#مکه_مکرمه
#حج_خونین
#جمعه_خونین
در روز #ششم_ذی_الحجه سال ۱۴۰۷ هجری قمری هنگامی که بیش از ۱۵۰ هزار #زائر در خیابانهای #مکه برای شرکت در مراسم #برائت از مشرکین حرکت کردند ، مأمورین دولت سعودی با انواع سلاحهای #سرد و #گرم به #سرکوبی تظاهر کنندگان پرداختند .
در این واقعه حدود #چهارصد نفر از #حجاج ایرانی ، لبنانی ، فلسطینی ، پاکستانی ، عراقی و دیگر کشورها به #شهادت رسیدند و حدود #پنج_هزار نفر #مجروح و عدهای بیگناه #دستگیر شدند .
⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات #صلوات⚘
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🔴#گنده_لات مدرسه،
عصبانی وارد کلاس شد...
با دیدن شاگرد اول مدرسه،
که در کلاس نشسته بود و مشغول رفع اشکال درسی بچه ها بود،
عصبانی تر شد...
🔰شاگرد اول هرروز بین بچه ها و مدیر و معلمان محبوب تر،
و عصبانیت گنده لات بیشتر میشد
او،
تنبل کلاس بود و هرروز درحال اخراج...
میدانست اگر ب شاگرد اول نزدیک شود،
چون #پهلوان مدرسه است،
با اشاره ای مچ او بر زمین زده و حتی #خرد میشود...
🔸خیلی فکر کرد چگونه زهر خود را بریزد،
تااینکه پنجه بکس را برداشت
و
حمله ور شد...
عینک و ساعت شاگرد اول را شکست،
کیفش را پرت کرد،
لیوانش را شکست،
حتی چند تا از بچه های مدافع او را زخمی کرد،
و از مدرسه خارج شد...
🔹مدیر با سروصدای ایجاد شده،
به کلاس آمد،
پرسید: این چه وضعی است؟
چند تا از بچه ها،
از ترس چاقو خوردن از گنده لات،
ساکت ماندن،
و چند نفر قضیه را تعریف کردند.
شواهدعلیه گنده لات بود،
و ب #اخراج_دائمی او منجر شد...
💣منافقین
زورشان به انقلاب نمیرسد، مدافعان انقلاب را میکشند یا
طفل سه ساله را به شهادت میرسانند...
🔺🔻ثانیه های اخراج دائمی آمریکا و نابودی کشتی تایتانیک ش،
به شمارش معکوس افتاده است...
سلام بر شهیدان
وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
بای ذنب قتلت؟ به کدامین گناه کشته شد؟
#فاطمه_سادات_طالقانی👇
سند حقانیت انقلاب اسلامی ایران
سند جنایت منافقین
سند مظلومیت جمهوری اسلامی
#مقتدرمظلوم
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🍁آیت الله حاجآقا مجتبی تهرانے(ره):
" پدرماز عبدالکریم کفاش پرسیده
بود چرا امام زمان(عج) به دیدن
تو مےآید؟
سیدعبدالکریم گفت: حضرت به
من فرمود: "چون تو نفــسـت را
کنارزدهای منبه دیدارت مےآیم."
z685433_.mp3
2.83M
🏴🏴🏴
#بفرمائید_روضه
🎙#حاج_مهدی_رسولی
🌹شهادت امام محمد باقر «علیه السلام »
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
الإمامُ الباقرُ عليه السلام :بُنِيَ الإسلامُ على خَمْسٍ : عَلى الصَّلاةِ ، و الزَّكاةِ ، و الصَّومِ ، و الحَجِّ ، و الوَلايةِ ، و لَمْ يُنادَ بِشَيْءٍ كَما نُودِيَ بالوَلايةِ .
امام باقر عليه السلام :
اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت؛ و بر هيچ چيز به اندازه ولايت تأكيد نشده است.
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت چهارم؛
فصل اول
کوچه باغهای محله شترگلو (۲)
خرمشهر آن سالها، یعنی روزگاری که من پنجشش سال بیشتر نداشتم، مثل یک تصویر سرسبز و باطراوت در ذهنم نقش بسته است.
همان روزهایی که در کنار شط، دستم از چادر مادرم جدا شد و در هیاهوی پر ازدحام حاشیهی کارون گم شدم.
پلیس من را پیدا کرد.
جایی را بلد نبودم اسم.
مامان و بابا را با زبان کودکانهام گفتم.
بعد از ساعتی ماندن در پاسگاه پلیس، پدر و مادرم مرا پیدا کردند.
محله ما در همدان، در انتهای باغ های کمالآباد بود. با چشمهای پرآب و زلال که قدیمیها به دلیل قوس و پیچ چشمه به آن شترگلو میگفتند.
زنها ظرفها و دبههای خالیشان را از سرچشمه پر میکردند، و کمی پایینتر عدهای دیگر لباسهایشان را داخل تشت می شستند.
و پایین تر از آنجا، بچههای بازیگوش مثل من با بستن مسیر آب حوضچهای ساخته بودیم و زیر برق آفتاب تابستان تن به آب میزدیم.
گاهی زنها کلافه میشدند و لنگه کفش یا دمپایی برایمان پرت میکردند. ما هم با همان لنگهکفشها فوتبال بازی میکردیم.
زنها به بزرگترهای ما شکوه میکردند و ما هم به خاطر اینکه دوباره مجال و آمدن به چشمهی شترگلو را پیدا کنیم مثل بچههای خوب، دبههایشان را از آب پر میکردیم و کشانکشان تا خانههایشان میبردیم.
آن زمان هیچ خانهای آب لولهکشی نداشت و آب شرب از همین چشمه شترگلو بود
هفت ساله که شدم، پدرم مادرم نفس راحتی کشیدند و مرا در مدرسهای به نام عارف گذاشتند.
همان سال از فرط بازیگوشی یکضرب مردود شدم.
سال بعد که کمی بزرگتر و مثلاً عاقلتر شدم.
باز هم سر به هوا بودم و البته پر از انرژی و تشنه مردمآزاری از نوع کودکانهی آن.
با بهرام عطائیان یکییکی زنگ خانهها (بیشتر خانه پولدارها) را میزدیم و فلنگ را میبستیم.
یک روز یکی از همان همسایههای کلافه، مراقب و فالگوش پشت در خانهاش ایستاده بود. به محض این که دست من روی زنگ رفت در را باز کرد و مچم را گرفت.
یک آدم هیکلی و گنده که به چشم من به غول چراغ جادو میمانست.
با زور دستم را کشیدم و این بار هم قصر در رفتم.
حرفهای شده بودیم. هر دفعه به یک کوچه و محله ناشناس سرک میکشیدیم و زنگ میزدیم.
برای برگشتن ناچار بودیم از مسیر کوچهباغها مسافت زیادی را طی کنیم تا به خانه برسیم. آن وقت بود که میوههای رسیده و نرسیده و کال از دست ما در امان نبودند.
گناه ما کودکانه بود. اما همین مسیر از اراذل و اوباش پر بود که به هر خلافی دست می زدند.
در همین روزها با پنجهبوکس آشنا شدم تا برای دفاع از خودم در مواجهه با خطرات احتمالی به ویژه اراذل توی باغها از آن استفاده کنم.
باغها به گونهای به هم پیوسته و در هم تنیده بود که گاهی گم میشدیم ولی بالاخره راه پیدا می کردیم و از هر باغی هرچه دستمان میرسید و میلمان میکشید میخوردیم...
◀️ ادامه دارد ..
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠