فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◗#ازخالق_بهمخلوق 🪴◖
« اگر این قرآن را بر کوهی نازل
میکردیم، میدیدی که در برابر
آن خاشع میشود واز خوف خدا
میشکافد! اینها مثالهایی است
که برای مردم میزنیم، شاید در
آن بیندیشید! ✨»
••﴿ ســوره حـشـر، آیه21 ﴾••
--------------------🤎🪵-----------------
#چند_ثانیه_آرامش_باخدا 🎧
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
بہ اخلاق خودمان برسيم؛ اخلاق
اهميتش از عمل هم بيشتر است..!
- امامخامنهای ؛
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
34- نيافتن روزى
در مسئله روزى خواه مادى يا معنوى،
حكمت الهى وجود دارد. خداوند در
رزق موجودات تفاوت و اندازه بر اساس
گنجايش هر مخلوقى مقرّر داشته است.🌺
و بر پايه علم و بينشى كه نسبت به
قابليت و استعداد هر يك از بندگانش
دارد، فراخور حالش روزى مىدهد. 🌿
هيچ كارى را حق تعالى بدون حساب و
علت انجام نمىدهد؛ پس تقدير و مقدرات
حكيم مطلق بر اساس آن احاطه فيّاض
بر ماهيت و سرنوشت موجود است.🌻
و انسان چون داراى صفات و ظرفيّت
محدود است و در زمان و مكان معينى
جاى مىگيرد پس بر گذشته و آينده
خويش احاطه ندارد، بنابراين بر صلاح
و فساد امورش آگاه نيست و زمينه
گمراهى و تباهى خود را فراهم مىسازد.🌱
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هشتم
#فراز۷
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majaziا
⟨ #ڪتابچه📚🌱'' ⟩
کتاب از چیزی نمی ترسیدم
زندگینامه خودنوشت قاسم سلیمانی
نویسنده: قاسم سلیمانی
زندگینامه خودنوشت 📝
سردار سلیمانی است
این کتاب که شامل دستنوشتههای شخصی شهید سلیمانی
از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانهٔ مبارزات انقلابی
در سال ۵۷ است
{نشان می دهد که چگونه از چوپانی به جایگاه بلندی رسید. }💪🧍♂️
.
.
فڪر خوب همراه با
معرفےِ ڪتابهاے خوب😁👇
●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• #خانواده_درمانے🍃•|
🍃 در جر و بحثها گاهی ته ته قلبتان بگویید :
🤔اگر من جای او بودم چه می کردم ؟
🤔 آیا حق کاملأ با من است ؟
🙄 حرفهایم تمام و کمال منطقی است ؟
💞 فقط لطفأ با خودتان صادق باشید.😇🥰
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
.
در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️
🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁.•
- هر که مجنون حسین است خوشا بر حالش
- چون که لیلای دلش ، لیلی لیلای خداست . .
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
.• 🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
🔰#نکات_تربیتی
💠 عوامل پیش برنده تربیت
2⃣ ارتباط محترمانه
🌀 ارتباط احترامگونه با فرزندان خود
داشته باشید، نه آن زمان که
میخواهید کار مورد نظر
شما را انجام دهند.
نوع ارتباط با فرزند باید احترامگونه باشد؛
یعنی وقتی به دیروز و یک هفته قبل
نگاه میکنید، آیا
⁉️بچه این گونه روی من حساب کرده
که من به عنوان مادر دارم به او احترام
میگذارم یا نه، گاهی اوقات شخصیت
او را خرد کردم! حالا که با او کار
دارم، به او احترام میگذارم!
✅ بدانید بچهها خوب متوجه میشوند.
📝«استاد تراشیون»
#فرزندان
#والدین_فعال
#احترام_در_رفتار
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
إِلٰهِى هٰذَا ذُلِّى ظاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَهٰذَا حالِى لَایَخْفىٰ عَلَیْکَ، مِنْکَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیْکَ، وَبِکَ أَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ، فَاهْدِنِى بِنُورِکَ إِلَیْکَ، وَأَقِمْنِى بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّةِ بَیْنَ یَدَیْکَ. إِلٰهِى عَلِّمْنِى مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ، وَصُنِّى بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ؛
معبودم این خواری من است که در برابرت عیان است و این حال من است که بر تو پوشیده نیست، از تو رسیدن به تو را میخواهم و بر تو استدلال میکنم، پس به نورت مرا به وجودت راهنمایی کن و در برابرت به صدق بندگی بر پا دار. معبودا از علم انباشتهات به من بیاموز و به پرده نگاهداریات حفظم کن؛
.
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
⟮ #شـبهاے_بلھبرون⚘️ ⟯
حاج قاسم سلیمانی :
من معتقد هستم امام زمان (عج) که ظهور بکنند حکومتی که ایجاد میکنند و قلهی آن حکومت، آن دورهای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخشها و حالاتش اتفاق افتاد . . 🌿
#حاج_قاسم #سردار
#امام_زمان(عج) #ظهور
.
.
.
ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
------🖤------
#خادمانه
"بر خلایق لطف کردی، منتها برعکس شد!
پاسخ «خوبی» نمیدانم چرا برعکس شد؟!
خوب بودی، با بدی اما جوابت دادهاند
سنّت آن روزگاران با شما برعکس شد
قسمت خوبانِ عالم لطف مردم بوده است
بهر «زهرازادهها» این ماجرا برعکس شد
لَن تَنالوا البِرَّ حتّی تُقتِلوا آلَ الرّسول!!
سنّت تفسیر قرآن خدا برعکس شد
جام زهری هدیهات کردند در تبعیدگاه
شیوهٔ تکریم تو در سامرا برعکس شد
سر نهادی روی زانوی پسر هنگام مرگ
عرف هم این است امّا کربلا برعکس شد
#شهادتامامحسنعسکری
برایِاسمِ«حسن(ع)»حقنوشتهغربترا↶
http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
-------🖤------
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتنودوهفتم! › همیشه تا ۱۰ روز بعد ا
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتنودوهشتم! ›
کابوس های من شروع شده بود ... یکی دو ساعت بعد از اینکه خوابم می برد ، با وحشت از خواب می پریدم ... پیشانی و سر و صورتم، خیس از عرق ... بارها سعید با وحشت از خواب بیدارم کرد ...
- مهران پاشو! چرا توی خواب ناله میکنی؟
با چشم های خیسم، چند لحظه بهش نگاه می کردم ...
- چیزی نیست داداش ... شما بخواب.
و دوباره چشم هام رو می بستم ...
اما این کابوس ها تمومی نداشت ... شب دیگه و کابوس دیگه ...
و من، هر شب جا میموندم ... هر بار که چشمم رو می بستم ... هر دفعه، متفاوت از قبل ...
هر بار خبر ظهور میپیچید ... شهدا برمیگشتند ... کاروان ها جمع می شدند ... جوانها از هم سبقت می گرفتند و من هر بار جا می موندم ... هر بار اتوبوس ها مقابل چشمان من حرکت می کردن و فریادهای من به گوش کسی نمی رسید ... با تمام وجود فریاد می زدم ... دنبال اتوبوس ها می دویدم و بین راه گم می شدم ...
من یک بار در بیداری جا مونده بودم ... تقصیر خودم بود ... الکی شود این عشق به سامان شود؟ لحظه لبیک من و ، جان شود؟ اشتباه، خودم بودم و حالا این خواب ها، کابوس های من بود؟ یا زنگ خطر...؟
هر چه بود ، نرسیدن ، تنها وحشت تمام زندگی من شد ... وحشتی که با تمام سلولهای وجودم گره خورد و هرگز رهام نکرد ... حتی امروز ...
علی الخصوص اون روزها که اصلاً حال و روز خوشی هم نداشتم ...
مسجد، با بچه ها مشغول بودیم که گوشیم زنگ زد ... ابالفضل بود ...
ـ مهران، می خوایم اردوی راهیان کاروان ببریم غرب ... پایه ای بیای؟
بعد از مدت ها، این بهترین پیشنهاد و اتفاق بود ... منم از خدا خواسته ...
- چرا که نه ، با سر میام ... هزینه اش چقدر میشه؟
- ای بابا ... هزینه رو مهمون ما باش
- جان ما اذیت نکن ... من بار اولمه میرم غرب، بذار توی حال و هوای خودم باشم ...
خندید ...
- از خدات هم باشه اسمت رو واسه نوکری شهدا نوشتیم ...
ناخودآگاه خندیدم ... حرف حق، جواب نداشت ... شدم مسئول فرهنگی و هماهنگی اتوبوس ها و چند روز بعد، کاروان حرکت کرد ...
تمام راه مشغول و درگیر نهار ، شام ، هماهنگ رفتن اتوبوس ها ، به موقع رسیدن به نقاط توقف و نماز ، اتوبوس شماره فلان عقب افتاد ، اینجا یه مورد پیش اومده ، توی اتوبوس شماره ۲ حال یکی به هم خورده و...
مشهد تا ایلام هیچی از مسیر نفهمیدم ... بقیه پای صحبت راوی ... توی حال خودشون ...
من تا فرصت استراحت پیدا می کردم ... یا گوشیم زنگ میزد ... یا یکی دیگه صدام میکرد اونقدر که هر دفعه میخواستم بخوابم علی خنده اش میگرفت ...
ـ جون ما نخواب الان دوباره یه اتفاقی میافته!
حرکت سمت مهران بود و راوی مشغول صحبت و من بالأخره در آرامش غرق خواب که اتوبوس ایستاد ... کمی هشیار شدم اما دلم نمی خواست چشمم رو باز کنم ... که یهو علی تکانم داد ...
- مهران پاشو! جاده کربلاست ...
پ.ن: علت انتخاب نام مستعار مهران، برای شخصیت اول داستان براساس حضور در منطقه عملیاتی مهران و وقایع پس از آن است.
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
💠آیت الله مظاهری:
🔸یک نمازشب می تواند زمین و زمان را به هم بدوزد،این نماز شب کارها می کند.این نمازشب مرحوم محقق همدانی تحویل جامعه میدهد.
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi