eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
85 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
223 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ✍پرسیـدم : قلہ افتخـار یڪ ملـت ڪجاست؟ آرام دستـم را ڪًرفـت و بر سر قبـر یڪ مهمـانم ڪرد. روے ســنڪً قبــرش نوشتہ بود : " قلہ افتخــارم 【 】است... سلام ✋ ‍🌹دایی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
[❤️🌱] ~اگر...✋🏻 تیردشمن...💣•° جسم‌شہدا‌راشڪافت...‼️•• ~تیر‌بدحجابــے...🏹•° قلب‌آن‌ها‌را‌میدرد...💔•• شہدا‌شرمنده ایم🍃💔 ✨ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠 ‎‎
علامه طباطبایی پاسخ هارا آرام و سر به زیر می‌گفت و نمیدانم را بلند ؛ تا بشنوند ‎‎‌‌‎ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
20.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در محضر ولایت نماهنگ |‌ جهاد تبیین در برابر محتوای دروغ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
عزیزی پرسید جبهه چطور بود؟ گفتم : تا منظورت چه باشد . گفت: مثل حالا رقابت بود؟ گفتم : آری. گفت : در چی؟ گفتم :در خواندن نماز شب. گفت: حسادت بود؟ گفتم: آری. گفت: در چی؟ گفتم: در توفیق شهادت. گفت: جرزنی بود؟ گفتم: آری. گفت: برا چی؟ گفتم: برای شرکت در عملیات . گفت: بخور بخور بود؟ گفتم: آری . گفت: چی می خوردید؟ گفتم: تیر و ترکش وموجهای شدید انفجار گفت: پنهان کاری بود ؟ گفتم: آری . گفت: در چی ؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها . گفت: دعوا سر پست هم بود؟ گفتم: آری . گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین . گفت: آوازم می خوندید؟ گفتم: آری . گفت: چه آوازی؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل . گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آری . گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب گفت: استخر هم می رفتید؟ گفتم: آری ... گفت: کجا؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون . گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری . گفت: کجا؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه. گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟ گفتم: آری گفت: کی براتون برمی داشت؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه . گفت: پس بفرمایید رژ لبم می زدید؟؟ گفتم: آری تا دلت بخواد خندید و گفت: با چی؟ گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان سکوت کرد و چیزی نگفت... ☀️ 18 اردیبهشت ماه 🔸 آزادي پادگان حميد از اشغال نيروهاي عراقي در عمليات بيت‏المقدس (1361 ش) 🔸 آزادسازي هويزه از دست مزدوران رژيم بعث عراق (1361 ش) ياد و خاطره شهدا و جانبازان و آزادگان ورزمندگان بی نام و بی ادعای این سرزمین جاویدان و نثار روحشان صلوات.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 سفارش امام صادق علیه السلام به شیعیان: مذاکره علوم اهل بیت علیهم السلام... ✨ مُعَتِّب غلام امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که از آن حضرت شنیدم که به داود بن سرحان می‌فرمودند: ✨ یَا دَاوُدُ أَبْلِغْ مَوَالِیَّ عَنِّی السَّلَامَ وَ أَنِّی أَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَمَعَ مَعَ آخَرَ فَتَذَاکَرَ أَمْرَنَا فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا مَلَکٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا وَ مَا اجْتَمَعَ اثْنَانِ عَلَی ذِکْرِنَا إِلَّا بَاهَی اللَّهُ تَعَالَی بِهِمَا الْمَلَائِکَةَ فَإِذَا اجْتَمَعْتُمْ فَاشْتَغِلُوا بِالذِّکْرِ فَإِنَّ فِی اجْتِمَاعِکُمْ وَ مُذَاکَرَتِکُمْ إِحْیَاءَنَا وَ خَیْرُ النَّاسِ مِنْ بَعْدِنَا مَنْ ذَاکَرَ بِأَمْرِنَا وَ دَعَا إِلَی ذِکْرِنَا. ✨ ای داود! دوستان و شیعیانم را از طرف من سلام برسان و بگو که من می‌گویم خدا رحمت کند بنده ای را که در مجلسی با کسی دیگر جمع شود و مذاکره امر ما را نماید، زیرا سومین آنها فرشته ای است که برای آن دو استغفار می‌کند. و دو نفر برای یادآوری ما یک جا جمع نمی شوند، مگر اینکه خدای متعال به خاطر آن دو به ملائکه مباهات می‌کند. پس وقتی که جمع شدید، مشغول ذکر شوید، زیرا در اجتماعات و مذاکره شما زنده نمودن ما هست و بهترین مردم بعد از ما، کسی است که امر ما را یادآوری کند و مردم را به سوی یادآوری ما بخواند. 📚 بحاراالانوار ج۱ ص۲۰۰
: محمد علی جعفری شیر به شیر بچه سومم آمد. محمد حسین یک سال و هشت ماهش بود که برایش آبجی آوردم از قبل به همه گفته بودم اگر دختر بود، اسمش را زهرا میگذارم در اتاق زایمان وقتی متوجه شدم دختر است اشک از گوشه چشمم راه افتاد. متوسل شدم به حضرت زهرا «به عشق شما اسم دخترمو میذارم زهرا به نیت سلامتی اش هر سال ۲۹ جمادی الثانی روز شهادت شما پنج کیلو برنج آب میریزم تازه از بیمارستان مرخص شده بودم با بچه هایم رفته بودم خانه پدرشوهرم. مامان جمیله آمده بود دیدنم . تلفن خانه زنگ خورد. فریده خانم فرهاد را صدا زد که با او کار دارند فرهاد رنگ پریده با چشم و ابرو اشاره کرد بروم داخل اتاق یک راست رفت سر اصل قصه اتاق دور سرم چرخید کنار دیوار شل شدم بهم گفت خودت را جمع وجور کن و مادرت را ببر خانه. خودش هم بدون خداحافظی از خانه زد بیرون رفتم توی آشپزخانه صورتم را شستم چشمانم را با پر چادر خشک کردم بغض گلویم را خوردم، خیلی خونسرد به مامان جمیله گفتم پاشو بریم خونه با تعجب پرسید برای چی حالا وسط مهمونی؟» بهانه آوردم که با فرهاد حرفم شده و الان نمیخواهم اینجا بمانم خودخوری کرد«شما که با هم خوب !بودید چی شد یک دفعه؟!» توی اتاق سیر تا پیاز ماجرا را برایم مادر شوهرم تعریف کردم برادرم علی افتاده بود در وادی بدنسازی بدنی به هم زد هیکل روفرمی پیدا کرد. دم به دقیقه فیگور می گرفت. 👇👇👇
مسابقه داشتند با دوستش میروند سد لتيان ،میخواستند بدنشان را روغن بزنند و توی آفتاب بخوابند دوستش میپرد توی آب شاهدان می گفتند که دیدیم شروع کرد به دست و پازدن، علی هرچه داد میزند که یکی به دادش برسد کسی پا پیش نمی گذارد سد خطرناک بوده و کسی جرئت نمی کرده، علی طاقت نمی آورد خودش میزند به دل آب توربین می چرخد و هر دوشان را می کشد داخل. تا آماده شویم مادر شوهرم یک قوری گل گاوزبان دم گذاشت. یک لیوان از آن دمنوش را با نبات فراوان به خورد مامان جمیله دادیم و راه افتادیم خانه تا مامان جمیله به خودش بیاید تندتند لباسهای علی را از روی چوب لباسی جمع کردم هر وسیله ای که یادآور علی بود جمع کردم چپاندم توی کمدها و زیر تخت خدا بهم صبر داد تا بتوانم مادرم را برای این داغ آماده کنم وقتی خبردار شد قیامت به پا کرد. بهش حق میدادم نه تنها او همه خانواده ام خیلی بیتابی میکردند مثل مرغ سرکنده بال بال میزدند جوان هفده ساله از دست داده بودند. از طرفی نگران من بودند که شیرم خشک نشود. اگر محمد حسین نبود خواهر برادرهایم دق میکردند تنها نوه خردسال خانواده بود با شیرین کاری و شیرین زبانی اش حال و هوایشان را عوض میکرد بهشان آرامش میداد برادرهایم میگفتند: «اگه محمدحسین نباشه ما نمیتونیم داغ علی رو تحمل کنیم.» ک را نمیتوانست تلفظ کند؛ ت ادا می کرد. نَتُن! پای یخچال می ایستاد و مسلسلوار می گفت ،ایننه ایننه هندوانه میخواست خواهر برادرهایم ماچ آبدار گرو میگرفتند برای یک قاچ هندوانه آبدار پشت سرشان میدوید و «اوپ اوپ» می کرد . باید توپ میآوردند برای فوتبال بازی عاشق دسته کلید بود. انگار احساس بزرگی بهش دست میداد آویزان میکرد لبه شلوارش و جلوی ما رژه میرفت از بس حرفش سر زبانها افتاد چشم خورد اولش جدی نگرفتم چند روز رفتم توی نخش دیدم نه الکی الکی نوک زبانی حرف میزند؛ ت ت .ت کم کم جملات را مثل لقمه غذا جویده جویده تحویلم میدهد مردم و زنده شدم بست نشستم توی خانه خوش نداشتم کسی از این ماجرا بویی ببرد شب وروز کارم شد نذرونیاز و ذکر و توسل نه داروهای دکترها جواب داد ، نه نسخه ای که قدیمی ها می پیچیدند به امیرالمؤمنین (ع) متوسل شدم گفتم: نمیتونم ببینم بچه م این طور حرف بزنه دق میکنم فردا بزرگ میشه میخواد بره مدرسه بخواد جلوی این و اون این طور حرف بزنه شخصیتش خرد میشه.» پای سجاده با فراز به فراز مناجات امیرالمؤمنین (ع) درمسجد کوفه اشک ریختم و التماس کردم آخر سر هم توی سجده دل گرفتم: اگه زبونش وا شد تا زمانی که زنده ست روز تولدتون با دستای خودش شیرینی پخش کنه. معجزه شد صبح که از خواب بیدار شد، مثل بلبل حرف میزد. خودش هم سر ذوق آمده بود که چقدر راحت میتواند صحبت کند. دوباره شد همان بچه خوشمزه خانه به خاطر شیرین بازیهایش خرید دوربین افتاد به سرم با اصرار من فرهاد یک دوربین جی وی سی خرید، لحظه به لحظه زندگی بچه ها را ضبط میکردم برنامه هر روزشان بود بروند پارک. گاهی با همان دوربین پشت سرشان راه میافتادم داخل خانه هم اگر دسته گلی به آب میدادند یواشکی برای ثبت خاطرات یک گوشه اش را ضبط می کردم مثلاً رفته بودم بیرون. وقتی وارد خانه شدم بوی دود زد زیر دماغم . دلم هری ریخت هرچه صدایشان زدم جواب ندادند چادرم را وسط هال انداختم دویدم توی .آشپزخانه همه چیز سر جای خودش .بود بچه ها را صدا زدم جواب ندادند رفتم سمت اتاقشان دستگیره را فشار دادم. انگار قفل بود. با زور در را باز کردم دیدم دو تایی گوشه اتاق کز کرده اند. جلوی پایم یک عالمه چوب کبریت سوخته روی هم تلنبار بود پایین در به اندازه یک دوریالی سوخته بود زهرا گفت که کار محمدحسین بوده در قفل میشود محمد حسین تخیل میزند که در را می سوزانیم وقتی آتش گرفت خرد میشود و میریزد پایین.همیشه توی اتاقش کبریت داشت یک چوب آتش میزدند میگذاشتند پای در و میرفتند عقب می ایستادند. کبریت تا ته میسوخت . دوباره چوب بعدی . به بهانه جارو زدن فرستادمشان بیرون در را بستم دوربین را روشن کردم از در سوخته و چوب کبریتها فیلم گرفتم یک فیلم دارم از دود خوردنشان.. ⬅️ ادامه دارد ... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
22.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👓 ⛔️ قم جای توطئه بر علیه ولایت نیست! ‼️ مرجع خودخوانده و مجمع ضالّه محققین و مدرسین بشنوند... 👌 یکی با چاقو، یکی با کلاش و... حمله می‌کند به طلبه و و وحدت و امنیت... ‼️یکی هم در قم شروع می‌کند از این آب گل‌ آلود ماهی گرفتن! ❗️ کی اینطور بود؟! شما موقع هزینه دادن کجا بودید که ببینید چطور روحانیت شکنجه می‌شد! چطور اینهمه شهید تقدیم کرد...