گفت
اولِ روضه رو میخوام به حضرت زهرا پناه ببرید و توسل کنید بهش
من میگفتم که چرا حضرت زهرا صدای منه گناه کارو بشنون؟ میگفتم
از بین اینهمه دلشکسته نگاهی حتی بهم نمییندازن
اما بااین حال
نمیدونم چیشد که
از حضرت زهرا سه چیز خواستم😭😭
اولی #شفای خواهرم بود😔💔
دومی زیارت پابوس آقا😭❤️
سومی بازهم نمیدونم چرا و چطور
انگار اختیار زبونم دست خودم نبود
گفتم🙂
دیدار آقا امام خامنه ای رو نصیبم کن✋
جوابمو بده
میخوام وجودتونو حس کنم😭😭
اخه گفتن شما تو مراسم حضور داشتی
اگه راست میگفتن😔😔❤️
میشه یجوری بفهمونین بهم؟😭😭
با همون چشمای پر از اشک به سمت بیرونِ نمازخونه رفتم
دیدم تار بود بخاطر گریه هام
یهو دیدم رفیقم
همونی که عاشق #آقا امام خامنه ای بود
با شوق چ خوشحالی وصف نشدنی خودشو انداخت بغلم❤️
هنوز نمیدونسم چیشده
اما با چیزی که میشنیدم به گوشای خودم شک کردم
یا خدااا
یا زهرااا
رفیقم گفت:
همین الان خبر دادن
برای دیدار با رهبری انتخاب شدیم😭😭❤️❤️❤️❤️
نمیدونسم چیکار کنم
چی بگم
بکل ذهنم قفل شده بود و لبام باز نمیشد
فقط گرمی اشکام بود که حسشون میکردم
یاد حرفم افتادم😭😭😭
"اگه تو مجلسی یجوری حضورتو بهم ثابت کن"
یا حضرت الزهرا؟
چقد زود دعامو براورده کردی😭😭
از شوق یجا بند نبودم
جالب تر اینکه
توی کل مدرسه
فقط منو رفیقم انتخاب شده بودیم☺️
اینا رو به پای چی بزارم واقعا؟؟
#معجزه نبود؟
بلاخره شبو توراه بودیم صبح زود رسیدیم دم یه در بزرگ
از قبل بابام بهم گفته بود
دست خالی میری؟؟
نامه بنویس...
منم نامه نوشتم همه چیو به آقا گفتم
انگار یه نفر داره از دوری عشقش مینویسه
اینجوری شده بودم
زیرش ادرس کامل رو گذاشتم
تا ۳ بعدازظهر پشت در بودیم
جمعیت شلوغ بود
بعدش در باز شد
بیش از بیست بار من بازرسی شدم
خسته شده بودم واقعا
بازهم ی اتفاقاتی که الان فرصت نمیشه بگم باز با یاری اول خدا بعد حضرت زهرا
وارد سالن اصلی شدیم
اذان مغرب رسیدیم به در اصلی