eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
421 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
[ 📝 ] سلام خدمت خدام هیئت مجازی💚✨ اقا امروز ما رفته بودیم هیئت روز دختر و مراسمات خاصش...😀 مراسم تموم شد داشتیم می‌رفتیم سمت دفتر هیئت یهو حاج اقا ک نمازای هیئت با ایشونه مارو ک شامل منو دوتا از دوستام بود رو دیدن و خیلی خونگرم سلام و احوال پرسی کردن و روز دختر رو تبریک گفتن و رد شدن تا اینجا خوب بود قصه اونجا ک قبل رد شدنشون من گفتم همچنین یکم دارک شد دیگه ن من به روی خودم اوردم ن حاج اقا فکر کنم بنده خدا دیگه روز دختر به کسی تبریک نگفتن🙂💔😂 ___ فارسی‌را‌پاس‌بداریم✋🏻 دارک:سیاه • • این‌بار شما برامون از خاطرات‌تون بگین: ☺️👇 • @Daricheh_Khadem • • صد شڪر کھ از بچگے، زندگےهامون با هیئت امام‌حسین'ع گرھ خورده🥰💚 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻• . یه عمر برای خوشامد دل خودمون و بقیه این در و اون در زدیم، یه بارم یه نیمه‌شبی؛ در خونه‌ی خدا رو بزنیم.. ما که اهلش نیستیم، ولی می‌گن اگه در خونه‌ی خدا رو بزنی و بچشی، دیگه سمت هیچ در دیگه‌ای نمی‌ری .. . . ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
◗┋ ┋◖ « همانا خوبی ها گناهان را از بین می برد!🍃🪴» •{سورهٔ هود، بخشی از آیه ۱۱۴}• ---------------------------------------------------- - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟' ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⊱•| 🍏 |•⊰ . سلام سلام حال و احوالتون چطوره؟😍 پوست جوون و شاداب میخواے؟😍 میخواے با گودے زیرچشم خداحافظے ڪنے؟😌✋ نمـــــڪ نخـــــور! بله درست خوندے🥰 نمڪ عامل اصلے پیر و خشڪ شدن پوست و گودے زیر چشم هست😱 حالا ڪه متوجه شدے رعایت ڪن جانم☺️💙 مراقب خودتون باشید 😌 یاعلے👋💙 . 😌 یڪ قدم تا سلامتے😉👇 🍏⊱••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › 3- زهد در دنیا دنیا یعنی محلی که بقایی برای آن نيست، چند روزی انسان در آن مهمان است و به عالم آخرت کوچ می‌کند.🌹 به تعبير روايات و قرآن دنیا محل مسولیت، رشد و مرکز بدست آوردن معرفت است.🌼 زهد در دنيا به معنای بی‌رغبتی به معصیت و ناپاکی و امور حرام، و پرهیز از حرص و بخل و رذائل اخلاقی است.🌸 زهد به معنای نخوردن و نپوشیدن و عدم ازدواج و... نیست و فقط به معنای دوری از حرام و بهره بردن از حلال الهی و انجام واجبات است.🌺 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
📚🌱'' ⟩ مهمانی باغ سیب داستان بلندی از حادثه‌ها و حماسه‌های یاران و اصحاب پیامبر اکرمﷺ است.🌱 در این اثر داستانی، خوانندگان به تاریخ پرفراز و نشیب و پرافتخار عصر بعثت می‌روند و برای ساعاتی مهمان باغ سیب پیامبر می‌شوند.🍎 . . فڪر خوب همراه با معرفےِ ڪتاب‌هاے خوب😁👇 ●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• 🍃•| 🔰هیچگاه همسر خود را تحت فشار نگذارید و از او درخواست‌های ناشدنی نخواهید.❌ ⬅️مردی که زیر بار فشار حرف‌های همسرش باشد، دست به دروغ گویی می‌زند و به همسرش وعده‌هایی می‌دهد که خودش هم می‌داند از عهده آن بر نمی‌آید😵‍💫 اما به خاطر ساکت کردن همسرش و جلوگیری از کشمکش مجبور به دروغ گفتن می‌شود.🙁😑 . . . در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️ 🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
1_2221380575.mp3
2.34M
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| 🍃|• 🔹نمونه‌های موفق فرزندآوری باید دیده شود دکتر مریم اردبیلی پزشک و کارشناسِ مسائل زنان و خانواده، مادر ۵ فرزند @bano_sadeghy . . ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️ °•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majaz
{ ⛱' } . آغوشی‌امن نگاهِ‌باصلابت گامِ‌استوار هدفِ‌مشخص... "حاج‌قاسم‌رامیگویم" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ - اۍ آرامِ دل هـر غریبِ وحشت‌زدهـ '🌱 ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⚘️ ⟯ ببخشـــــــید؛ یڪـ‌لـحـظـه!!👆🏻 . . ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت نهم! › ــــ فردا صبح زود از جا ب
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت دهم! › ــــ اون روز ... یه ایستگاه قبل از مدرسه ... اتوبوس خراب شد ... چی شده بود؛ نمی دونم و درست یادم نمیاد ... همه پیاده شدن ... چاره ای جز پیاده رفتن نبود ... توی برف ها می دویدم و خدا خدا می کردم که به موقع برسم مدرسه ... و در رو نبسته باشن ... دو بار هم توی راه خوردم زمین ... جانانه سر خوردم و نقش زمین شدم ... و حسابی زانوم پوست کن شد ...یه کوچه به مدرسه ... یکی از بچه ها رو با پدرش دیدم ... هم کلاسیم بود ... و من اصلا نمی دونستم پدرش رفتگره... همیشه شغل پدرش رو مخفی می کرد ... نشسته بود روی چرخ دستی پدرش ... و توی اون هوا، پدرش داشت هلش می داد ... تا یه جایی که رسید؛ سریع پیاده شد ... خداحافظی کرد و رفت ... و پدرش از همون فاصله برگشت... کلاه نقابدار داشتم ... اون زمان کلاه بافتنی هایی که فقط چشم ها ازش معلوم بود ... خیلی بین بچه ها مرسوم شده بود ... اما ایستادم ... تا پدرش رفت ... معلوم بود دلش نمی خواد کسی شغل پدرش رو بفهمه ... می ترسیدم متوجه من بشه ... و نگران که کی ... اون رو با پدرش دیده .. تمام مدت کلاس ... حواسم اصلا به درس نبود ... مدام از خودم می پرسیدم ... چرا از شغل پدرش خجالت می کشه؟... پدرش که کار بدی نمی کنه ... و هزاران سوال دیگه ... مدام توی سرم می چرخید ... زنگ تفریح ... انگار تازه حواسم جمع شده بود ... عین کوری که تازه بینا شده ... تازه متوجه بچه هایی شدم که دستکش یا کلاه نداشتن ... بعضی هاشون حتی چکمه هم نداشتن... و با همون کفش های همیشگی ... توی اون برف و بارون می اومدن مدرسه ... بچه ها توی حیاط ... با همون وضع با هم بازی می کردن ... و من غرق در فکر ... از خودم خجالت می کشیدم ... چطور تا قبل متوجه نشده بودم؟ ... چطور اینقدر کور بودم و ندیدم؟... اون روز موقع برگشتن ... کلاهم رو گذاشتم توی کیفم ... هر چند مثل صبح، سوز نمی اومد ... اما می خواستم حس اونها رو درک کنم ... وقتی رسیدم خونه ... مادرم تا چشمش بهم افتاد ... با نگرانی اومد سمتم ... دستش رو گذاشت روی گوش هام ... - کلاهت کو مهران؟ ... مثل لبو سرخ شدی ... اون روز چشم هام ... سرخ و خیس بود ... اما نه از سوز سرما ... اون روز .. برای اولین بار ... از عمق وجودم ... به خاطر تمام مشکلات اون ایام ... خدا رو شکر کردم ... خدا رو شکر کردم ... قبل از این که دیر بشه ... چشم های من رو باز کرده بود ... چشم هایی که خودشون باز نشده بودن ... و اگر هر روز ... عین همیشه ... پدرم من رو به مدرسه می برد ... هیچ کس نمی دونست ... کی باز می شدن؟ ... شاید هرگز ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻• . خامان راه‌نرفته چه دانند ذوق عشق؟ • امان از تجربه‌ی‌نمازشب .. . . ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi