ما کنار تو پهن است
از اول ایل و تبارم غلام زاده شدند
عجیب نیست به دنبال گنبدت هستیم
کبوتران همه بالای بام زاده شدند
چه بهتر است که بشینی و سکوت کنی
که از قعود تو صدها قیام زاده شدند
علی اکبر لطیفیان
@HassanMaarefvand
کرم همیشه کنارت کشیده است خجالت
غلام حلقه به گوش تواند حق و عدالت
تمام رحمت خود را خدا از اول خلقت
به سفرهٔ دار ترین مرد خلق داده وکالت
همه زمین و زمان و قضا و قسمت و تقدیر
مگر که اند به میل حسن کنند دخالت
تمام عمر به صلحت اگر که فکر نماییم
نرفته ذره ای از عمر ما به سمت بطالت
هزار شکر که دارم به سینه دست ارادت
به خانوادهات آقا، ولیکن آه عیالت...
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
زبان حال امیرالمؤمنین علی علیه السلام
یه حاجتی داشتم که آخر هم رَوا شد
آخر خدا به رفتن حیدر رضا شد
فزت و رب الکعبه رو گفتم بدونید
زخم سرم زخم دلم بوده که وا شد
زخم زبون میزد به من دنیا همیشه
زخم بدن راحت تر از زخمای نیشه
جوری زدن خانوممو که هی میگفتن
زهرا دیگه واسه علی زهرا نمیشه
گفتم چرا به رفتنت اصرار داری
گفتی میخوام ثابت کنم تو یار داری
یادم نمیره با سراپای وجودم
گفتم نرو زهرای من! تو بارداری...
این غصههای کهنه جا کرده تو سینه
آره دیگه... دنیای بی زهرا همینه
این زینبم غصه زیاد داره، بذارید
حداقل دیگه منو اینجور نبینه
سنگه خلاصه دشمن اصلی شیشه
شد وقت رفتن دمدمای گرگ و میشه
خون خیلی از من رفته و خشکیده لبهام
آدم که زخمی باشه دائم تشنه میشه
از تشنگی هر آدمی از حال میره
با حالت زخمی شکسته بال میره
فکر حسینم دردمو از یاد برده
وقتی تک و تنها ته گودال میره
باید دلیل کشتنو از دست پرسید
حالات وحشی بودنو از مست پرسید
هیچی از اعضای تنت جای خودش نیست
باید اینو از اون سنانِ پست پرسید
حسن معارف وند
#روضه
@HassanMaarefvand
اعلام برنامه
شعرخوانی شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
امشب 22 فروردین 1402
ساعت 12:45
خیابان 15 خرداد
حسینیه شهداء
@HassanMaarefvand
مدح امیرالمؤمنین علیه السلام
چُنان لب که معذب میشود از زخمِ تبخالی
پریشان میشود هر آدمی با یک تبِ خالی
سراسر ناتوان اما، زبانِ ادعا گویا
چه با خود میکند آری بشر -این طبل توخالی-
بپرسد از خودش ایکاش انسان که چه میخواهی؟
تو که دائم به دنبالی، چرا هر لحظه بَدحالی؟
همه در رفت و آمدها و مجذوب دروغیها
میان این شلوغیها، بپرس از یار احوالی
بپرس از یار احوالی برای وضع و حال خود
نیازی که ندارد او، تویی کز غصه مینالی
بگیرد کاش آخر بار دوشِ تو زمینگیری
که باشد قسمتت با ترک «سنگینی»، سبکبالی
به کاوشهای انگشتان میآید فال، اما با
«الا یا ایها الساقی» به ندرت آمده فالی
الا یا ایها الساقیِ کوثر، یا امین الله!
بِنَفسی اَنتَ یا مَولَی الْمَوالی اهلیومالی
تویی توحید ذاتی و تو توحید صفاتی و
تو توحید عبادی و تویی توحید اَفعالی
زبان، با این بلندی که میان سینه جا کرده
شگفتا اینکه حیدر را کند توصیفِ اجمالی
چقدر از خلق بی مقدار گفتن؟ ای زبان بس کن
معطل کردهای ما را، بگو از او، مگر لالی!
مداوم نام حیدر را تکلم کن بدان نامش
به دردت میخورد در عمر، مخصوصاً کهنسالی
علی اول، علی آخِر، علی باطن، علی ظاهر
علی والا، علی والی، علی اعلی، علی عالی
نیازی به تملق نیست در مدح تو یا مولا
تویی کز هر نظر تکمیلی و تکمیلِ اِکمالی
به راه انداخته نوع عبادتهات، جریانی
از آنور ذوالفقارت هم به پا کردهست جنجالی
نبردت بین اعراب و عجمها که به جای خود
نباشد در همه عالم چنان تو مردِ قَتّالی
خداوند من الله است و مربوب علی هستم
علی رب من است و این ندارد هیچ اشکالی
علی جان! بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی دوستت دارم
بِنَفسی اَنتَ یا حِصن الحَصین یا فوق آمالی
حسن معارف وند
#مدح
@HassanMaarefvand
مدح امیرالمؤمنین علیه السلام
همان اول تمایز داد احمد را؛ «امین بودن»
و در دینِ مبین او تو را هم «اولین بودن»
به محضِ اینکه نامت در دلِ «اسلام» روشن شد
نمایان شد برایش تازه مختصّاتِ دین بودن
عرقهای جبین را پاک میکردی و خِلقت هم
لبالب میشد از خواهش برای آستین بودن
چه میفهمیم ما از «به ستمکاران، غضب کردن»
چه میفهمیم ما از «با ضعیفان همنشین بودن»
نجف شد فرش زیر پات و احوالش دگرگون شد
که دُرّش نیز مایل شد بر انگشتر نگین بودن
محبت را به تنهایی نمیخواهم، که در مدحت
محبت با جنون گُل میکند، وقتِ عجین بودن
هزاران بار میگویم، نمیآید نمیآید
به جز تو بر کسی دیگر امیرالمؤمنین بودن
حسن_معارف_وند
@HassanMaarefvand
مدح روضه امیرالمؤمنین علیه السلام
میان خشکی دنیا که شد سراب درست
برای خشکی دنیا شدهست آب درست
برای عطر خوش آن شده گلاب درست
نوشته اند که انسان شد از تراب درست
شد از تراب به دست ابوتراب درست
تکلمش همه جا را بهشت خواهد کرد
ترحمش همه جا را بهشت خواهد کرد
تحکمش همه جا را بهشت خواهد کرد
تبسمش همه جا را بهشت خواهد کرد
اگر غضب کند اما، شود عذاب درست
جز او، توهم مال از برادرش که گرفت؟
به حکمت آهن سرخی برابرش که گرفت؟
مقام عرشیِ ساقی کوثرش که گرفت؟
شدهست حُجب و حیا محو همسرش که گرفت
به وقت آمدن کور هم حجاب درست
دو گل رسید که دنیا از آن دو شد روشن
دو گل رسید به دادِ کلافگی چمن
- مثال بارز یک روحِ رفته در دو بدن -
به افتخار، خداوند با حسین و حسن
نموده در برِ خود سیدِ شباب درست
به عشق، هر تن بی جان حیات پیدا کرد
به عشق، سائل کویش بساط پیدا کرد
جواز رد شدنِ از صراط پیدا کرد
به عشق، مملکت ما نجات پیدا کرد
به دست زادهی حیدر شد انقلاب درست
به لب نوای علی و به سر محبت او
نموده در جگر من اثر محبت او
که گفته است ندارد ثمر محبت او؟
من آبرو که ندارم، مگر محبت او
برای روی سیاهم کند نقاب درست
به خانه از غم بابا شکسته قلبِ شکیب
میان شهر برایش نبوده است طبیب
نه بوده است طبیب و نه بوده است حبیب
به من نهیب زند بغض یک صدای قریب
که امشب از غم مولا بیا نخواب درست
از این مصیبت عظما که چشمها شد تر
«علی»، به یاد من آورد غصه ای دیگر
نوشته اند سه شعبه زدند بر حنجر
سوال میکنم از خود پس از علیاصغر
چگونه میشود آخر غمِ رباب درست؟
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand