🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت هفتاد و هشتم
فصل هفتم
قسم به سمّ اسبان (۶)
حالا جمشید خیالش آسوده بود
مطمئن بود که بهترین راهکار را برای عبور چند گردان در شب عملیات پیدا کرده است
نگاهی به خورشید که وسط آسمان بود انداخت
نزدیک ظهر بود
گفت: "برمیگردیم!"
گفتم: "نه! جمشید جان! این مسیر و این شناسایی تکرار شدنی نیست. علی آقا از ما خواسته تا خط سوم را شناسایی کنیم. اگر امروز این کار را نکنیم،افسوس خواهیم خورد."
باز جمشید جلو افتاد و من و صفری پشت سر او
رفتیم تا جایی که کف خشک رودخانه تقریباً با چپ و راست آن همسطح میشد
آنجا زمین دور تا دور میدان مین و رشته سیم خاردار بود
در همین اثنا یک جیپ عراقی از دور آمد
چنان با سرعت و پر شتاب که دلم ریخت
گفتم: "جمشید! اسیر شدیم!؟"
خواستم برخیزم که جمشید روی من پرید
بدنی قوی و ورزشکاری داشت
قبل از اینکه تکان بخورم آرام با دست سیم تلهی مین والمر را نشان داد
کنارم بود
تازه فهمیدم که چرا خودش را روی من انداخته است
به آرامی خودم را از سیم تله دور کردم و گفتم:
"حالا برمیگردیم!"
در کف بستر خشک شده رودخانه به سمت عقب میدویدیم
گرما و تشنگی و بیخوابی امانمان را بریده بود
یادمان رفت که نماز ظهر را نخواندهایم
فقط به این فکر بودیم که به جایی برسیم
آبی بخوریم و خبر این کار را به علی آقا بدهیم
خط دوم عراق و مسیر خشک رودخانه که تمام شد به همان دیوارهی بلند و علفهای بالای آن رسیدیم
از دیوار بالا رفتیم
باز به شیوه شب گذشته تا ۲۰۰- ۳۰۰ متر میان علفها سینه خیز رفتیم
عبور در روز، با خستگی و تشنگی، در میان عراقیها، واقعاً دیوانگی بود
باید میماندیم تا شب برسد
اما جمشید بلند شد و به سمت خط مقدم عراقیها راه افتاد
راست راست راه میرفت
به صفری گفتم: "حتماً میخواهد اسیر شود!؟"
تا به خودمان بیاییم دوید
از فاصله دو سنگر عراقی رد شد
ما هم جرأت پیدا کردیم
دویدیم و بخت با ما یار بود
در آن لحظه عراقیها جلوی سنگرهای شان نبودند
دویدیم و از سنگرهای خط مقدم دور شدیم
به رودخانه کنجانچم رسیدیم
داخل آب رفتیم
شاید تا چند ثانیه زیر آب، آب میخوردیم
پرسیدم: "این چه کاری بود که کردی!؟ اگر یک عراقی اتفاقی از سنگر بیرون میآمد دخلمان آمده بود؟!"
جمشید خندید و گفت: "از فرط عطش و گرما جنون زده بودم. نمیتوانستم بمانم. حالا به جای این حرفها وضو بگیریم و نماز ظهر و عصر را بخوانیم."
همان شب خبر گشت پاسگاه دراجی، تا خط سوم عراق، به علی آقا رسید
صبح علی الطلوع با سعید اسلامیان و بقیه برای شنیدن جزئیات این گشت به مهران آمدند
توفیق در آن گشت را از اخلاص، شجاعت، تفکر و توکل جمشید میدانستیم.
علی آقا و اسلامیان به جمشید تاکید کرده بودند که این راهکار از نظر ما قفل شده و نیازی به شناسایی و کنترل مجدد نیست.
این شناسایی مبنای طراحی عملیاتی به نام والفجر ۳ در خرداد ماه سال ۶۲ در آن منطقه شد
صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش به فرمانده تیپ انصارالحسین، حسین همدانی، گفته بود: "از این راهکار حداقل میشود ۳ لشکر را عبور داد.
◀️ ادامه دارد ...
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
هدایت شده از هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨روز دوشنبه روز زیارتی
#امام_حسن(علیه السلام)
#امام_حسین(علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِرَاطَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَیَانَ حُکْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَاصِرَ دِینِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّکِیُّ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْهَادِی الْمَهْدِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ الزَّکِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ.🌷
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷
🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
با شوق رهایی ات ، نَفس می گیریم
ای قدس ! تو را ز خار و خس می گیریم
ما خاک تو را به تین و زیتون سوگند
فردا ز نفاق و کفر پس می گیریم.
سلام✋
#روزتان_شه🌹دایی
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
کافی است زنده بمانی
آرام سرفه کن! مبادا آدم برفیها، صدایت را بشنوند!
تو باید زنده بمانی؛ زندگیات هر قدر هم که به مرگ نزدیک باشد، باید زنده بمانی! زندگیات هرقدر هم که سخت باشد، به مرگِ آنها نزدیک است. اصلاً تو کافی است زنده باشی، تا آنها بمیرند؛ کافی است نامت بر تارک نقشه جهان بدرخشد تا در کنارش، هیچ نام بیگانهای نباشد!
کافی است فلسطین باشی؛ هرچند زخمی، تا اسرائیل نباشد. هیچ ستاره ششزاویهای نمیتواند با وجود نورافشانی خورشید، پیدا باشد.
مبادا آرزوهایت را بادهای زهرآلودی که از سمت غرب میوزند، آلوده کنند؛ تا با خیال راحت، زیتونهایت را از ریشه بکنند، کودکانت را پیش از فریاد بکشند، مردانت را پیش از انفجار به گلوله ببندند و زنانت را در سپیدهدم بدزدند
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🌹...!!!
_مابراےمحکمڪردنپوتینمردانِاز
جنگجاماندهبـہدنیاآمدهایم،✌️
نـہبـراۍبستنِڪراۅاٺتڪنوڪراٺـها....
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
نماز سکوی پرواز 59.mp3
5.05M
#نماز ۵۹
✍باید تمرین کنیم؛
نمـازمون، فقط ادایِ نماز نباشه.
🔻اگه قلبمون در نماز
درگیرِ هم کلامیِ باخدا نباشه؛
نمازمون راهی به آسمون نداره!
هم کلامیِ باخدا رو تمرین کنیم
#استادشجاعی
☑️ تدارک جمکران برای برپایی نماز جماعت در مسجدالاقصی
🔸پویش «خادم الاقصی» با هدف ثبت نام و سازماندهی مشتاقان به خدمت افتخاری در بیت المقدس شریف شکل گرفته و علاقه مندان می توانند با مراجعه به وب سایت مسجد مقدس جمکران به آدرس www.jamkaran.ir و یا پیامک عدد ۱۴ به ۳۰۰۰۳۳۱۳ به این پویش بپیوندند و با هشتگ #خادم_الاقصی در فضای مجازی دیگران را به این حرکت معنوی دعوت کنند.
-------------------------------------
☀️بنام خدا
🎁 پست ویژه
🌷شهید دومزار دزفولی
✍🏻روایتی که تا کنون نشنیده اید.
⭕️روایت یک شهید مظلوم ارتش که پیکرش در آبادان دفن شد و مزار یادبودش در دزفول است.
🌴روایتی سراسر مظلومیت ، از شهیدی که شاید تا کنون نامش را هم نشنیده باشید به مناسبت سالروز شهادتش
✳️شهدای دزفول همه مظلومند و در این بین شهدای ارتشی مظلوم تر. در الف دزفول به ندرت اتفاق افتاده است به شهدای ارتش پرداخته باشم. دلیلش را نمی دانم. چون هر شهیدی که مهمان الف دزفول می شود، مهمان شدنش روایتی دارد و قصه ای برای خودش. اصلاً انگار خودشان هستند که تصمیم میگیرند پنجره الف دزفول رو به آنها باز شود و امروز شهیدی مهمان الف دزفول است که روایتی خاص و خواندنی دارد. شهیدی که شاید کمتر کسی قصه غریبی او را شنیده باشد.
🎁قسمت اول این روایت در الف دزفول 👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/0721
🎁قسمت دوم این روایت در الف دزفول 👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/0722
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✍العبد محمدتقی بهجت:
امروز هرکس نماز بخواند و برای رفع ابتلائات مسلمانها بعد از نماز دعا نکند، معلوم میشود برای رفاه حال دنیای خود هم قاصر بلکه مقصِّر است، در امر آخرت که هیچ! «مَن أصبَحَ وَ لا یَهتَمُّ بِأُمُورِ المُسلِمِینَ، فَلَیسَ بِمُسلمٍ؛ هرکس صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست.
📚 کتاب در محضر بهجت، ج3، ص221، نکتۀ 1668
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت هفتاد و نهم
فصل هفتم
قسم به سمّ اسبان (۷)
روزهای پشت جبهه روزهای سختی بود
مثل اسپند روی آتش شده بودم
آرام و قرار نداشتم
مادرم عادت کرده بود که بعد از سه ماه جبهه بیش از ۲-۳ هفته در شهر نمانم
گاهی از سر دلتنگی میگفت حداقل یکی دو شب هم مهمان خانه باش
بچه بودم و کلهشق
عمق مهر مادری را نمیفهمیدم
در پایگاه وقتم با دعا و ذکر خاطره از عملیاتها میگذشت
آن چیزی که برنامهها را قطع میکرد اذان و نماز بود
مادرم راست میگفت مثل خادم مسجد شده بودم
شبها هم آموزش کونگفو و کشتیکج میدادم
تازه آخر وقت، سرکشی به خانواده شهدا آغاز میشد
بعد از آن هم نگهبانی و ایست و بازرسی سر خیابان
گوش بهزنگ بودم که اگر خبری از عملیات میشود راهی جبهه شوم
اردیبهشت ماه سال ۶۲ بود
بچههای محل حالا به اندازه ظرفیت یک مینیبوس آماده جبهه بودند
همه نوجوان و دانش آموز
بیشترشان اولین حضور را در جبهه تجربه میکردند
از همه مشتاقتر بهرام عطاییان
میگفت: "علی! خیلی نامردی اگر بروی رد کار خودت. هرجا رفتی من هم با تو هستم."
سعید اسلامیان را داخل پذیرش سپاه پیدایش کردم
پرسید: "چه خبر؟"
- خبرها با شماست
- ای ناقلا! بوی عملیات شنیدی!؟
- هرچه شما تکلیف کنید
خندید
تکیه کلامش این بود که: "تکلیف ما را اباعبدالله روشن کرده است."
این را همیشه با لبخند میگفت
ادامه داد: "اگر از من بپرسی؛ تکلیف تو این است که بروی خط پدافندی قصرشیرین. آنجا از نیروهای کادر خالی شده. بچهها دارند برای تشکیل تیپ سازماندهی میشوند. برو آنجا و یک تپه را تحویل بگیر."
حرف سعید برای من حکم تکلیف شرعی داشت
درنگ نکردم
بچههای محل هم همراهم شدند
با همان یک مینیبوس عازم ارتفاعات قصرشیرین شدیم
بنا به قولم، بهرام عطاییان کنارم ماند و بقیه بچهها به سایر تپهها تقسیم شدند.
من بنا به سفارش قبلی سعید اسلامیان رسماً مسئول تپه شدم
به سنگرها سر میزدم
کمبودها را به عقب منعکس میکردم
نمیگذاشتم سکون و بیتحرکی بر فضای جبهه حاکم شود
یک روز شنیدم که در یکی از سنگرها کسی سیگار کشیده است
دو نفر بودند که یکیشان اهل دود بود و دیگری هم شبها هنگام نگهبانی پتو را روی سرش میکشید و میخوابید
برای تنبیه و تذکر روش خودم را داشتم
معتقد بودم که نیروها باید حس کنند که دشمن هر آینه بالای سرشان است
لذا شبانه به سنگر بغلی گفتم: "من از خط جلو میروم و برمیگردم. مواظب باشید من را با عراقیها عوضی نگیرید."
شبانه از تپه به سمت عراقی ها سرازیر شدم
مثل یک عراقی به سمت سنگر آن دو نفر سینهخیز رفتم
خبری نبود
آنها در غفلت کامل بودند
به ده متری سنگر که رسیدم ۳-۴ سنگریزه به طرفشان پرتاب کردم
باز هم بیدار نشدند
جلوتر رفتم و به داخل سنگر پریدم
دستم را به دو طرف چپ و راست روی گلوی آنها گذاشتم
تا آنجا که توان داشتم فریاد زدم:
"ایها المجوس الایرانی! انتم اسیر..."
◀️ ادامه دارد ...
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠