eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
420 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
【• 🗣 •】 ✨ بهش گفت : در ("نا")ےِ دعای اَللّٰهُمَّ ارْزُقْنـَــا الشَهادَة تان مـا رو هم شَریڪ ڪن :)🌱 چ‌قــــشنگ🕊 از اینجآ صاف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
[• 💚 •] . . انتقادپذیر باشید تا همسرتان مجبور به تظاهر نشود! {✨} به او فضا دهید تا بتواند به راحتی در رابطه با ‌هر موضوعی که‌مربوط به‌شماست اظهار نظر کند، چه می خواهد در رابطه با ظاهرتان باشد چه خصوصیات اخلاقیتان … ‌{🙅‍♀} اگر در برابر نظراتش جبهه گیری کنید او همیشه ناچار است همه چیز را تایید و تحسین کند اما به دروغ! پ.ن: از همسرتون بپرسین انتقاد پذیر هستم یا نه؟ و ازش بخواین که یکی دو ساعت رو در آرامش و به دور از تنش ، اگر چیزی ناراحتشون کرده بیان کنه ... . . نڪات تربیتے خانوادگے😌👇 [•🌙•] @heiyat_majazi
【• ☺️ •】 🌱علامه طباطبایی💚: ✍🏻 یک صلوات تبدیل به‌ چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان می‌ شود که آنها را از گرفتاری های آن عالم نجات می دهد. تا می‌ توانید برای‌ اموات خود صلوات بفرستید که‌ چشم‌ انتظارند. یـه حبـه مـوعــظـه‌ِ شیریـن😉 👇🏻 [•📿🍃•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_چهل_و_هشتم محسن تازه در مسابقات کشوری رتبه آورده بود.
【• 📚 •】 بسم رب الشھـدا لحظه اعزام محسن به مالزی نزدیک شده بود. خوشحال و امیدوار بود. داشت برای مامان تعریف می کرد که : یه گروه مستند ساز می خوان همراهم بیان مالزی و از کل روند مسابقات فیلم تهیه کنند ... مامان این ها را که می شنید نگران می شد. آخر دلش را به دریا زد و گفت : _ این ها نباید از تو مصاحبه بگیرند! نباید همرات بیان مالزی! آخه از چی می خوان فیلم بگیرن؟! محسن چشم هایش را گرد کرد و گفت : _ چــرا؟! مامان نمی دانست حرفش را چطور بگوید که محسن دلسرد نشود. اما وقتی فکر کرد که داوری ها چه بلایی به سر امید وانگیزه او خواهد آورد، حرفش را رک و پوست کنده گفت : من از این مسابقات خیلی می ترسم! الان نه ساله به قاری های ایرانی رتبه ندادن! به شما هم نمی دن! محسن با نگاهی که از آن قاطعیت می بارید گفت : _ مامان! من نفر اول جهانم و رتبه اولی رو می گیرم! کاری می کنم که محمود شحات بیاد توی این خونه! مامان وقتی روحیه او را دید بیشتر نگران شد. گفت : _ محسن این حرفات دل آدم رو می لرزونه! انگار خیلی مطمئنی! من به شما ثابت می کنم! چند روز بعد این را به خبرنگارها هم گفت ... ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_چهل_و_نهم لحظه اعزام محسن به مالزی نزدیک شده بود. خوشحال
【• 📚 •】 بسم رب الشھـدا سفیر ایران در کوالالامپور هم حرف های مامان را تکرار می کرد. روزی که قرار بود محسن تلاوت کند آمده بود هتل. روی مبل اتاق نشسته بود و داشت می گفت : به ایرانیا اولی رو نمی دن! اصلا نُـه ساله به ایرانیا هیچ رتبه ای ندادن! آقا محسن نهایتا دوم می شه! و روزنامه آن روز را گذاشت جلو محسن و مصطفی. بفرما! اینم سند! به این خاطر می گم اول نمی شه! وهابی ها مقاله ای علیه شیعیان در روزنامه رسمی مالزی منتشر کرده و شیعیان را کافر دانسته بودند. سفیر براق شد طرف محسن : محسن آقا! اگر می خوای رتبه بیاری از من به شما نصیحت! صدق الله العلی العظیم نگو! بگو صدق الله العظیم و خلاص! مصاحبه هم اگر کردی یادت باشه بحث شیعه و سنی رو وسط نکشی! می بینی که اوضاع رو؟! محسن سرش را به چپ و راست تکان داد : نه! من تحت هیچ شرایطی کنار نمیام! محسن قبل از حرکت به سمت سالن مسابقات، توی اتاق با خودش خلوت کرد. به این فکر کرد که چقدر بابا و مامان را دوست دارد. دلش لرزید. اشکی از گوشه چشمش روی گونه راه گرفت و لای محاسن مرتبش گم شد . اگر پیروز می شد چقد آن ها خوشحال می شدند. احساس کرد نگاه تک تک مردم به او دوخته شده. دلش برای حرم تنگ شد. سعی کرد از این دلتنگی پلی بسازد .. من که قاری خودت هستم ...حتی اینجا! ... به یاد اعلامیه وهابی ها افتاد. به حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل شد... ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
【• 🗣 •】 😍🍃 ✍کارگردان دنیا خــــ♡ــــداست! مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدستــ. سالمــ استــ یا بیمار! مهمــ اینہ ڪه محبوبترین کارگردان عالمــ نقشے به ما داده! 😎 نباید از سخت‌بودن نقش گله‌مند بود،😕 چرا ڪه سختــ بودن نقش: نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگرِ💪. امیدوارم خوش بدرخشید!😍 از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
【• 👒•】 . . 🌿 |🥛| یه انتخاب جالب براے نوشیدنےهایے مثل دوغ و شربت آبلیمو هست👌🤩 |🥣|براے درست کردن این یخ‌ها چند برگ نعناع رو داخل جا یخے قرار بدید و بقیه فضاے قالب رو با آب پر کنید👩🏻‍🍳 |😍|به این صورت یخ‌هاے نعناعے خوشبویے خواهید داشت که به شربت و نوشیدنے شما عطر و بوے بهترے میده😋 . . یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇 [•🌻🍃•] @heiyat_majazi‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【• 🔑 •】 🍃بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ🍃 👮‍♂ آقاااااا نروووو. جلوتر راه نرووو 👮‍♀ برووو . 🧕جلوتر از ایشون می‌تونم برم‌؟؟ 👮‍♀بله. می‌تونین برین. 🧕چرا جلوتر از اوشون میشه برم؟؟ فرقشون چیه؟ 👮‍♀جلوتر از ایشون فرشته‌هایی هستن که دارن با عجله ایشون و می‌برن بهشت. جلوترش می‌شد راه رفت. 📕|• . ص: ۳۷۱ . . نڪتہ‌ ـهای نابِـــ👌 زندگے بـا😌👇 [°☀️°] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1BD2B170-B5B9-4C36-B123-3269A4DA31C2.wav
482.2K
【• ☎️ •】 . . 💞🍃 الهے عظم البلاء . . . همــراه اول ⬅️ ارسال کد 63695 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 4416171 بہ شماره۷۵۷۵ رایتــل⬅️ ارسال کد on4001448 بہ شماره ۲۰۳۰ . . پـیشوازِ صـداتـو خوشگل ڪن😃👇 [•📱🍃•] @heiyat_majazi
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •(• تا حالا دندونپزشکی رفتین!؟ اول دکتر چند تا سوزن میزنه تو لثه تون، بعد اون مته رو میگیره دستش... بعضی وقتا از شدت درد دسته های صندلی رو محکم فشار میدیم و اشک تو چشمامون جمع میشه... چرا نمیزنین تو گوشش!؟ چرا داد و هوار نمی کنید!؟ این همه درد رو تحمل کردید، این همه سوزن و آمپول و مته و انبر و.. خوب اعتراض کنید بهش! چرا اعتراض نمی کنید!؟ تازه کلی هم ازش تشکر میکنیم و میخوایم بیایم بیرون میگیم: آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش؟! نمی‌خوای رو اندازه یه"دندونپزشک" قبول داشته باشی!؟ به دکتر اعتراض نمی کنیم چون می دونیم این درد فلسفه داره و منجر به بهبود میشه؛ میدونیم یه حکمتی داره؛ خوب خدا هم ...! اصلا قبلا هم به دکتر می گفتند حکیم... یعنی کارهای او از روی حکمت است؛ وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد، ازش تشکر کنیم، بگیم نوبت بعدی کی هستش!؟ رنج بعدی!؟ به من بگو مدرک خدا رو قبول نداری؟!؟ حتی قد یه"دندون پزشک"؟!؟ یادت نره اون خیــلی وقته خداست.. •)• . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•