eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
417 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
•᯽🕯᯽• . . •• •• بیاید از امروز صبح خودمون رو آماده کنیم برای... فقط چند کلمه‌اش رو میگم!..(: «💔🥀» مــٰادر.. آتش.. در.. چادر.. سوختن.. پھلو.. سیلی.. صل‍ـــی‌الله‌علــیک‌یافاطــمة‌الزهــراسَیِّدَةِالنِّساءِ العالَمین🖤 . . Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🕯᯽•
•᯽📞᯽• . . •• •• خداوند از راز دل ها به خوبی، آگاه اسـت! :) ✨ 🌨﴿ســوره مـُلـک،آیــه 13 ﴾🤍 . . ᯽چه‌کسےماراشنیـدالاخدا᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📞᯽•
•᯽📿᯽• . . •• •• ‮ مهربونم خیلی ازت تشکر میکنم که از خطاها چشم پوشی می‌کنی با اینکه علم کامل داری 💔🥲 . . ᯽سجادّه‌عشق‌تو‌تماشاگه‌راز᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📿᯽•
•᯽📚᯽• . . •• •• •ڪتاب: وقتی که از خودت می‌سوزی •به‌قلم: علی صفایی حائری 📚 این کتاب یکی از آثار مجموعه تطهیر با جاری قرآن است که در‌این‌جلد ‌اســتاد‌علی‌صفایی‌حائری‌ مــا ‌را‌ بــه‌ محضر‌ ســوره ‌مســد‌ می‌بــرد‌ 💫 تا ‌پــرده ‌از ‌چهــره ‌ایــن‌ بندهایی ‌‌که ‌به ‌دســت‌ و ‌پایمان ‌پیچیده، ‌برداشــته ‌شــود ‌و ‌آتشــی ‌که‌ خود ‌آن ‌را ‌افروخته‌ایم، ‌به ‌عیان ‌مشاهده‌ کنیم؛ ‌تا ‌با ‌این ‌خسارت‌های‌ گسترده ‌روبرو ‌‌شویم🤍🫰 . . ᯽فوق‌العاده‌فوق‌العاده‌،آخرین‌کتاب᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📚᯽•
•᯽🧪᯽• . . •• •• ❇️ وقتی مردان، از همسرانشان حمایت مےڪنند⬇️ آنان ࢪا دࢪ حل مشڪلات‌شان توانمندتر مےسازند😊👌 و بہ زندگی امیدواࢪتر و علاقه‌مندتر مےڪنند.😍🤩🥰✌️ . . ᯽درسـاحل‌امن‌خانوادھ᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🧪᯽•
مداحی آنلاین - تموم شهر و با خبر می‌کنیم - حسن عطایی.mp3
7.28M
•᯽🎺᯽• . . •• •• با یه پرچم سیاه ساده سر در خونه ام با یه مجلس در حد وسعم اگه نتونم ◼️ 👌👌👌 . . ᯽چوندیدم‌خوشتر از آواز تو᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎺᯽•
14.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•᯽🍬᯽• . . •• •• 🎥 کلیپ بسیار زیبا درباره تاثیر دعا از خدا طلب فرزند ڪنید! فرزند را نذر امام زمان ڪنید! 🔰 استاد_پناهیان . . ᯽ایرانـم،جـوانـ بمـان᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🍬᯽•
•᯽🪞᯽• . . •• •• 🌿☁️ آیت‌الله‌بهجت: "هر جا ڪم آوردۍ، حوصلہ نداشتے، گرفتہ بودۍ، پول نداشتے، باطریت تموم شد، تسبیح را بردار؛ و صد مرتبہ بگو: [استغفراللہ ربے و اتوب الیہ] آروم میشوۍ! استغفار فقط براۍ توبہ و آمرزش از گناهان نیست . . ᯽اےآرامِ‌ دلم᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🪞᯽•
•᯽🌗᯽• . . •• •• 🌷ماجرای شهیدی که کیسه ای در کفن خود گذاشته بود🌷 شهید دستغیب برای خود کفنی تدارک دیده بود ودر لای کفن کیسه ای قرار داد که برای خانواده وی پس از شهادتش ،عجیب ونامفهوم بود.. ✍ همسر شهید: هنگامی که خلعتی (کفن) ایشان را بیرون آوردم، در میان پارچه‌‌های کفن، کیسه‌‌ای دوخته شده از پارچه سفید یافتم، متحیر شدم این دیگر برای چیست؟ آن را کنار گذاشتم و بقیه تکه‌‌ها و پارچه‌‌ها را دادم. یک هفته گذشت، اربعین حسینی (هفتم شهدای جمعه خونین شیراز) بود، قضیه خواب‌هایی که شب پیش از روز هفتم شهادتشان دیده شده بود که پاره‌های بدن آقا هنوز لای دیوارها و پشت بام‌‌ها و بر سر  درخت‌‌های خانه‌‌های مجاور باقیمانده است. وقتی معلوم شد این خواب‌‌ها درست است هیاهویی در شهر افتاد. گوشت‌ها را جمع آوری نمودند و از من کیسه‌‌ای جهت جا دادن آن خواستند. فورا به یاد آن کیسه همراه خلعتی افتادم، رفتم و آن را آوردم و به بعضی از بستگان دادم و جریان را گفتم؛ که آقا از پیش این کیسه را جز کفنی خود به حساب آورده و از قبل تهیه کرده است. گویا به ایشان الهام شده بود که برای تکه پاره‌‌های باقیمانده بدنشان کیسه مخصوص لازم است. شب هنگام (شب جمعه بعد از اربعین) با حضور دسته‌های عزاداری، پایین قبر را شکافتند و کیسه مزبور را دفن کردند. این شهید سعید‌، در حال رفتن به نماز جمعه وایراد خطبه ها بر سر کوچه منزل خود به دست منافقین کور دل به شهادت رسید وبیشتربدن مطهر ایشان تکه تکه گشت... . . . ᯽شھـادتت‌سنگ‌رابوسیدنےکرد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🌗᯽•
•᯽📖᯽• . . •• •• •ڪتاب: •به‌قلم:ناصرکاوه •قسمت‌:(پنجاه) تیـپ مالـک اشـتر مسـتقر در مهـران بـود. ایـن تیـپ چـون تـازه تاسـیس شـده بـود واقعـا هیچـی نداشـت. بـه همیـن خاطـر بچههـا بهـش میگفتنـد تیـپ صـدام گـدا چـون مسـئول تدارکاتـش آقافریبـرز از بچههـای خـوب جبهـه بـود. فریبـرز کـه ایـن چیـزا را شـنیده بـود تصمیـم گرفـت یـه حمام حلبـی تـو محوطـه بپـا کنـه. بزرگرتیـن مشـکل ایـن بـود کـه بـا حلـب سـاخته شـده بـود و آفتـاب آن حلـب هـا را از گرمـا داغ تـر از آب مـی کـرد و اگـر مراقـب نبـودی و پشـتت یـا هـر جـای بدنـت بـه حلـب هـا مـی خـورد مـی سـوختی و دادت هـوا میرفـت. مـن گاهـی میشـنیدم بعضـی از داخـل حـام صـدای آخ آخ شـأن بالاست ...حالا بعضـی هـا داخـل حـمام یکبـار آخ میگفــتن بعضــی هــا دو بــار... اونایــی کــه دو بــار آخ بلنــد میگفـتـن بچههــای خــط بودن،چــون تانکــر آب کــه فقــط یــه چنــد تــا شــیر معمولــی داشــت یعنــی آب رسد و گــرم نداشــت. کســانی کــه از خــط بــا سر وضــع خاکــی می آمدنــد بــرن حمـوم، تـا مـی رسـیدن مقـر سـاعت مـی شـد یـک ظهـر و آب تانکـر هـا داغ شـده بـود. طفلـک بچههـای خـط از ایـن موضـوع بـی خبـر بودنـد. بـه محـض ورود بـه حمـوم تـا آب بـاز مـی کـردن آب داغ میریخـت رو سر و تـن شـان، آخ اول را اینجـا میگفـن و آخ دوم را زمانـی میگفـن کـه بـا خـم شـدن یـا... تـن شـان مـی خـورد بـه حلـب هـای داغ حـمام ، چـون یـه جـای شـان حتـا سـوخته بـود. حـاال سـنگر مـا مـی دانسـت اونایـی کـه یـه آخ میگـن بچههـای مقـر هسـتند و جایـی شـان بـه حلـب خـورده )آنهـا قبـل حـمام چنـد گالـن آب رسد داخـل تانکرهـا مـی ریخـن تـا آب ولـرم بشـه( اونایـی کـه دو تـا آخ میگفـن از بچههـای خـط هسـتند چـون هـم آب مــی سوزاندشــون هــم داغــی حلــب هــا... بعضــی از اوقــات هــم فریــرز مــی رفـت روبـروی دوشـی کـه طـرف شـامپو زده بـود و مشـغول شسـن بـود مظلومانـه مـی ایسـتاد. اون بنـده خـدا کـه متوجـه نبـود و داشـت زیـر دوش کـف شـامپو را مـی شسـت... فربیـرز بـا اون قـد بلنـدش هرچنـد گاهـی بـا شـامپوی خـودش دوبـاره شــامپو مــی ریخــت رو سر اون بنــده خــدا زیــر دوش... طــرف کالفــه مــی شــد و گاهـی یـک ربـع تمام هـی سرش را چنـگ میـزد و مـی شسـت و هـی کـف مـی کـرد و آقـا فربیـرز و دوسـتانش هـم داشـتند نـگاه مـی کردنـد و باهـم مـی خندیدند.یـه روزی فریبـرز نقـل مـی کـرد کـه، لبـاس هـام را عـوض کـردم کـه بـروم داخـل حـام صحرایـی جبهـه. شـده بـود خنـده بـازار... یکـی از بچههـای بـه نـام فـردوس دسـتش قطـع بـود کـه مـا بـه او دسـت غیـب میگفتیـم. وقتـی لباسـش را درآورد دسـتش را داخـل کمـد گذاشـت. دیگـری آقـا مقدسـی، پایـش را درآورد و آنجـا گذاشـت. دیگری چشـمش را در آورد وگذاشـت داخـل جعبـه و کـرد تـوی کمـد. ابراهیـم هـم بـا یـه پـا, لـی لـی مـی کـرد تـا راه بـرود. دو، سـه تـا رسبـاز هـم آنجـا بودنـد. قـدری متعجبانـه نـگاه کـردن. هنـگ کـرده بودنـد کـه یـه رسی درب و داغـون دیـده بودنـد و رسیـع بیـرون رفتنـد... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!📌 . . Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📖᯽•
•᯽🪴᯽• . . •• •• مادر، به وقتش بچـه رو از شیر می‌گیره. ولـی بـچـه‌ مـثـل ابـر بـهـار اشـک می‌ریـزه! مادر اما اعتنایـی نمـی‌کنه... بـی‌چاره بـچـه‌! خـبـر نداره که قراره جلوش سفـره‌ای از انواع غـذا و خوردنی‌ها پهـن بشه خوش به حـال اونایی که گرفتن‌هـایِ خدا رو از این دست بدونن. خوش به احـوال اونایی که میدونن اگر خدا چیزی رو از آدم می‌گیـره، نمی‌گیره جز اینکه می‌خواد بهتر و بیشترش رو بده. . . ᯽خوب‌شد‌شمارا‌ دارم...خدا᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🪴᯽•
•᯽📿᯽• . . •• •• ‮خداوندااا چه بسیار کارهایی که تو نهی کردی و من مرتکب شدم💔 و چه بسیار اوامر که من را از آن مطلع کردی و من سرپیچی کردم😔 . . ᯽سجادّه‌عشق‌تو‌تماشاگه‌راز᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📿᯽•