انقدر خسته ام
مثل حال خیمه های شعله ور خسته ام
مثل قصه رقیه و پدر خسته ام..
به هر نفس تو اون همه عذاب مُردم من..
با تازیونه خوردن رباب مُردم من..💔
پیش سرت تو مجلس شراب مُردم من..
دفنِ سه ساله رو دَم سحر دیدم💔
هر دفعه به نیزه گفت منم ببر دیدم،
به جون سه ساله شهید،
دیگه نوبت منم رسید🖤🥀
#حضرت_سکینه
این روزگار ازت گرفت پناهتو
شنیده آسمون هفتاد سال آهتو
یه عمر گذشت ولی یه روز پیرشدی
پیر شدی اون روزی که تو اسیر شدی
پیر شدی وقتی که دیدی برادرت اربا اربا شده
وقتی دیدی سر علی اصغر رو نیزه جا شده
پیر شدی وقتی صدای باباتو شنیدی از حنجره بریده
وقتی که دیدی ساربون نامرد نقشه برا انگشترت کشیده
بگم که زخم تو چطور نمک زدند
رقیه رو جلو چشات کتک زدند💔
#حضرت_سکینه
آقایاباعبدالله؛
بهشوقِدیدنِرویت
بهخوابمیروم!
بهخوابِمنگذریکن
کهسختدلتنگم! :)💔