روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز میکنیم
🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَمُوسَیاَلرِضَا اَلمُرتَضی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان
وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ
#اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
نام آورِ بی نشان ما،بی نامست...
از شهد شراب عشق، شیرین کامست...
بر تارک او نوشته با خطی خوش...
این دسته گل محمدی،"گمنامست"
سلام✋
#عاقبتتان_شه🌹دایی
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مردان میدان....
نه درجه ای ،نه تیپ و هیکل آنچنانی ،نه تجهیزات پیشرفته و امکانات خاصی....
یه تعداد آدم های معمولی
خداوند سربازان و یاوران دینش را از میان کسانی انتخاب میکند که با زاویه دید عینک ما مردم معمولی هستند
اینها در برابر جبهه جهانی کفر و الحاد و تکفیر پیروز شدند
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
محبت درمانی (18).mp3
8.79M
🔖#منبرهای_کوتاه
📚 سلسله جلسات محبت درمانی 18
این مجموعه محبت خدا به بنده ها و محبت انسان ها با تکیه بر آیات و روایات پرداخته است.
فوق العاده زیباست از دست ندید👌..
🎵استاد شجاعی
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒ قسمت سوم؛
فصل اول
کوچه باغهای محله شترگلو
در صفحه اول شناسنامه کهنه من نوشته است؛ جمشید خوشلفظ، تاریخ تولد ۸/۸/ ۱۳۴۳ شهرستان همدان.
مثل خیلی از آدمها، از طفولیت چیزی یادم نیست.
بزرگتر که شدم مادرم تعریف میکرد؛ اسم جمشید را آقات خدابیامرز انتخاب کرد.
میگفت؛ اسم شیک و جدیدی است. شاید هم آقات به خاطر این، این اینقدر حظ میکرد که روز و ماه و تولد تو، دو سه روز بعد از تولد پسر شاه (رضا پهلوی) بود.
اما اسم برادر کوچکترت جعفر را حضرت رضا انتخاب کرد.
شب تولد جعفر شب تولد امام رضا بود. یک شب سرد زمستانی. در نیمههای شب درد زایمان به سراغم آمد و تنها تو و خواهرت در خانه بودید. خواهرت رفت تا قابله را خبر کند که من همانجا برای چند ثانیه کنار سماوری که قلقل میکرد، خوابم برد.
خودم را در صحن حرم امام رضا دیدم. قنداقه جعفر بغلم بود و تو در صحن بازی میکردی.
پایت یک جا بند نبود نمیتوانستم تو را نگه دارم از چند نفر خواستم تو را بگیرند، اما از وسط دست و پایشان فرار میکردی.
یک لحظه از تیررس نگاهم رفتی و در انبوه جمعیت گم شدی. داد زدم جمشید! جمشید! کجایی؟! و با گریه گفتم: یا امام رضا جمشید را از تو می خواهم.
همین لحظه سیدی نورانی پیش روی من ظاهر شد و گفت: نگران نباش جمشید کنار توست. فقط به حرمت جد ما، اسم این نوزادت را جعفر بگذار.
از خواب بیدار شدم. خواهرت قابله را آورد و بلندگوی مسجد داشت اذان صبح را می داد که جعفر به دنیا آمد.
برای جعفر به حرمت امام رضا هیچ مراسم و جشنی نگرفتیم. اما تو عزیز دردانه بودی.
برای تولد و پاقدمی تو تا چند شب قوم و خویش و همسایه میهمان ما بودند.
وقتی مادرم خاطرات تولد من و جعفر را تعریف میکرد و از جشن و سور و سات مهمانی برای من حرف میزد، معلوم بود که به خاطر احترام به نظر شوهرش پایبند این رسوم و آداب شده است.
فضای تربیتی که او میخواست محیطی مومنانه و خداشناسانه بود. لذا با تمام احترام برای پدرم میکوشید آموزه های دینی و اعتقادی را در محیط پنج فرزندش حاکم کند.
پدرم را مشاسدالله صدا میزدند. یک راننده پرتلاش، و نانآوری سخت کوش که با کامیون ولوو تابستانها در همدان و اطراف آن کار میکرد و زمستانها در خرمشهر و اروندکنار و گاهی همه اعضای خانواده را با خود به جنوب میبرد.
◀️ ادامه دارد ...
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#قيمت_شش_سر!!!
🌷مجروح و خونآلوده داخل گودالى افتاده و بيهوش شده بودم. با صداى چند نفر كه با هم حرف میزدند، به هوش آمدم. چشم كه باز كردم، ديدم همگى لباس كردى به تن دارند و فارسى را به خوبى صحبت مى كنند. لبهى گودال ايستادند، نگاهى به من انداختند و به تصور اينكه زنده نيستم عقب رفتند. ديدم سر پاسدارى....
🌷سر پاسداری را جدا كردند و در گونى انداختند. در همين حين، صداى يكى از آنها را میشنيدم كه میگفت: «آن يكى ريش ندارد، بيخود سرش را جدا نكن، يادت هست كه دفعه قبل سر بىريش را قبول نكردند.» ديگرى میگفت: «فقط شش سر؟ شش هزار تومان هم شد پول؟» و به راه افتادند.... بغض تلخى گلويم را میفشرد.
#راوى: شهيد معزز سيدحسن دوستدار
❌️ امنیت اتفاقی نیست!!
❌️❌️ قیمت سرهای جوانان وطن؛ امنیت و آرامش ماست!!
✅️ میارزه نه؟؟!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠